به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است

2800عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گرفته در بر اندام تو سیم است

برادر خوانده زلفت نسیم است

از آن زلف سیه بر مشکن آن را

بنا گوش ترا در یتیم است

به رعنایی چنین مخرام، غافل

که از چشم بد اندر راه بیم است

دل من در غمت نیمی نمانده ست

وز این یک غم دل صد کس دو نیم است

ز یاد خنده مردم فریبت

مرا دو دیده پر در یتیم است

به عهد فتنه و آشوب زلفت

کسی کو خوش زید رند حکیم است

کتاب صبر خوانده بنده خسرو

که هر شب مجلس غم را ندیم است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 2شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 3شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 4شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 5شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 6شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 7شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 8شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 9شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 10شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 11شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 12شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 13شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 14شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 15شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 16شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 17شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 18شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 19شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 20شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 21شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 22شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 23شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 24شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 25شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 26شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 27شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 28شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 29شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 30شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 31شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 32شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 33شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 34شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 35شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 36شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 37شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 38شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 39شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 40شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 41شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...42شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...43شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...44شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...45شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...46شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...47شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 48شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...49شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...50شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...51شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...52شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...53شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...54شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...55شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...56شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 57شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...58شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 59شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...60شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...61شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...62شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...63شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...64شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...65شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 66شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...67شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...68شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...69شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...70شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 71شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 72شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...73شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 74شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 75شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...76شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...77شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...78شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 79شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 80شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 81شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...82شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...83شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...84شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...85شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 86شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...87شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 88شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...89شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...90شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...91شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...92شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 93شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 94شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...95شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...96شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...97شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 98شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 99شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 100شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 101شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...102شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...103شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 104شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 105شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 106شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 107شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 108شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 109شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 110شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 111شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 112شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 113شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 114شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 115شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 116شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 117شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 118شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 119شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 120شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 121شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 122شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 123شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 124شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 125شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 126شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 127شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 128شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...129شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 130شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 131شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...132شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...133شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 134شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 135شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 136شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 137شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 138شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 139شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 140شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...141شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 142شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...143شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...144شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...145شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 146شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 147شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...148شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 149شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 150شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 151شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...152شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...153شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 154شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 155شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 156شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...157شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 158شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 159شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 160شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 161شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...162شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 163شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 164شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 165شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 166شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 167شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 168شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...169شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 170شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 171شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 172شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...173شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...174شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 175شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 176شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...177شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...178شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...179شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 180شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 181شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 182شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 183شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 184شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 185شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 186شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...187شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 188شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 189شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 190شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 191شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...192شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...193شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 194شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...195شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 196شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...197شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...198شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 199شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 200شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 201شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 202شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 203شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...204شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 205شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 206شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 207شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 208شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 209شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 210شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 211شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 212شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 213شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 214شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 215شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 216شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 217شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 218شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 219شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 220شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 221شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 222شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 223شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 224شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 225شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 226شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 227شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 228شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 229شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 230شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 231شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 232شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 233شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 234شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 235شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 236شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...237شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 238شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 239شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 240شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...241شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 242شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 243شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...244شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 245شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 246شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...247شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...248شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 249شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...250شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...251شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...252شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 253شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 254شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 255شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...256شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...257شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 258شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 259شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 260شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...261شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...262شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...263شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 264شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...265شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 266شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 267شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...268شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...269شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...270شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...271شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...272شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...273شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...274شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...275شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...276شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...277شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...278شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...279شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...280شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...281شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...282شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...283شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...284شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...285شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...286شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...287شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...288شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...289شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...290شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...291شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...292شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...293شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 294شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...295شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...296شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...297شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...298شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...299شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...300شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...301شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...302شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...303شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...304شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...305شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 306شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...307شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...308شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...309شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...310شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...311شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...312شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...313شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...314شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 315شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...316شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...317شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...318شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...319شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...320شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...321شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...322شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...323شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...324شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...325شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 326شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 327شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...328شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...329شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...330شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 331شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...332شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 333شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...334شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 335شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...336شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 337شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...338شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 339شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...340شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...341شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 342شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 343شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 344شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 345شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 346شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...347شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 348شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...349شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...350شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 351شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 352شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 353شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 354شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 355شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 356شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...357شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 358شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 359شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 360شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 361شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...362شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 363شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 364شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 365شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 366شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 367شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 368شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 369شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 370شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 371شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 372شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 373شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 374شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 375شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 376شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 377شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 378شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 379شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 380شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 381شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 382شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 383شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 384شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 385شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 386شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 387شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 388شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 389شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 390شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 391شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 392شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 393شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 394شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 395شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 396شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 397شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 398شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 399شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 400شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 401شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 402شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 403شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 404شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 405شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 406شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 407شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 408شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 409شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 410شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 411شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 412شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 413شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 414شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 415شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 416شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 417شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 418شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 419شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 420شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 421شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 422شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 423شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 424شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 425شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 426شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 427شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 428شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 429شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 430شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 431شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 432شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 433شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 434شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 435شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 436شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 437شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 438شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 439شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 440شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 441شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 442شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 443شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 444شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 445شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 446شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 447شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 448شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 449شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 450شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 451شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 452شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 453شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 454شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 455شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 456شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 457شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 458شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 459شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 460شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...461شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...462شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...463شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...464شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...465شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...466شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...467شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...468شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...469شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...470شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...471شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...472شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...473شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...474شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 475شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...476شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...477شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...478شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...479شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...480شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 481شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...482شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...483شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...484شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...485شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...486شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...487شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...488شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...489شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...490شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...491شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...492شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...493شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...494شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...495شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...496شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...497شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...498شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...499شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...500شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...501شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...502شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 503شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...504شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 505شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...506شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...507شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...508شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...509شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 510شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...511شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...512شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...513شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...514شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...515شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...516شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...517شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...518شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...519شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...520شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...521شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 522شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 523شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 524شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 525شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...526شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...527شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...528شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 529شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...530شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...531شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 532شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...533شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...534شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...535شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 536شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...537شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...538شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...539شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...540شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 541شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...542شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...543شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...544شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...545شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...546شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 547شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...548شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...549شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 550شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...551شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...552شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 553شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...554شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 555شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...556شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 557شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 558شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 559شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 560شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 561شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...562شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 563شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 564شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 565شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...566شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 567شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 568شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...569شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 570شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...571شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...572شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 573شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...574شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 575شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 576شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 577شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...578شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 579شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...580شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 581شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 582شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 583شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...584شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 585شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...586شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...587شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 588شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 589شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 590شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 591شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 592شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...593شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 594شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 595شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...596شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 597شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 598شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 599شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...600شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 601شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 602شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 603شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 604شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 605شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 606شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 607شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 608شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 609شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 610شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 611شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 612شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 613شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 614شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...615شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 616شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 617شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 618شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 619شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 620شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 621شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 622شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 623شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 624شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...625شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...626شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 627شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 628شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 629شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 630شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 631شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 632شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 633شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 634شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 635شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 636شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 637شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 638شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 639شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 640شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 641شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 642شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 643شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 644شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 645شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 646شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 647شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 648شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 649شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 650شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 651شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 652شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 653شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 654شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 655شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 656شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 657شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...658شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 659شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 660شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 661شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 662شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 663شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 664شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 665شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 666شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 667شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 668شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 669شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 670شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 671شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 672شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 673شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 674شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...675شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 676شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...677شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 678شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 679شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...680شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 681شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 682شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 683شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...684شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 685شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 686شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...687شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 688شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...689شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 690شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...691شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 692شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 693شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...694شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 695شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 696شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 697شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 698شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 699شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 700شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...701شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...702شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 703شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...704شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 705شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 706شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 707شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...708شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...709شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 710شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 711شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 712شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 713شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 714شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 715شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 716شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...717شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...718شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 719شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 720شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 721شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 722شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 723شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 724شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 725شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 726شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 727شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 728شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...729شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 730شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...731شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 732شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 733شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 734شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 735شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 736شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 737شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 738شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 739شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 740شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 741شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 742شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 743شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 744شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 745شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...746شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...747شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...748شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...749شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 750شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...751شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 752شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 753شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...754شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...755شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 756شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...757شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 758شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 759شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 760شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...761شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 762شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 763شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 764شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 765شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 766شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 767شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 768شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 769شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 770شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...771شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...772شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 773شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 774شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 775شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 776شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 777شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 778شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 779شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 780شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 781شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 782شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 783شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 784شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 785شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 786شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 787شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 788شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 789شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 790شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 791شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 792شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 793شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 794شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 795شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 796شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...797شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 798شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 799شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 800شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...801شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...802شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 803شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 804شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 805شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 806شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 807شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...808شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 809شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 810شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 811شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 812شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 813شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 814شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 815شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 816شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 817شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 818شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 819شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 820شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 821شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 822شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 823شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 824شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 825شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 826شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 827شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 828شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 829شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 830شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 831شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 832شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 833شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 834شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 835شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 836شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 837شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 838شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 839شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 840شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 841شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 842شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 843شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 844شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 845شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 846شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 847شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 848شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 849شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 850شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 851شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 852شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 853شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 854شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 855شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 856شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 857شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 858شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 859شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 860شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 861شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...862شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 863شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 864شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 865شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 866شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 867شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...868شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...869شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...870شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 871شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 872شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...873شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...874شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...875شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...876شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...877شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...878شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...879شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...880شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 881شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 882شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 883شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...884شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 885شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...886شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...887شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 888شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...889شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...890شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 891شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 892شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 893شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...894شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 895شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 896شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...897شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...898شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...899شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...900شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...901شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 902شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...903شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...904شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...905شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 906شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 907شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 908شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 909شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 910شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 911شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 912شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...913شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...914شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 915شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 916شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...917شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 918شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 919شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 920شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 921شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 922شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 923شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 924شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...925شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 926شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...927شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 928شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 929شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 930شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 931شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 932شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 933شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 934شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 935شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...936شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...937شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...938شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...939شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...940شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...941شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...942شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...943شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...944شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...945شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...946شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...947شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 948شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...949شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 950شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 951شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 952شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...953شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...954شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 955شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 956شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 957شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...958شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...959شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 960شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 961شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 962شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 963شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 964شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...965شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 966شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 967شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...968شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...969شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 970شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 971شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 972شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 973شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 974شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 975شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 976شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...977شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...978شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...979شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 980شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...981شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 982شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 983شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 984شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 985شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 986شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 987شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 988شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 989شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...990شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...991شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...992شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...993شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 994شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...995شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 996شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 997شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 998شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 999شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1000شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1001شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1002شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1003شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1004شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1005شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1006شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1007شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1008شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1009شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1010شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1011شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1012شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1013شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1014شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1015شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1016شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1017شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1018شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1019شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1020شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1021شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1022شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1023شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1024شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1025شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1026شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1027شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1028شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1029شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1030شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1031شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1032شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1033شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1034شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1035شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1036شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1037شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1038شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1039شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1040شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1041شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1042شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1043شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1044شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1045شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1046شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1047شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1048شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1049شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1050شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1051شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1052شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1053شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1054شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1055شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1056شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1057شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1058شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1059شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1060شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1061شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1062شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1063شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1064شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1065شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1066شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1067شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1068شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1069شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1070شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1071شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1072شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1073شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1074شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1075شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1076شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1077شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1078شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1079شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1080شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1081شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1082شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1083شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1084شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1085شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1086شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1087شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1088شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1089شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1090شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1091شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1092شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1093شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1094شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1095شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1096شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1097شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1098شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1099شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1100شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1101شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1102شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1103شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1104شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1105شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1106شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1107شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1108شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1109شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1110شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1111شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1112شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1113شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1114شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1115شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1116شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1117شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1118شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1119شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1120شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1121شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1122شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1123شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1124شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1125شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1126شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1127شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1128شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1129شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1130شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1131شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1132شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1133شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1134شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1135شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1136شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1137شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1138شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1139شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1140شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1141شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1142شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1143شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1144شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1145شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1146شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1147شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1148شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1149شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1150شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1151شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1152شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1153شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1154شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1155شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1156شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1157شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1158شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1159شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1160شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1161شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1162شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1163شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1164شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1165شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1166شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1167شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1168شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1169شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1170شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1171شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1172شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1173شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1174شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1175شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1176شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1177شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1178شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1179شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1180شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1181شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1182شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1183شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1184شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1185شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1186شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1187شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1188شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1189شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1190شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1191شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1192شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1193شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1194شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1195شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1196شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1197شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1198شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1199شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1200شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1201شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1202شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1203شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1204شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1205شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1206شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1207شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1208شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1209شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1210شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1211شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1212شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1213شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1214شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1215شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1216شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1217شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1218شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1219شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1220شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1221شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1222شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1223شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1224شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1225شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1226شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1227شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1228شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1229شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1230شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1231شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1232شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1233شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1234شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1235شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1236شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1237شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1238شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1239شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1240شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1241شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1242شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1243شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1244شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1245شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1246شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1247شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1248شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1249شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1250شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1251شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1252شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1253شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1254شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1255شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1256شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1257شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1258شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1259شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1260شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1261شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1262شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1263شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1264شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1265شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1266شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1267شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1268شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1269شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1270شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1271شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1272شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1273شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1274شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1275شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1276شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1277شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1278شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1279شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1280شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1281شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1282شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1283شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1284شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1285شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1286شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1287شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1288شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1289شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1290شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1291شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1292شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1293شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1294شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1295شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1296شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1297شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1298شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1299شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1300شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1301شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1302شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1303شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1304شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1305شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1306شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1307شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1308شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1309شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1310شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1311شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1312شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1313شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1314شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1315شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1316شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1317شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1318شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1319شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1320شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1321شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1322شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1323شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1324شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1325شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1326شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1327شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1328شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1329شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1330شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1331شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1332شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1333شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1334شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1335شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1336شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1337شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1338شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1339شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1340شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1341شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1342شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1343شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1344شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1345شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1346شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1347شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1348شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1349شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1350شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1351شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1352شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1353شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1354شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1355شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1356شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1357شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1358شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1359شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1360شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1361شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1362شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1363شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1364شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1365شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1366شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1367شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1368شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1369شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1370شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1371شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1372شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1373شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1374شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1375شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1376شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1377شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1378شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1379شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1380شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1381شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1382شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1383شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1384شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1385شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1386شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1387شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1388شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1389شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1390شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1391شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1392شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1393شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1394شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1395شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1396شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1397شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1398شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1399شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1400شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1401شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1402شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1403شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1404شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1405شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1406شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1407شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1408شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1409شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1410شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1411شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1412شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1413شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1414شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1415شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1416شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1417شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1418شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1419شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1420شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1421شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1422شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1423شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1424شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1425شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1426شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1427شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1428شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1429شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1430شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1431شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1432شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1433شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1434شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1435شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1436شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1437شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1438شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1439شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1440شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1441شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1442شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1443شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1444شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1445شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1446شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1447شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1448شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1449شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1450شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1451شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1452شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1453شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1454شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1455شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1456شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1457شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1458شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1459شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1460شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1461شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1462شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1463شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1464شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1465شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1466شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1467شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1468شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1469شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1470شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1471شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1472شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1473شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1474شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1475شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1476شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1477شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1478شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1479شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1480شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1481شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1482شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1483شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1484شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1485شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1486شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1487شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1488شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1489شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1490شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1491شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1492شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1493شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1494شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1495شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1496شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1497شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1498شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1499شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1500شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1501شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1502شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1503شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1504شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1505شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1506شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1507شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1508شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1509شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1510شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1511شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1512شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1513شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1514شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1515شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1516شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1517شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1518شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1519شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1520شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1521شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1522شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1523شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1524شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1525شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1526شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1527شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1528شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1529شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1530شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1531شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1532شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1533شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1534شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1535شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1536شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1537شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1538شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1539شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1540شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1541شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1542شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1543شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1544شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1545شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1546شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1547شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1548شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1549شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1550شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1551شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1552شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1553شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1554شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1555شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1556شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1557شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1558شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1559شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1560شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1561شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1562شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1563شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1564شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1565شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1566شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1567شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1568شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1569شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1570شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1571شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1572شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1573شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1574شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1575شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1576شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1577شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1578شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1579شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1580شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1581شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1582شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1583شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1584شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1585شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1586شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1587شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1588شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1589شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1590شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1591شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1592شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1593شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1594شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1595شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1596شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1597شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1598شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1599شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1600شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1601شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1602شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1603شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1604شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1605شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1606شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1607شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1608شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1609شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1610شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1611شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1612شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1613شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1614شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1615شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1616شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1617شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1618شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1619شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1620شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1621شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1622شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1623شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1624شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1625شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1626شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1627شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1628شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1629شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1630شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1631شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1632شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1633شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1634شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1635شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1636شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1637شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1638شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1639شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1640شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1641شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1642شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1643شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1644شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1645شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1646شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1647شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1648شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1649شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1650شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1651شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1652شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1653شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1654شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1655شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1656شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1657شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1658شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1659شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1660شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1661شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1662شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1663شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1664شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1665شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1666شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1667شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1668شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1669شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1670شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1671شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1672شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1673شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1674شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1675شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1676شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1677شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1678شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1679شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1680شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1681شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1682شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1683شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1684شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1685شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1686شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1687شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1688شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1689شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1690شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1691شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1692شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1693شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1694شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1695شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1696شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1697شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1698شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1699شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1700شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1701شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1702شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1703شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1704شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1705شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1706شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1707شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1708شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1709شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1710شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1711شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1712شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1713شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1714شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1715شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1716شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1717شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1718شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1719شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1720شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1721شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1722شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1723شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1724شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1725شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1726شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1727شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1728شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1729شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1730شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1731شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1732شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1733شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1734شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1735شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1736شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1737شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1738شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1739شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1740شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1741شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1742شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1743شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1744شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1745شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1746شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1747شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1748شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1749شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1750شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1751شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1752شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1753شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1754شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1755شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1756شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1757شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1758شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1759شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1760شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1761شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1762شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1763شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1764شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1765شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1766شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1767شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1768شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1769شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1770شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1771شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1772شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1773شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1774شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1775شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1776شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1777شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1778شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1779شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1780شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1781شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1782شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1783شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1784شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1785شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1786شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1787شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1788شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1789شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1790شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1791شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1792شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1793شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1794شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1795شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1796شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1797شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1798شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1799شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1800شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1801شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1802شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1803شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1804شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1805شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1806شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1807شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1808شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1809شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1810شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1811شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1812شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1813شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1814شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1815شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1816شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1817شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1818شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1819شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1820شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1821شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1822شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1823شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1824شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1825شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1826شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1827شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1828شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1829شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1830شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1831شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1832شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1833شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1834شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1835شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1836شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1837شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1838شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1839شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1840شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1841شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1842شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1843شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1844شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1845شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1846شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1847شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1848شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1849شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1850شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1851شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1852شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1853شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ