به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت
که آفتاب بدان رشته می توان آویخت
روان شدی و مرا از میان همچون موی
به آشکار ببستی و در نهان آویخت
چه کرد پیش رخت گل که گل فروش او را
به دست خود به گلو بسته ریسمان آویخت
دلم چو رشته قندیل از آتش رخ خویش
بسوختی و به محراب ابروان آویخت
بماند تا به قیامت به موی آویزان
کسی که یک سر مویی در آن میان آویخت
عنان گشاده به دنباله تو آب دو چشم
دو دسته مردمک دیده در عنان آویخت
دلم ز دیده برون شد، بماند در مژگان
گزیر کرد ز باران به ناودان آویخت
ز چشم و ابروی او گوشه گیر شو، خسرو
ز ترک مست حذر به چو در کمان آویخت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.