کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آید؟

    که با چندان نکورویی نقاب افگنده می آید

    نگار من که دی گیسوکشان رفته ست در بستان

    کنار لاله را اینک به مشک آگنده می آید

    مبارک روی جانان دید خواهم عاقبت روزی

    چه فال است اینکه، یارب، بر زبان بنده می آید

    من امروز از طریق اشک خون آلود خود دیدم

    که بنیاد دل پر خون من برکنده می آید

    به عاقل عشق ندهد جان، ز مرده کس نریزد خون

    همه پیکان خوبان بر درون زنده می آید

    الا، ای ابر نوروزی، اگر عاشق نه ای بر کس

    مکن بی موجبی گریه که گل را خنده می آید

    نگویی آخر، ای بلبل، که گل با سیم تو بر تو

    چرا در بزم سلطان با لباس ژنده می آید؟

    خجسته آفتاب در شرف سلطان جلال الدین

    کزو هر دم جهان را طالع فرخنده می آید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha