امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت نقش او از پیش چشم خون فشان من نرفت کی به هجرانش چو جان مستمند من نسوخت کس به دنبالش به جز اشک روان من نرفت من بدان بودم که پایش گیرم و میرم به دست چون کنم کوگاه رفتن در میان من نرفت اندران ساعت که از پیش من شوریده بخت رفت آن بدخو، چرا آن لحظه جان من نرفت دل ز من دزدید و سرتا پای او جستم، نبود زیر زلفش بود و در آنجا گمان من نرفت آن زمان کان قامت چون تیر بر من می گذشت وه چرا پیکانی اندر استخوان من نرفت بس که مرغ نامه بر از آه خسرو پر بسوخت نامه دردم بدان نامهربان من نرفت امیر خسرو دهلوی