کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت

    به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت

    کلید زر شد و بگشاد آفتاب فلک

    به دیده ها که شب تیره قفل خواب انداخت

    سحر جواهر انجم یگان یگان دزدید

    چو صبح پرده دریدش بر آفتاب انداخت

    چگونه صبح بخندد که روی ابر سیاه

    سفیده کرد و ز دیبا بر او نقاب انداخت

    بدید از دل دیر سیا شب روشن

    کمان چرخ همان تیر کز شهاب انداخت

    به کنج روزن و در گذشت ماهتاب نهان

    چو مهر خنجر کین سوی ماهتاب انداخت

    به آخر آمده شب را به وقت صبح نفس

    که تیغ خورد و ز خورشید خون ناب انداخت

    برفت شب ز پی زنده داشتن خود را

    به پرتو نظر شیخ کامیاب انداخت

    فلک جنابا، بپذیر بنده خسرو را

    چه خویش را به جناب فلک جناب انداخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha