به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی گنجد
شراب لذت دیدار در ساغر نمی گنجد
کسی را در دهان تنگ خود چندین شکر گنجد
که تو می خندی و اندر جهان شکر نمی گنجد
کجا چیده بود آن مو همه کز لب برون آری
ز تنگی در دهان تو چو مویی در نمی گنجد
خیالت چون به چشم آمد، برون شد مردم چشمم
که در یک دیده مردم دو مردم در نمی گنجد
مرا سودای آن خط همچو دفتر ساخت تو بر تو
بگردانم ورق اکنون که در دفتر نمی گنجد
در آ در چشم و بیرون کن خیالات دگر کانجا
نگنجد مو که دو سلطان به یک کشور نمی گنجد
مرا گویی که دل بر یار دیگر نه، نهم، لیکن
همین در دل تو می گنجی، کس دیگر نمی گنجد
ز هجرت موی شد خسرو، ولی از شادی وصلت
ببین آن موی را باری که در کشور نمی گنجد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.