کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی بیند

    که هیچ آن سهل گیر بی وفا را غم نمی بیند

    چنین کز خواب او هر شب پریشانست چندین دل

    خدایا، هرگز او خواب پریشان کم نمی بیند

    نمی خواهد رهی روی تو بیند از جفا، جانا

    ولی دیوانه می گردد، گرت یک دم نمی بیند

    بگویش تا بپرهیزد ز آه سرد مشتاقان

    رقیب آن زلف را کز خود پریشان هم نمی بیند

    سخنهای تو در دل ماند ما را، پاس آنست این

    که شبها رفت و کس را چشم بر هم هم نمی بیند

    من مسکین غلام عشقم، ای عقل، از سرم بگذر

    که این سلطان ترا در کار خود محرم نمی بیند

    ز بی سنگی به خشت گور شد، کارم، هنوز ای دل

    بنا و عهد و پیمان ترا محکم نمی بیند

    اگر بینی که خسرو نیم کشته گشت از چشمت

    ز بیم جان در آن گیسوی خم در خم نمی بیند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha