به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت
نقش او از پیش چشم خون فشان من نرفت
کی به هجرانش چو جان مستمند من نسوخت
کس به دنبالش به جز اشک روان من نرفت
من بدان بودم که پایش گیرم و میرم به دست
چون کنم کوگاه رفتن در میان من نرفت
اندران ساعت که از پیش من شوریده بخت
رفت آن بدخو، چرا آن لحظه جان من نرفت
دل ز من دزدید و سرتا پای او جستم، نبود
زیر زلفش بود و در آنجا گمان من نرفت
آن زمان کان قامت چون تیر بر من می گذشت
وه چرا پیکانی اندر استخوان من نرفت
بس که مرغ نامه بر از آه خسرو پر بسوخت
نامه دردم بدان نامهربان من نرفت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.