به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد
چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟
بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو
آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد
آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد
گویم که تنم گرد تنش پیرهنی شد
سلطان مرا عمر فزون یاد به دولت
کز دولت او خلعت عاشق کفنی شد
بس مرد خدایی که چو در عشق در آمد
گلگونه خون کرد به رخسار و زنی شد
وقتی که می لعل بدان روی کشیدم
اینک همه خونابه حال چو منی شد
چون جان دهم از خاک من، ای میر ولایت
بتخانه بر آری که دلم برهمنی شد
خسرو ز مزاج دل من خشم گرفته ست
کز کرده تو با دل خویشش سخنی شد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.