کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج

    چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج

    همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی

    که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج

    خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال

    چو ابلهان به ترازوی زر سفال مسنج

    مدو چو مور تهیگه تهی که در سالی

    نخورد یک جو و پامال شد به بردن رنج

    ز خوی زشت پس از مردن تو هم چه عجب

    که استخوانت کند سنگ چون صف شطرنج

    نه زنده، مرده بود آنکه سنگ پیوسته

    تنش به رنگ به سودا و روح در افرنج

    ز بهر سنگ ملمع که آیدت در دست

    بسا کسان که شکستی به سنگ شان آرنج

    ز بهر سیم و درم صد شکنجه بیش کنی

    که ایستاده نماز اوفتد برانت شکنج

    دو پنجه با تو زده شیر چرخ و تو با خود

    گرفته راست سه پنجاه در سرای سپنج

    چنان به لذت نفسی، که گر شود ممکن

    به حرص حس ششم در فزایی اندر پنج

    خوبی چکان که شود خونت آب در ره دین

    نه آن خویی که چکد از رخت کرشمه و غنج

    به باغ گل ز خوی باغبان دمد نه ز آب

    گمان مبر تو که بی رنج بردمد نارنج

    اگر چه ناخوشت آید نصیحت خسرو

    شفاست آن همه، از تلخی هلیله مرنج

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha