کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت

    جفا بکن که هر آن کرده نیست تاوانت

    مهی که چاک به دامان جانم افگنده ست

    همان مهی ست که طالع شد از گریبانت

    کسی که جان به سر یک نظاره خواهند داد

    رهاش کن که نگه می کند فراوانت

    به نزد تست دلم باژگونه کن که در او

    کنی نظاره که چندست داغ پنهانت

    نگر که از زنخت چند دل به چاه افتاد

    که تا لب است پر از جان چه زنخدانت

    درونت در جگر سوخته کشم هر چند

    که سر به سر ز نمک ساخته ست یزدانت

    به نیم خنده چو صد جان دهی تو خسرو را

    به نیم جان چه توان داد مزد دندانت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha