به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان بود
خرم آن جانی که پیش نیکوان قربان بود
چون نگوید نازنین من مبارک باد عید
جان شکر ریزی کند، دیده گلاب افشان بود
بذله گوی و عشوه ساز و شوخ چشم و غمزه زن
خوبرویی کاین چنین باشد بلای جان بود
آب چشمم روز عید از آستانش بازداشت
باز دارد از صلا عیدی که در باران بود
جان دهد، جانا، دهانت هر که را شربت دهد
اینچنین شربت نباشد، چشمه حیوان بود
بهر شادی صورت میمون تو هر روز نیست
عید تا سالی، چه غم باشد، اگر قربان بود
رو به گاه تیغ راندن سوی قربانی مدار
تا مگر جان دادن آن بیچاره را آسان بود
دوستان از صحبت ما، گر چه آزاد آمدند
تا زید خسرو، غلام و بنده ایشان بود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.