به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبان شد
تو به ره خرام کردی، همه چشمها روان شد
تو درون جان و گویی که دگر که است یا رب؟
دگری چگونه گنجد به تنی که جان گران شد
به رهی که دی گذشتی همه کس به نرخ سرمه
بخرید خاک پایت دل و دیده رایگان شد
چه کشش دراز داری سر زلف ناتوان را؟
که بدان کمند دلکش دل عالمی به جان شد
چو مراست نیم جانی به وفات، کاین محقر
دهم از برای یاری که به از هزار جان شد
رخ تو بس است سودم به فدای تار مویت
دل و جان و عقل و هوشم که ز دولت زیان شد
ز غمت چنین که مردم، چه کنم، گرم بخواهی
که عزیز در دل کس به ستم نمی توان شد
صفت کمال حسنت چو منی چگونه گوید؟
که هزار همچو خسرو ز رخ تو بی زبان شد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.