به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست

2920عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

عمر به پایان رسید در هوس روی دوست

برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست

گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شوید

دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست

قبله اسلامیان کعبه بود در جهان

قبله عشاق نیست جز خم ابروی دوست

ای نفس صبحدم، گر نهی آنجا قدم

خسته دلم را بجو در شکن موی دوست

جان بفشانم ز شوق در ره باد صبا

گر برساند به ما صبحدمی بوی دوست

روز قیامت که خلق روی به هر سو کنند

خسرو مسکین نکرد میل به جز سوی دوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 2شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 3شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...4شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...5شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 6شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 7شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 8شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 9شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 10شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 11شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 12شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...13شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 14شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...15شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...16شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...17شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 18شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 19شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...20شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 21شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 22شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 23شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...24شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...25شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 26شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 27شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 28شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...29شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 30شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 31شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 32شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 33شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...34شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 35شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 36شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 37شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 38شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 39شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 40شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...41شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 42شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 43شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 44شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...45شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...46شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 47شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 48شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...49شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...50شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...51شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 52شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 53شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 54شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 55شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 56شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 57شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 58شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...59شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 60شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 61شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 62شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 63شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...64شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...65شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 66شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...67شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 68شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...69شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...70شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 71شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 72شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 73شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 74شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 75شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...76شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 77شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 78شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 79شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 80شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 81شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 82شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 83شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 84شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 85شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 86شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 87شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 88شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 89شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 90شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 91شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 92شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 93شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 94شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 95شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 96شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 97شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 98شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 99شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 100شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 101شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 102شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 103شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 104شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 105شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 106شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 107شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 108شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...109شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 110شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 111شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 112شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...113شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 114شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 115شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...116شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 117شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 118شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...119شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...120شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 121شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...122شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...123شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...124شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 125شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 126شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 127شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...128شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...129شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 130شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 131شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 132شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...133شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...134شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...135شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 136شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...137شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 138شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 139شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...140شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...141شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...142شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...143شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...144شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...145شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...146شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...147شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...148شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...149شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...150شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...151شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...152شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...153شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...154شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...155شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...156شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...157شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...158شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...159شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...160شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...161شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...162شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...163شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...164شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...165شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 166شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...167شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...168شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...169شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...170شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...171شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...172شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...173شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...174شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...175شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...176شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...177شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 178شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...179شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...180شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...181شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...182شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...183شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...184شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...185شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...186شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 187شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...188شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...189شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...190شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...191شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...192شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...193شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...194شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...195شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...196شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...197شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 198شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 199شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...200شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...201شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...202شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 203شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...204شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 205شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...206شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 207شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...208شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 209شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...210شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 211شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...212شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...213شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 214شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 215شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 216شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 217شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 218شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...219شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 220شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...221شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...222شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 223شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 224شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 225شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 226شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 227شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 228شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...229شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 230شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 231شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 232شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 233شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...234شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 235شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 236شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 237شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 238شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 239شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 240شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 241شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 242شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 243شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 244شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 245شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 246شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 247شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 248شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 249شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 250شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 251شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 252شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 253شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 254شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 255شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 256شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 257شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 258شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 259شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 260شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 261شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 262شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 263شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 264شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 265شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 266شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 267شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 268شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 269شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 270شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 271شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 272شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 273شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 274شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 275شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 276شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 277شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 278شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 279شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 280شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 281شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 282شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 283شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 284شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 285شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 286شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 287شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 288شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 289شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 290شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 291شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 292شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 293شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 294شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 295شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 296شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 297شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 298شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 299شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 300شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 301شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 302شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 303شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 304شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 305شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 306شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 307شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 308شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 309شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 310شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 311شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 312شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 313شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 314شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 315شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 316شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 317شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 318شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 319شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 320شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 321شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 322شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 323شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 324شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 325شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 326شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 327شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 328شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 329شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 330شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 331شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 332شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...333شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...334شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...335شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...336شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...337شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...338شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...339شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...340شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...341شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...342شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...343شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...344شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...345شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...346شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 347شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...348شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...349شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...350شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...351شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...352شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 353شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...354شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...355شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...356شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...357شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...358شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...359شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...360شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...361شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...362شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...363شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...364شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...365شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...366شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...367شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...368شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...369شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...370شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...371شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...372شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...373شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...374شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 375شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...376شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 377شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...378شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...379شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...380شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...381شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 382شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...383شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...384شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...385شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...386شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...387شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...388شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...389شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...390شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...391شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...392شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...393شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 394شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 395شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 396شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 397شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...398شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...399شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...400شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 401شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...402شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...403شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 404شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...405شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...406شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...407شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 408شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...409شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...410شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...411شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...412شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 413شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...414شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...415شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...416شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...417شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...418شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 419شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...420شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...421شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 422شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...423شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...424شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 425شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...426شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 427شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...428شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 429شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 430شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 431شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 432شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 433شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...434شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 435شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 436شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 437شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...438شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 439شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 440شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...441شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 442شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...443شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...444شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 445شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...446شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 447شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 448شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 449شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...450شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 451شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...452شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 453شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 454شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 455شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...456شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 457شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...458شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...459شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 460شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 461شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 462شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 463شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 464شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...465شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 466شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 467شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...468شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 469شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 470شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 471شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...472شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 473شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 474شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 475شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 476شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 477شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 478شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 479شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 480شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 481شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 482شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 483شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 484شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 485شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 486شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...487شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 488شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 489شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 490شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 491شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 492شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 493شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 494شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 495شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 496شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...497شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...498شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 499شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 500شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 501شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 502شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 503شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 504شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 505شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 506شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 507شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 508شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 509شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 510شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 511شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 512شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 513شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 514شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 515شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 516شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 517شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 518شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 519شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 520شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 521شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 522شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 523شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 524شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 525شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 526شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 527شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 528شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 529شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...530شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 531شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 532شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 533شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 534شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 535شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 536شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 537شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 538شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 539شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 540شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 541شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 542شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 543شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 544شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 545شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 546شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...547شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 548شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...549شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 550شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 551شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...552شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 553شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 554شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 555شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...556شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 557شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 558شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...559شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 560شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...561شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 562شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...563شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 564شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 565شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...566شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 567شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 568شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 569شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 570شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 571شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 572شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...573شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...574شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 575شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...576شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 577شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 578شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 579شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...580شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...581شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 582شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 583شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 584شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 585شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 586شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 587شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 588شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...589شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...590شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 591شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 592شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 593شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 594شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 595شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 596شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 597شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 598شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 599شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 600شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...601شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 602شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...603شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 604شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 605شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 606شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 607شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 608شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 609شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 610شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 611شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 612شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 613شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 614شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 615شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 616شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 617شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...618شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...619شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...620شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...621شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 622شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...623شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 624شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 625شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...626شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...627شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 628شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...629شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 630شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 631شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 632شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...633شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 634شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 635شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 636شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 637شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 638شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 639شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 640شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 641شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 642شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...643شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...644شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 645شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 646شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 647شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 648شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 649شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 650شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 651شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 652شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 653شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 654شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 655شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 656شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 657شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 658شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 659شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 660شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 661شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 662شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 663شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 664شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 665شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 666شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 667شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 668شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...669شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 670شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 671شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 672شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...673شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...674شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 675شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 676شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 677شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 678شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 679شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...680شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 681شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 682شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 683شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 684شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 685شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 686شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 687شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 688شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 689شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 690شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 691شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 692شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 693شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 694شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 695شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 696شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 697شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 698شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 699شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 700شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 701شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 702شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 703شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 704شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 705شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 706شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 707شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 708شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 709شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 710شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 711شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 712شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 713شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 714شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 715شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 716شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 717شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 718شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 719شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 720شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 721شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 722شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 723شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 724شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 725شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 726شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 727شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 728شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 729شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 730شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 731شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 732شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 733شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...734شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 735شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 736شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 737شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 738شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 739شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...740شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...741شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...742شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 743شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 744شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...745شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...746شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...747شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...748شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...749شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...750شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...751شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...752شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 753شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 754شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 755شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...756شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 757شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...758شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...759شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 760شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...761شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...762شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 763شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 764شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 765شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...766شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 767شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 768شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...769شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...770شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...771شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...772شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...773شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 774شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...775شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...776شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...777شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 778شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 779شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 780شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 781شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 782شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 783شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 784شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...785شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...786شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 787شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 788شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...789شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 790شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 791شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 792شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 793شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 794شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 795شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 796شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...797شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 798شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...799شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 800شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 801شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 802شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 803شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 804شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 805شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 806شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 807شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...808شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...809شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...810شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...811شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...812شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...813شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...814شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...815شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...816شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...817شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...818شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...819شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 820شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...821شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 822شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 823شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 824شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...825شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...826شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 827شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 828شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 829شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...830شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...831شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 832شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 833شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 834شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 835شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 836شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...837شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 838شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 839شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...840شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...841شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 842شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 843شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 844شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 845شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 846شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 847شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 848شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...849شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...850شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...851شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 852شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...853شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 854شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 855شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 856شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 857شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 858شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 859شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 860شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 861شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...862شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...863شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...864شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...865شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 866شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...867شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 868شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 869شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 870شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 871شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 872شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 873شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 874شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 875شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 876شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 877شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 878شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...879شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...880شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...881شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...882شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...883شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...884شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...885شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...886شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...887شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...888شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...889شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...890شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...891شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...892شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...893شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 894شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 895شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 896شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 897شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 898شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 899شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 900شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 901شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...902شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 903شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 904شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 905شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 906شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 907شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...908شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...909شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 910شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 911شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...912شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 913شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 914شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 915شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 916شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 917شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...918شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 919شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 920شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 921شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 922شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 923شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 924شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 925شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...926شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...927شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...928شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...929شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 930شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...931شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...932شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...933شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...934شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...935شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 936شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 937شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 938شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 939شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...940شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...941شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...942شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...943شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...944شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 945شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 946شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...947شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 948شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...949شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...950شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 951شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 952شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 953شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 954شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 955شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...956شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...957شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...958شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...959شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 960شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 961شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 962شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...963شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...964شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...965شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...966شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...967شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...968شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...969شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...970شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...971شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...972شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...973شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...974شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...975شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...976شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...977شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...978شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...979شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...980شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...981شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...982شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...983شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...984شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...985شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...986شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...987شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...988شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 989شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...990شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 991شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...992شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 993شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 994شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...995شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 996شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...997شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...998شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...999شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1000شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1001شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1002شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1003شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1004شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1005شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1006شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1007شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1008شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1009شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1010شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1011شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1012شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1013شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1014شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1015شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1016شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1017شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1018شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1019شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1020شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1021شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1022شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1023شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1024شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1025شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1026شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1027شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1028شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1029شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1030شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1031شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1032شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1033شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1034شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1035شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1036شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1037شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1038شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1039شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1040شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1041شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1042شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1043شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1044شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1045شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1046شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1047شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1048شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1049شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1050شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1051شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1052شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1053شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1054شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1055شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1056شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1057شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1058شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1059شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1060شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1061شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1062شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1063شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1064شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1065شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1066شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1067شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1068شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1069شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1070شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1071شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1072شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1073شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1074شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1075شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1076شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1077شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1078شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1079شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1080شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1081شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1082شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1083شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1084شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1085شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1086شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1087شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1088شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1089شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1090شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1091شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1092شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1093شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1094شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1095شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1096شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1097شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1098شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1099شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1100شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1101شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1102شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1103شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1104شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1105شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1106شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1107شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1108شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1109شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1110شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1111شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1112شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1113شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1114شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1115شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1116شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1117شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1118شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1119شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1120شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1121شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1122شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1123شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1124شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1125شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1126شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1127شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1128شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1129شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1130شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1131شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1132شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1133شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1134شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1135شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1136شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1137شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1138شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1139شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1140شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1141شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1142شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1143شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1144شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1145شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1146شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1147شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1148شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1149شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1150شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1151شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1152شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1153شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1154شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1155شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1156شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1157شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1158شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1159شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1160شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1161شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1162شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1163شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1164شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1165شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1166شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1167شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1168شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1169شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1170شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1171شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1172شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1173شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1174شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1175شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1176شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1177شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1178شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1179شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1180شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1181شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1182شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1183شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1184شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1185شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1186شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1187شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1188شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1189شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1190شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1191شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1192شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1193شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1194شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1195شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1196شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1197شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1198شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1199شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1200شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1201شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1202شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1203شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1204شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1205شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1206شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1207شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1208شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1209شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1210شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1211شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1212شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1213شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1214شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1215شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1216شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1217شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1218شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1219شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1220شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1221شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1222شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1223شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1224شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1225شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1226شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1227شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1228شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1229شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1230شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1231شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1232شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1233شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1234شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1235شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1236شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1237شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1238شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1239شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1240شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1241شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1242شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1243شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1244شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1245شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1246شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1247شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1248شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1249شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1250شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1251شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1252شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1253شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1254شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1255شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1256شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1257شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1258شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1259شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1260شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1261شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1262شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1263شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1264شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1265شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1266شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1267شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1268شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1269شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1270شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1271شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1272شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1273شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1274شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1275شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1276شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1277شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1278شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1279شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1280شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1281شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1282شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1283شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1284شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1285شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1286شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1287شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1288شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1289شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1290شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1291شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1292شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1293شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1294شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1295شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1296شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1297شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1298شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1299شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1300شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1301شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1302شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1303شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1304شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1305شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1306شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1307شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1308شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1309شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1310شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1311شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1312شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1313شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1314شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1315شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1316شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1317شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1318شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1319شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1320شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1321شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1322شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1323شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1324شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1325شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1326شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1327شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1328شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1329شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1330شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1331شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1332شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1333شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1334شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1335شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1336شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1337شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1338شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1339شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1340شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1341شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1342شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1343شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1344شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1345شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1346شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1347شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1348شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1349شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1350شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1351شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1352شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1353شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1354شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1355شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1356شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1357شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1358شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1359شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1360شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1361شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1362شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1363شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1364شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1365شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1366شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1367شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1368شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1369شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1370شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1371شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1372شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1373شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1374شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1375شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1376شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1377شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1378شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1379شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1380شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1381شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1382شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1383شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1384شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1385شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1386شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1387شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1388شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1389شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1390شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1391شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1392شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1393شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1394شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1395شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1396شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1397شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1398شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1399شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1400شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1401شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1402شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1403شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1404شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1405شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1406شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1407شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1408شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1409شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1410شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1411شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1412شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1413شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1414شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1415شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1416شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1417شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1418شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1419شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1420شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1421شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1422شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1423شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1424شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1425شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1426شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1427شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1428شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1429شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1430شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1431شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1432شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1433شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1434شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1435شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1436شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1437شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1438شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1439شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1440شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1441شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1442شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1443شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1444شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1445شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1446شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1447شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1448شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1449شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1450شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1451شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1452شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1453شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1454شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1455شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1456شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1457شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1458شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1459شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1460شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1461شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1462شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1463شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1464شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1465شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1466شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1467شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1468شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1469شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1470شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1471شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1472شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1473شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1474شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1475شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1476شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1477شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1478شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1479شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1480شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1481شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1482شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1483شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1484شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1485شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1486شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1487شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1488شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1489شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1490شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1491شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1492شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1493شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1494شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1495شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1496شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1497شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1498شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1499شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1500شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1501شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1502شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1503شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1504شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1505شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1506شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1507شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1508شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1509شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1510شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1511شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1512شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1513شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1514شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1515شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1516شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1517شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1518شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1519شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1520شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1521شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1522شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1523شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1524شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1525شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1526شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1527شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1528شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1529شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1530شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1531شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1532شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1533شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1534شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1535شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1536شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1537شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1538شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1539شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1540شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1541شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1542شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1543شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1544شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1545شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1546شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1547شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1548شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1549شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1550شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1551شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1552شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1553شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1554شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1555شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1556شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1557شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1558شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1559شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1560شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1561شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1562شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1563شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1564شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1565شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1566شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1567شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1568شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1569شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1570شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1571شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1572شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1573شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1574شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1575شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1576شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1577شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1578شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1579شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1580شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1581شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1582شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1583شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1584شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1585شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1586شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1587شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1588شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1589شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1590شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1591شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1592شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1593شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1594شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1595شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1596شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1597شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1598شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1599شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1600شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1601شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1602شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1603شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1604شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1605شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1606شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1607شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1608شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1609شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1610شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1611شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1612شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1613شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1614شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1615شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1616شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1617شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1618شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1619شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1620شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1621شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1622شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1623شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1624شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1625شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1626شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1627شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1628شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1629شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1630شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1631شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1632شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1633شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1634شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1635شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1636شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1637شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1638شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1639شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1640شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1641شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1642شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1643شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1644شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1645شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1646شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1647شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1648شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1649شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1650شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1651شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1652شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1653شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1654شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1655شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1656شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1657شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1658شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1659شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1660شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1661شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1662شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1663شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1664شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1665شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1666شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1667شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1668شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1669شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1670شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1671شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1672شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1673شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1674شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1675شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1676شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1677شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1678شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1679شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1680شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1681شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1682شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1683شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1684شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1685شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1686شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1687شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1688شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1689شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1690شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1691شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1692شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1693شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1694شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1695شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1696شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1697شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1698شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1699شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1700شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1701شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1702شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1703شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1704شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1705شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1706شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1707شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1708شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1709شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1710شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1711شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1712شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1713شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1714شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1715شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1716شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1717شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1718شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1719شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1720شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1721شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1722شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1723شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1724شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1725شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ