به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست

2320عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دل کازاد باشد آن من نیست

کسی کوشاد باشد جان من نیست

گدایان جان نهندش، لیک این سهل

خراج دولت سلطان من نیست

خوش آن شوخی که تیرم زد، پس آن گه

کشید و گفت کاین پیکان من نیست

کدامین منت است از سوز شوقش

که بر جان و دل بریان من نیست

ز غم هم پیش غم نالم که شبها

جز از کس مونس زندان من نیست

بکش هر سان که خواهی چون منی را

که زان تست خسرو، زان من نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 2شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 3شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 4شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 5شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 6شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 7شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 8شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 9شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 10شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 11شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 12شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 13شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 14شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 15شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 16شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 17شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 18شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 19شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 20شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 21شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 22شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 23شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 24شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 25شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 26شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 27شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 28شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 29شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 30شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 31شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 32شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 33شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 34شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 35شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 36شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 37شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 38شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 39شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 40شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 41شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 42شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 43شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 44شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 45شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...46شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...47شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...48شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...49شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...50شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...51شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 52شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...53شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...54شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...55شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...56شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...57شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...58شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...59شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...60شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 61شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...62شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 63شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...64شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...65شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...66شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...67شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...68شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...69شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 70شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...71شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...72شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...73شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...74شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 75شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 76شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...77شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 78شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 79شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...80شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...81شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...82شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 83شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 84شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 85شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...86شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...87شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...88شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...89شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 90شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...91شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 92شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...93شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...94شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...95شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...96شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 97شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 98شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...99شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...100شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...101شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 102شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 103شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 104شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 105شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...106شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...107شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 108شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 109شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 110شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 111شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 112شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 113شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 114شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 115شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 116شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 117شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 118شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 119شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 120شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 121شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 122شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 123شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 124شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 125شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 126شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 127شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 128شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 129شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 130شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 131شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 132شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...133شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 134شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 135شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...136شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...137شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 138شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 139شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 140شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 141شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 142شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 143شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 144شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...145شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 146شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...147شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...148شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...149شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 150شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 151شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...152شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 153شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 154شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 155شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...156شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...157شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 158شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 159شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 160شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...161شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 162شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 163شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 164شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 165شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...166شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 167شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 168شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 169شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 170شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 171شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 172شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...173شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 174شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 175شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 176شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...177شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...178شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 179شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 180شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...181شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...182شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...183شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 184شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 185شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 186شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 187شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 188شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 189شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 190شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...191شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 192شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 193شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 194شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 195شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...196شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...197شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 198شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...199شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 200شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...201شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...202شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 203شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 204شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 205شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 206شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 207شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...208شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 209شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 210شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 211شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 212شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 213شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 214شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 215شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 216شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 217شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 218شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 219شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 220شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 221شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 222شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 223شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 224شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 225شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 226شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 227شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 228شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 229شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 230شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 231شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 232شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 233شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 234شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 235شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 236شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 237شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 238شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 239شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 240شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...241شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 242شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 243شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 244شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...245شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 246شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 247شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...248شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 249شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 250شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...251شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...252شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 253شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...254شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...255شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...256شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 257شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 258شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 259شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...260شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...261شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 262شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 263شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 264شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...265شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...266شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...267شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 268شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...269شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 270شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 271شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...272شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...273شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...274شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...275شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...276شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...277شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...278شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...279شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...280شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...281شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...282شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...283شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...284شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...285شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...286شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...287شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...288شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...289شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...290شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...291شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...292شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...293شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...294شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...295شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...296شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...297شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 298شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...299شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...300شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...301شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...302شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...303شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...304شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...305شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...306شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...307شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...308شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...309شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 310شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...311شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...312شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...313شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...314شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...315شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...316شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...317شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...318شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 319شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...320شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...321شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...322شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...323شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...324شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...325شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...326شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...327شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...328شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...329شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 330شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 331شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...332شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...333شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...334شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 335شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...336شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 337شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...338شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 339شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...340شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 341شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...342شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 343شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...344شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...345شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 346شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 347شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 348شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 349شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 350شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...351شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 352شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...353شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...354شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 355شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 356شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 357شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 358شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 359شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 360شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...361شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 362شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 363شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 364شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 365شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...366شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 367شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 368شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 369شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 370شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 371شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 372شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 373شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 374شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 375شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 376شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 377شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 378شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 379شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 380شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 381شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 382شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 383شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 384شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 385شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 386شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 387شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 388شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 389شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 390شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 391شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 392شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 393شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 394شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 395شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 396شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 397شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 398شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 399شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 400شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 401شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 402شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 403شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 404شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 405شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 406شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 407شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 408شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 409شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 410شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 411شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 412شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 413شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 414شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 415شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 416شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 417شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 418شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 419شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 420شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 421شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 422شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 423شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 424شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 425شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 426شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 427شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 428شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 429شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 430شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 431شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 432شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 433شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 434شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 435شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 436شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 437شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 438شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 439شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 440شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 441شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 442شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 443شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 444شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 445شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 446شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 447شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 448شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 449شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 450شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 451شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 452شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 453شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 454شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 455شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 456شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 457شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 458شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 459شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 460شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 461شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 462شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 463شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 464شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...465شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...466شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...467شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...468شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...469شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...470شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...471شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...472شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...473شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...474شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...475شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...476شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...477شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...478شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 479شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...480شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...481شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...482شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...483شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...484شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 485شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...486شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...487شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...488شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...489شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...490شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...491شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...492شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...493شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...494شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...495شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...496شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...497شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...498شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...499شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...500شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...501شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...502شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...503شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...504شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...505شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...506شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 507شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...508شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 509شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...510شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...511شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...512شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...513شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 514شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...515شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...516شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...517شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...518شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...519شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...520شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...521شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...522شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...523شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...524شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...525شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 526شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 527شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 528شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 529شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...530شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...531شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...532شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 533شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...534شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...535شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 536شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...537شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...538شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...539شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 540شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...541شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...542شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...543شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...544شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 545شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...546شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...547شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...548شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...549شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...550شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 551شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...552شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...553شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 554شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...555شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...556شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 557شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...558شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 559شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...560شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 561شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 562شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 563شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 564شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 565شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...566شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 567شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 568شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 569شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...570شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 571شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 572شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...573شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 574شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...575شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...576شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 577شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...578شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 579شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 580شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 581شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...582شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 583شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...584شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 585شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 586شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 587شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...588شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 589شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...590شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...591شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 592شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 593شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 594شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 595شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 596شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...597شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 598شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 599شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...600شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 601شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 602شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 603شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...604شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 605شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 606شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 607شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 608شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 609شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 610شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 611شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 612شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 613شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 614شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 615شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 616شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 617شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 618شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...619شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 620شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 621شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 622شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 623شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 624شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 625شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 626شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 627شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 628شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...629شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...630شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 631شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 632شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 633شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 634شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 635شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 636شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 637شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 638شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 639شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 640شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 641شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 642شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 643شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 644شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 645شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 646شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 647شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 648شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 649شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 650شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 651شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 652شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 653شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 654شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 655شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 656شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 657شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 658شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 659شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 660شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 661شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...662شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 663شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 664شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 665شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 666شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 667شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 668شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 669شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 670شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 671شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 672شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 673شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 674شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 675شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 676شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 677شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 678شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...679شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 680شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...681شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 682شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 683شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...684شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 685شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 686شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 687شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...688شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 689شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 690شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...691شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 692شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...693شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 694شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...695شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 696شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 697شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...698شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 699شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 700شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 701شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 702شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 703شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 704شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...705شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...706شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 707شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...708شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 709شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 710شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 711شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...712شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...713شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 714شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 715شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 716شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 717شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 718شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 719شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 720شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...721شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...722شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 723شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 724شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 725شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 726شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 727شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 728شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 729شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 730شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 731شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 732شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...733شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 734شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...735شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 736شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 737شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 738شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 739شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 740شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 741شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 742شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 743شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 744شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 745شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 746شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 747شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 748شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 749شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...750شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...751شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...752شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...753شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 754شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...755شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 756شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 757شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...758شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...759شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 760شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...761شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 762شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 763شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 764شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...765شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 766شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 767شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 768شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 769شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 770شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 771شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 772شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 773شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 774شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...775شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...776شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 777شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 778شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 779شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 780شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 781شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 782شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 783شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 784شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 785شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 786شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 787شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 788شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 789شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 790شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 791شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 792شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 793شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 794شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 795شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 796شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 797شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 798شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 799شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 800شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...801شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 802شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 803شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 804شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...805شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...806شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 807شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 808شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 809شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 810شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 811شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...812شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 813شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 814شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 815شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 816شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 817شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 818شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 819شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 820شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 821شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 822شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 823شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 824شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 825شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 826شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 827شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 828شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 829شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 830شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 831شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 832شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 833شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 834شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 835شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 836شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 837شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 838شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 839شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 840شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 841شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 842شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 843شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 844شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 845شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 846شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 847شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 848شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 849شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 850شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 851شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 852شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 853شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 854شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 855شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 856شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 857شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 858شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 859شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 860شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 861شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 862شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 863شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 864شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 865شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...866شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 867شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 868شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 869شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 870شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 871شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...872شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...873شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...874شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 875شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 876شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...877شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...878شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...879شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...880شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...881شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...882شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...883شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...884شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 885شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 886شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 887شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...888شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 889شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...890شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...891شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 892شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...893شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...894شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 895شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 896شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 897شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...898شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 899شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 900شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...901شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...902شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...903شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...904شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...905شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 906شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...907شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...908شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...909شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 910شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 911شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 912شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 913شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 914شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 915شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 916شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...917شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...918شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 919شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 920شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...921شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 922شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 923شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 924شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 925شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 926شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 927شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 928شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...929شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 930شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...931شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 932شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 933شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 934شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 935شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 936شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 937شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 938شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 939شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...940شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...941شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...942شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...943شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...944شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...945شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...946شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...947شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...948شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...949شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...950شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...951شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 952شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...953شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 954شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 955شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 956شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...957شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...958شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 959شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 960شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 961شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...962شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...963شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 964شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 965شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 966شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 967شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 968شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...969شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 970شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 971شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...972شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...973شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 974شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 975شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 976شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 977شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 978شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 979شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 980شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...981شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...982شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...983شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 984شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...985شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 986شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 987شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 988شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 989شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 990شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 991شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 992شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 993شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...994شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...995شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...996شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...997شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 998شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...999شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1000شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1001شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1002شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1003شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1004شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1005شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1006شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1007شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1008شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1009شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1010شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1011شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1012شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1013شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1014شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1015شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1016شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1017شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1018شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1019شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1020شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1021شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1022شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1023شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1024شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1025شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1026شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1027شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1028شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1029شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1030شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1031شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1032شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1033شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1034شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1035شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1036شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1037شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1038شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1039شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1040شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1041شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1042شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1043شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1044شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1045شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1046شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1047شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1048شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1049شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1050شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1051شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1052شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1053شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1054شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1055شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1056شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1057شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1058شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1059شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1060شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1061شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1062شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1063شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1064شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1065شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1066شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1067شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1068شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1069شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1070شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1071شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1072شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1073شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1074شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1075شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1076شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1077شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1078شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1079شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1080شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1081شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1082شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1083شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1084شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1085شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1086شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1087شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1088شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1089شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1090شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1091شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1092شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1093شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1094شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1095شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1096شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1097شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1098شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1099شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1100شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1101شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1102شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1103شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1104شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1105شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1106شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1107شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1108شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1109شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1110شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1111شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1112شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1113شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1114شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1115شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1116شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1117شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1118شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1119شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1120شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1121شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1122شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1123شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1124شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1125شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1126شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1127شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1128شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1129شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1130شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1131شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1132شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1133شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1134شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1135شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1136شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1137شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1138شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1139شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1140شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1141شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1142شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1143شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1144شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1145شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1146شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1147شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1148شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1149شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1150شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1151شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1152شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1153شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1154شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1155شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1156شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1157شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1158شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1159شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1160شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1161شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1162شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1163شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1164شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1165شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1166شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1167شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1168شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1169شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1170شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1171شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1172شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1173شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1174شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1175شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1176شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1177شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1178شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1179شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1180شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1181شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1182شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1183شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1184شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1185شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1186شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1187شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1188شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1189شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1190شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1191شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1192شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1193شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1194شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1195شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1196شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1197شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1198شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1199شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1200شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1201شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1202شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1203شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1204شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1205شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1206شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1207شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1208شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1209شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1210شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1211شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1212شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1213شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1214شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1215شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1216شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1217شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1218شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1219شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1220شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1221شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1222شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1223شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1224شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1225شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1226شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1227شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1228شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1229شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1230شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1231شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1232شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1233شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1234شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1235شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1236شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1237شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1238شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1239شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1240شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1241شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1242شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1243شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1244شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1245شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1246شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1247شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1248شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1249شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1250شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1251شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1252شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1253شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1254شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1255شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1256شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1257شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1258شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1259شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1260شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1261شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1262شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1263شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1264شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1265شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1266شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1267شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1268شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1269شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1270شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1271شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1272شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1273شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1274شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1275شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1276شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1277شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1278شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1279شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1280شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1281شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1282شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1283شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1284شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1285شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1286شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1287شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1288شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1289شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1290شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1291شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1292شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1293شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1294شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1295شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1296شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1297شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1298شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1299شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1300شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1301شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1302شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1303شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1304شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1305شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1306شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1307شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1308شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1309شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1310شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1311شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1312شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1313شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1314شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1315شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1316شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1317شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1318شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1319شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1320شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1321شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1322شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1323شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1324شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1325شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1326شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1327شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1328شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1329شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1330شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1331شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1332شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1333شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1334شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1335شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1336شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1337شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1338شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1339شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1340شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1341شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1342شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1343شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1344شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1345شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1346شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1347شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1348شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1349شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1350شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1351شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1352شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1353شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1354شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1355شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1356شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1357شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1358شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1359شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1360شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1361شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1362شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1363شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1364شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1365شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1366شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1367شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1368شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1369شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1370شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1371شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1372شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1373شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1374شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1375شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1376شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1377شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1378شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1379شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1380شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1381شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1382شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1383شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1384شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1385شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1386شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1387شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1388شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1389شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1390شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1391شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1392شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1393شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1394شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1395شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1396شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1397شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1398شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1399شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1400شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1401شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1402شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1403شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1404شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1405شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1406شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1407شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1408شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1409شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1410شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1411شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1412شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1413شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1414شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1415شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1416شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1417شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1418شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1419شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1420شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1421شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1422شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1423شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1424شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1425شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1426شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1427شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1428شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1429شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1430شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1431شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1432شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1433شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1434شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1435شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1436شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1437شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1438شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1439شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1440شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1441شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1442شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1443شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1444شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1445شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1446شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1447شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1448شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1449شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1450شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1451شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1452شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1453شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1454شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1455شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1456شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1457شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1458شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1459شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1460شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1461شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1462شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1463شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1464شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1465شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1466شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1467شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1468شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1469شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1470شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1471شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1472شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1473شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1474شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1475شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1476شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1477شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1478شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1479شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1480شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1481شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1482شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1483شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1484شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1485شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1486شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1487شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1488شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1489شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1490شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1491شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1492شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1493شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1494شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1495شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1496شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1497شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1498شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1499شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1500شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1501شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1502شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1503شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1504شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1505شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1506شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1507شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1508شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1509شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1510شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1511شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1512شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1513شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1514شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1515شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1516شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1517شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1518شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1519شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1520شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1521شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1522شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1523شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1524شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1525شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1526شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1527شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1528شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1529شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1530شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1531شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1532شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1533شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1534شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1535شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1536شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1537شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1538شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1539شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1540شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1541شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1542شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1543شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1544شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1545شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1546شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1547شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1548شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1549شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1550شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1551شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1552شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1553شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1554شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1555شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1556شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1557شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1558شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1559شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1560شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1561شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1562شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1563شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1564شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1565شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1566شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1567شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1568شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1569شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1570شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1571شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1572شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1573شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1574شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1575شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1576شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1577شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1578شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1579شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1580شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1581شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1582شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1583شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1584شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1585شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1586شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1587شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1588شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1589شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1590شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1591شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1592شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1593شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1594شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1595شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1596شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1597شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1598شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1599شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1600شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1601شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1602شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1603شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1604شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1605شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1606شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1607شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1608شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1609شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1610شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1611شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1612شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1613شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1614شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1615شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1616شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1617شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1618شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1619شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1620شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1621شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1622شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1623شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1624شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1625شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1626شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1627شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1628شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1629شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1630شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1631شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1632شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1633شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1634شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1635شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1636شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1637شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1638شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1639شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1640شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1641شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1642شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1643شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1644شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1645شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1646شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1647شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1648شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1649شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1650شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1651شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1652شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1653شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1654شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1655شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1656شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1657شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1658شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1659شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1660شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1661شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1662شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1663شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1664شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1665شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1666شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1667شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1668شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1669شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1670شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1671شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1672شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1673شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1674شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1675شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1676شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1677شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1678شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1679شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1680شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1681شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1682شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1683شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1684شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1685شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1686شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1687شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1688شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1689شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1690شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1691شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1692شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1693شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1694شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1695شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1696شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1697شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1698شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1699شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1700شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1701شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1702شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1703شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1704شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1705شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1706شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1707شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1708شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1709شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1710شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1711شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1712شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1713شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1714شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1715شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1716شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1717شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1718شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1719شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1720شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1721شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1722شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1723شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1724شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1725شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1726شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1727شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1728شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1729شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1730شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1731شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1732شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1733شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1734شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1735شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1736شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1737شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1738شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1739شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1740شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1741شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1742شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1743شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1744شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1745شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1746شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1747شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1748شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1749شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1750شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1751شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1752شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1753شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1754شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1755شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1756شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1757شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1758شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1759شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1760شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1761شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1762شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1763شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1764شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1765شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1766شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1767شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1768شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1769شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1770شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1771شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1772شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1773شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1774شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1775شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1776شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1777شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1778شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1779شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1780شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1781شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1782شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1783شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1784شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1785شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1786شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1787شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1788شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1789شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1790شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1791شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1792شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1793شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1794شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1795شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1796شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1797شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1798شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1799شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1800شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1801شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1802شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1803شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1804شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1805شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1806شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1807شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1808شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1809شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1810شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1811شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1812شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1813شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1814شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1815شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1816شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1817شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1818شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1819شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1820شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1821شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1822شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1823شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1824شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1825شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1826شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1827شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1828شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1829شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1830شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1831شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1832شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1833شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1834شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1835شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1836شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1837شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1838شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1839شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1840شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1841شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1842شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1843شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1844شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1845شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1846شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1847شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1848شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1849شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1850شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1851شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1852شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1853شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1854شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1855شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1856شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1857شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ