کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا با تو که شب بیداریی بود

    ز تو نازی و از من زاریی بود

    نبد جای دلیری در غم عشق

    که بخت خفته را بیداریی بود

    صبوری گر چه بس دیوانگی کرد

    شبش با آشنایان یاریی بود

    به شغل دیدنت خوش بود جانم

    اگر چه خلق را بیکاریی بود

    نظربازی مرادی داشت، با آنک

    دل درمانده را دشواریی بود

    جمالت آشتی داد، آنکه یک چند

    میان جان و تن بیزاریی بود

    جز از خون دلم شربت نمی خورد

    که چشمت را عجب بیماریی بود

    فراوان گرم پرسی کرد، آن هم

    ز آب دیده ام دلداریی بود

    غنیمت داشت خسرو عزت خویش

    که بخت خفته را بیداریی بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha