به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل هست؟
دیر باز است که اندر دلم این مشکل هست
حیف باشد که بگویم که مه و خورشیدی
هم تو بنگر که بدان هر دو کسی مایل هست؟
منزلت گفتم مانا که همین در دل ماست
چو ببینیم که به هر جات همین منزل هست
گر به خاک در خویشم نگری افتاده
خود بگویی که چنین آدمیی از گل هست
روسیاهم، حبشی گوی من سوخته را
وگرم داغ درون نیست، برون دل هست
چشمم از هجر تو دریا شد و در خیل خیال
ای بسا مردم آبی که درین ساحل هست
چند شمشیر چنان بر من بیچاره زنی
باری این مرتبه همچو منی قابل هست
دردم آنکس که نداند دهدم پند، آری
در جهان نیز بسی بی خبر و غافل هست
از پی عشق نصیحت چه کنی خسرو را
باری آن کس که نصیحت شنود عاقل هست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.