کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت

    ناتوانم کرد چشم جادوی افسونگرت

    رگ برون آمد مرا از پوست در عشقت، مگوی

    کز ز بهر آن خط مشکین بیاید مسطرت

    گر زنم جامه به نیل و یا شوم غرقه در آب

    شادیم، زیرا تو خورشیدی و من نیلوفرت

    گر بر آیی بر سپهر و یا خرامی بر زمین

    آفتاب کشورت خوانند و شاه لشکرت

    با چنان خونین لبی کاید همی زو بوی شیر

    خون من می خور، حلال است آن چو شیر مادرت

    چشم من دور، ار بگویم مردم چشم منی

    زانکه هر ساعت همی بینم بر آب دیگرت

    نوک مژگانت ز تیری می شکافد هر زمان

    سینه ام بشکاف و بنگر، گر نباشد باورت

    سینه من بر مثال شانه گردد شاخ، شاخ

    وه مبادا تار مویی کژ ببینم بر سرت

    مار زلفت حلقه حلقه در دل خسرو نشست

    مردم، ار آگه نگردد غمزه جادوگرت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha