کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت

    صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت

    گفتی که ترک من کن و آزاد شو ز غم

    آسان به ترک همچو تویی چون توان گرفت

    ای آشنا که گریه کنان پند می دهی

    آب از برون مریز که آتش به جان گرفت

    نظاره هم نکرد گه سوختن مرا

    آن کس که آتشم زد و از من کران گرفت

    در طوق بندگیش رود دل به عاقبت

    هر فاخته که خدمت سرو روان گرفت

    اکنون که تازیانه هجران کشید دل

    جان رمیده را که تواند عنان گرفت؟

    خسرو کز اوست تشنه شمشیر آبدار

    ز آتش چه غم که دشمنش اندر زبان گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha