کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد

    تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد

    که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟

    ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد

    بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان

    که از خونهای چشمم روی صحرا پر جگر گردد

    خیالت گر در آب آید کند آب حیات آن را

    بدانگونه که هم در وی خیالت جانور گردد

    گل رویت نزارم کرد زان گونه که این تن را

    اگر آسیب بوی گل رسد، زیر و زبر گردد

    اگر نازم به وصل، آخر نگاهی سوی مسکینی

    نظر بازی رها کن تا مقابل باز برگردد

    سیه روزی چو من کی روشنی بیند چنین، کاینک

    شبم تاریک و از دود دلم تاریک تر گردد

    سرت گردیده خسرو بر سر کوی تو سر گردان

    بدین حیلت مگر با عاشقانت سر به سر گردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha