کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ست

    هر شب به خوابگاه من ممتحن زده ست

    من خاک راه بوسم و از خود به غیرتم

    آه از صبا که بوسه ترا بر دهن زده ست

    دل دامنت گرفت و رها چون کند کسی

    پیری که بوی یوسفش از پیرهن زده ست

    گه گه بیامدی به سوی کاروان صبر

    لیکن بلای غمزه تو راه من زده ست

    ساقی بیا که شب به میان کرد زهد و رفت

    زان یک غزل که صبحدم آن راهزن زده ست

    ای پارسا، چه سر زنیم تو، که می فروش

    صد کوزه بر سر من توبه شکن زده ست

    دی گفتی، آه می زنی از مات شرم نیست

    آتش زده ست درمن و زان یک سخن زده ست

    روزم چو بی ویست شبش خواب دیده ام

    کان جان پاک تکیه به پهلوی من زده ست

    بر کوه باد ناله خسرو نه بر دلت

    کاین تیشه ایست سخت که آن کوهکن زده ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha