به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست

2980عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست

خوش حالتی ست عمر ولی پایدار نیست

خوش منزلی ست عرصه روی زمین، دریغ

کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست

هر چند بهترین صور شکل آدمی ست

لیکن همه چو سرو قد گلعذار نیست

دل در جهان مبند که کس را ازین عروس

جز آب دیده خون جگر در کنار نیست

مردی که در شمار بود این زمان کجاست؟

کو را درین زمانه غم بیشمار نیست

غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار

کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست

زنهار اختیار مکن بهر منزلی

کانجا به دست هیچ کسی اختیار نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...2شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 3شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...4شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...5شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...6شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 7شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 8شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...9شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 10شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 11شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 12شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...13شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...14شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 15شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 16شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 17شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...18شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 19شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 20شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 21شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 22شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...23شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 24شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 25شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 26شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 27شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 28شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 29شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...30شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 31شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 32شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 33شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...34شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...35شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 36شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 37شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...38شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...39شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...40شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 41شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 42شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 43شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 44شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 45شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 46شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 47شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...48شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 49شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 50شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 51شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 52شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...53شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...54شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 55شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...56شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 57شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...58شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...59شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 60شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 61شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 62شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 63شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 64شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...65شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 66شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 67شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 68شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 69شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 70شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 71شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 72شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 73شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 74شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 75شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 76شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 77شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 78شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 79شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 80شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 81شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 82شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 83شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 84شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 85شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 86شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 87شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 88شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 89شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 90شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 91شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 92شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 93شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 94شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 95شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 96شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 97شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...98شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 99شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 100شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 101شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...102شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 103شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 104شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...105شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 106شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 107شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...108شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...109شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 110شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...111شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...112شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...113شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 114شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 115شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 116شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...117شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...118شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 119شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 120شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 121شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...122شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...123شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...124شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 125شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...126شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 127شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 128شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...129شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...130شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...131شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...132شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...133شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...134شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...135شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...136شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...137شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...138شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...139شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...140شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...141شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...142شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...143شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...144شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...145شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...146شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...147شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...148شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...149شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...150شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...151شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...152شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...153شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...154شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 155شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...156شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...157شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...158شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...159شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...160شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...161شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...162شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...163شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...164شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...165شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...166شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 167شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...168شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...169شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...170شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...171شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...172شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...173شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...174شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...175شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 176شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...177شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...178شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...179شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...180شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...181شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...182شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...183شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...184شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...185شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...186شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 187شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 188شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...189شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...190شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...191شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 192شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...193شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 194شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...195شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 196شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...197شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 198شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...199شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 200شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...201شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...202شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 203شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 204شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 205شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 206شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 207شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...208شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 209شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...210شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...211شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 212شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 213شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 214شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 215شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 216شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 217شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...218شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 219شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 220شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 221شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 222شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...223شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 224شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 225شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 226شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 227شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 228شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 229شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 230شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 231شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 232شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 233شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 234شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 235شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 236شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 237شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 238شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 239شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 240شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 241شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 242شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 243شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 244شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 245شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 246شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 247شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 248شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 249شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 250شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 251شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 252شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 253شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 254شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 255شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 256شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 257شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 258شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 259شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 260شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 261شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 262شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 263شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 264شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 265شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 266شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 267شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 268شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 269شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 270شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 271شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 272شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 273شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 274شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 275شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 276شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 277شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 278شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 279شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 280شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 281شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 282شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 283شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 284شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 285شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 286شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 287شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 288شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 289شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 290شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 291شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 292شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 293شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 294شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 295شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 296شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 297شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 298شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 299شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 300شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 301شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 302شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 303شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 304شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 305شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 306شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 307شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 308شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 309شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 310شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 311شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 312شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 313شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 314شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 315شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 316شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 317شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 318شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 319شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 320شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 321شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...322شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...323شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...324شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...325شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...326شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...327شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...328شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...329شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...330شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...331شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...332شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...333شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...334شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...335شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 336شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...337شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...338شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...339شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...340شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...341شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 342شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...343شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...344شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...345شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...346شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...347شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...348شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...349شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...350شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...351شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...352شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...353شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...354شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...355شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...356شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...357شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...358شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...359شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...360شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...361شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...362شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...363شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 364شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...365شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 366شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...367شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...368شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...369شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...370شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 371شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...372شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...373شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...374شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...375شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...376شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...377شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...378شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...379شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...380شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...381شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...382شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 383شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 384شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 385شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 386شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...387شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...388شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...389شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 390شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...391شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...392شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 393شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...394شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...395شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...396شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 397شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...398شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...399شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...400شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...401شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 402شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...403شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...404شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...405شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...406شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...407شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 408شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...409شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...410شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 411شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...412شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...413شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 414شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...415شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 416شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...417شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 418شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 419شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 420شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 421شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 422شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...423شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 424شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 425شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 426شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...427شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 428شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 429شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...430شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 431شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...432شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...433شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 434شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...435شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 436شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 437شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 438شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...439شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 440شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...441شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 442شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 443شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 444شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...445شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 446شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...447شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...448شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 449شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 450شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 451شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 452شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 453شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...454شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 455شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 456شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...457شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 458شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 459شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 460شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...461شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 462شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 463شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 464شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 465شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 466شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 467شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 468شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 469شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 470شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 471شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 472شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 473شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 474شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 475شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...476شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 477شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 478شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 479شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 480شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 481شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 482شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 483شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 484شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 485شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...486شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...487شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 488شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 489شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 490شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 491شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 492شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 493شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 494شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 495شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 496شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 497شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 498شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 499شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 500شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 501شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 502شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 503شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 504شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 505شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 506شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 507شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 508شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 509شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 510شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 511شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 512شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 513شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 514شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 515شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 516شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 517شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 518شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...519شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 520شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 521شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 522شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 523شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 524شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 525شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 526شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 527شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 528شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 529شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 530شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 531شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 532شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 533شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 534شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 535شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...536شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 537شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...538شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 539شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 540شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...541شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 542شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 543شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 544شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...545شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 546شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 547شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...548شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 549شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...550شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 551شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...552شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 553شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 554شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...555شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 556شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 557شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 558شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 559شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 560شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 561شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...562شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...563شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 564شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...565شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 566شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 567شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 568شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...569شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...570شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 571شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 572شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 573شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 574شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 575شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 576شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 577شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...578شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...579شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 580شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 581شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 582شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 583شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 584شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 585شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 586شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 587شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 588شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 589شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...590شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 591شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...592شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 593شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 594شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 595شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 596شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 597شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 598شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 599شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 600شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 601شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 602شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 603شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 604شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 605شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 606شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...607شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...608شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...609شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...610شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 611شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...612شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 613شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 614شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...615شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...616شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 617شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...618شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 619شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 620شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 621شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...622شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 623شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 624شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 625شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 626شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 627شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 628شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 629شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 630شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 631شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...632شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...633شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 634شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 635شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 636شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 637شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 638شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 639شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 640شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 641شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 642شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 643شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 644شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 645شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 646شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 647شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 648شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 649شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 650شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 651شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 652شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 653شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 654شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 655شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 656شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 657شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...658شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 659شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 660شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 661شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...662شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...663شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 664شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 665شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 666شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 667شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 668شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...669شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 670شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 671شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 672شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 673شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 674شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 675شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 676شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 677شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 678شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 679شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 680شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 681شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 682شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 683شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 684شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 685شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 686شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 687شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 688شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 689شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 690شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 691شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 692شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 693شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 694شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 695شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 696شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 697شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 698شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 699شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 700شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 701شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 702شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 703شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 704شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 705شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 706شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 707شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 708شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 709شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 710شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 711شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 712شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 713شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 714شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 715شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 716شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 717شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 718شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 719شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 720شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 721شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 722شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...723شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 724شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 725شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 726شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 727شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 728شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...729شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...730شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...731شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 732شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 733شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...734شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...735شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...736شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...737شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...738شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...739شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...740شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...741شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 742شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 743شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 744شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...745شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 746شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...747شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...748شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 749شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...750شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...751شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 752شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 753شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 754شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...755شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 756شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 757شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...758شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...759شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...760شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...761شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...762شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 763شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...764شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...765شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...766شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 767شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 768شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 769شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 770شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 771شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 772شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 773شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...774شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...775شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 776شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 777شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...778شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 779شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 780شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 781شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 782شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 783شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 784شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 785شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...786شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 787شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...788شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 789شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 790شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 791شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 792شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 793شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 794شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 795شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 796شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...797شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...798شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...799شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...800شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...801شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...802شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...803شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...804شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...805شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...806شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...807شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...808شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 809شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...810شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 811شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 812شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 813شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...814شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...815شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 816شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 817شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 818شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...819شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...820شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 821شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 822شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 823شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 824شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 825شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...826شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 827شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 828شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...829شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...830شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 831شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 832شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 833شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 834شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 835شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 836شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 837شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...838شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...839شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...840شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 841شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...842شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 843شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 844شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 845شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 846شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 847شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 848شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 849شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 850شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...851شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...852شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...853شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...854شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 855شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...856شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 857شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 858شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 859شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 860شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 861شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 862شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 863شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 864شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 865شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 866شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 867شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...868شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...869شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...870شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...871شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...872شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...873شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...874شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...875شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...876شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...877شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...878شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...879شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...880شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...881شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...882شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 883شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 884شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 885شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 886شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 887شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 888شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 889شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 890شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...891شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 892شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 893شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 894شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 895شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 896شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...897شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...898شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 899شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 900شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...901شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 902شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 903شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 904شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 905شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 906شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...907شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 908شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 909شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 910شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 911شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 912شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 913شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 914شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...915شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...916شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...917شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...918شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 919شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...920شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...921شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...922شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...923شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...924شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 925شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 926شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 927شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 928شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...929شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...930شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...931شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...932شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...933شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 934شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 935شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...936شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 937شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...938شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...939شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 940شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 941شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 942شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 943شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 944شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...945شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...946شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...947شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...948شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 949شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 950شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 951شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...952شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...953شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...954شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...955شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...956شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...957شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...958شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...959شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...960شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...961شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...962شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...963شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...964شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...965شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...966شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...967شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...968شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...969شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...970شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...971شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...972شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...973شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...974شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...975شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...976شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...977شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 978شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...979شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 980شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...981شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 982شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 983شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...984شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 985شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...986شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...987شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...988شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 989شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 990شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...991شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...992شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 993شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...994شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 995شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 996شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 997شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 998شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 999شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1000شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1001شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1002شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1003شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1004شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1005شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1006شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1007شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1008شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1009شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1010شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1011شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1012شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1013شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1014شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1015شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1016شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1017شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1018شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1019شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1020شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1021شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1022شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1023شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1024شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1025شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1026شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1027شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1028شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1029شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1030شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1031شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1032شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1033شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1034شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1035شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1036شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1037شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1038شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1039شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1040شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1041شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1042شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1043شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1044شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1045شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1046شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1047شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1048شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1049شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1050شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1051شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1052شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1053شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1054شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1055شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1056شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1057شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1058شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1059شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1060شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1061شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1062شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1063شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1064شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1065شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1066شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1067شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1068شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1069شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1070شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1071شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1072شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1073شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1074شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1075شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1076شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1077شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1078شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1079شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1080شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1081شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1082شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1083شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1084شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1085شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1086شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1087شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1088شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1089شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1090شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1091شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1092شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1093شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1094شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1095شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1096شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1097شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1098شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1099شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1100شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1101شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1102شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1103شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1104شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1105شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1106شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1107شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1108شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1109شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1110شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1111شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1112شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1113شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1114شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1115شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1116شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1117شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1118شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1119شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1120شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1121شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1122شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1123شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1124شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1125شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1126شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1127شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1128شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1129شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1130شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1131شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1132شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1133شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1134شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1135شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1136شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1137شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1138شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1139شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1140شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1141شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1142شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1143شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1144شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1145شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1146شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1147شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1148شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1149شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1150شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1151شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1152شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1153شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1154شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1155شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1156شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1157شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1158شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1159شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1160شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1161شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1162شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1163شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1164شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1165شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1166شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1167شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1168شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1169شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1170شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1171شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1172شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1173شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1174شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1175شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1176شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1177شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1178شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1179شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1180شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1181شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1182شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1183شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1184شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1185شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1186شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1187شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1188شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1189شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1190شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1191شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1192شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1193شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1194شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1195شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1196شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1197شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1198شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1199شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1200شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1201شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1202شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1203شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1204شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1205شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1206شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1207شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1208شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1209شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1210شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1211شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1212شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1213شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1214شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1215شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1216شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1217شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1218شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1219شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1220شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1221شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1222شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1223شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1224شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1225شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1226شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1227شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1228شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1229شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1230شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1231شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1232شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1233شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1234شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1235شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1236شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1237شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1238شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1239شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1240شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1241شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1242شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1243شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1244شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1245شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1246شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1247شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1248شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1249شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1250شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1251شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1252شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1253شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1254شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1255شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1256شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1257شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1258شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1259شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1260شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1261شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1262شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1263شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1264شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1265شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1266شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1267شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1268شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1269شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1270شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1271شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1272شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1273شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1274شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1275شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1276شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1277شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1278شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1279شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1280شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1281شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1282شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1283شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1284شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1285شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1286شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1287شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1288شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1289شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1290شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1291شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1292شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1293شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1294شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1295شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1296شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1297شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1298شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1299شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1300شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1301شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1302شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1303شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1304شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1305شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1306شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1307شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1308شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1309شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1310شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1311شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1312شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1313شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1314شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1315شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1316شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1317شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1318شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1319شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1320شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1321شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1322شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1323شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1324شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1325شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1326شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1327شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1328شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1329شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1330شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1331شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1332شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1333شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1334شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1335شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1336شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1337شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1338شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1339شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1340شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1341شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1342شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1343شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1344شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1345شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1346شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1347شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1348شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1349شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1350شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1351شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1352شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1353شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1354شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1355شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1356شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1357شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1358شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1359شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1360شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1361شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1362شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1363شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1364شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1365شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1366شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1367شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1368شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1369شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1370شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1371شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1372شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1373شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1374شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1375شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1376شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1377شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1378شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1379شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1380شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1381شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1382شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1383شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1384شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1385شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1386شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1387شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1388شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1389شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1390شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1391شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1392شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1393شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1394شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1395شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1396شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1397شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1398شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1399شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1400شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1401شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1402شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1403شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1404شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1405شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1406شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1407شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1408شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1409شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1410شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1411شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1412شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1413شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1414شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1415شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1416شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1417شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1418شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1419شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1420شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1421شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1422شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1423شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1424شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1425شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1426شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1427شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1428شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1429شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1430شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1431شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1432شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1433شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1434شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1435شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1436شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1437شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1438شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1439شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1440شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1441شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1442شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1443شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1444شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1445شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1446شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1447شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1448شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1449شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1450شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1451شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1452شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1453شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1454شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1455شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1456شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1457شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1458شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1459شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1460شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1461شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1462شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1463شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1464شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1465شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1466شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1467شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1468شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1469شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1470شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1471شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1472شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1473شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1474شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1475شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1476شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1477شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1478شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1479شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1480شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1481شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1482شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1483شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1484شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1485شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1486شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1487شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1488شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1489شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1490شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1491شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1492شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1493شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1494شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1495شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1496شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1497شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1498شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1499شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1500شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1501شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1502شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1503شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1504شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1505شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1506شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1507شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1508شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1509شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1510شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1511شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1512شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1513شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1514شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1515شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1516شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1517شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1518شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1519شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1520شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1521شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1522شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1523شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1524شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1525شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1526شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1527شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1528شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1529شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1530شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1531شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1532شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1533شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1534شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1535شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1536شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1537شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1538شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1539شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1540شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1541شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1542شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1543شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1544شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1545شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1546شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1547شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1548شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1549شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1550شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1551شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1552شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1553شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1554شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1555شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1556شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1557شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1558شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1559شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1560شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1561شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1562شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1563شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1564شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1565شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1566شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1567شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1568شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1569شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1570شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1571شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1572شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1573شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1574شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1575شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1576شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1577شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1578شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1579شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1580شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1581شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1582شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1583شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1584شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1585شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1586شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1587شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1588شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1589شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1590شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1591شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1592شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1593شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1594شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1595شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1596شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1597شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1598شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1599شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1600شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1601شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1602شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1603شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1604شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1605شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1606شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1607شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1608شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1609شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1610شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1611شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1612شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1613شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1614شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1615شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1616شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1617شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1618شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1619شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1620شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1621شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1622شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1623شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1624شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1625شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1626شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1627شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1628شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1629شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1630شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1631شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1632شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1633شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1634شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1635شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1636شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1637شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1638شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1639شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1640شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1641شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1642شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1643شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1644شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1645شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1646شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1647شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1648شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1649شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1650شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1651شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1652شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1653شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1654شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1655شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1656شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1657شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1658شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1659شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1660شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1661شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1662شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1663شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1664شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1665شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1666شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1667شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1668شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1669شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1670شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1671شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1672شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1673شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1674شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1675شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1676شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1677شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1678شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1679شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1680شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1681شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1682شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1683شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1684شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1685شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1686شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1687شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1688شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1689شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1690شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1691شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1692شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1693شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1694شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1695شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1696شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1697شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1698شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1699شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1700شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1701شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1702شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1703شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1704شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1705شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1706شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1707شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1708شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1709شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1710شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1711شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1712شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1713شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1714شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ