امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبان شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبان شد تو به ره خرام کردی، همه چشمها روان شد تو درون جان و گویی که دگر که است یا رب؟ دگری چگونه گنجد به تنی که جان گران شد به رهی که دی گذشتی همه کس به نرخ سرمه بخرید خاک پایت دل و دیده رایگان شد چه کشش دراز داری سر زلف ناتوان را؟ که بدان کمند دلکش دل عالمی به جان شد چو مراست نیم جانی به وفات، کاین محقر دهم از برای یاری که به از هزار جان شد رخ تو بس است سودم به فدای تار مویت دل و جان و عقل و هوشم که ز دولت زیان شد ز غمت چنین که مردم، چه کنم، گرم بخواهی که عزیز در دل کس به ستم نمی توان شد صفت کمال حسنت چو منی چگونه گوید؟ که هزار همچو خسرو ز رخ تو بی زبان شد امیر خسرو دهلوی