به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست

2740عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

منم امروز و صد تیمار در دست

نه دل در دست، نه دلدار در دست

بیا ساقی دلم از دست رفته ست

همی آید کنون دشوار در دست

نگارا، دست آزارم گشادی

چه می آید از این آزار در دست

تویی از روز تا شب در تماشا

چمن آیینه گلزار در دست

منم از جست و جوی تو چو مرغی

گل اندر دیده مانده، خار در دست

همه شب گرد کویت بهر مرهم

همی گردد دل افگار در دست

مده از دست خسرو را که دارد

ز تو مشتی غم و تیمار در دست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 2شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 3شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 4شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 5شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 6شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 7شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 8شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 9شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 10شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 11شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 12شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 13شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 14شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 15شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 16شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 17شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 18شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 19شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 20شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 21شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 22شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 23شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 24شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 25شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 26شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 27شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 28شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 29شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 30شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 31شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 32شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 33شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 34شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...35شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...36شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...37شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...38شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...39شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...40شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 41شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...42شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...43شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...44شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...45شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...46شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...47شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...48شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...49شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 50شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...51شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 52شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...53شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...54شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...55شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...56شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...57شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...58شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 59شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...60شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...61شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...62شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...63شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 64شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 65شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...66شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 67شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 68شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...69شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...70شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...71شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 72شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 73شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 74شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...75شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...76شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...77شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...78شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 79شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...80شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 81شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...82شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...83شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...84شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...85شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 86شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 87شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...88شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...89شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...90شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 91شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 92شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 93شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 94شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...95شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...96شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 97شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 98شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 99شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 100شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 101شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 102شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 103شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 104شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 105شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 106شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 107شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 108شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 109شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 110شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 111شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 112شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 113شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 114شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 115شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 116شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 117شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 118شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 119شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 120شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 121شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...122شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 123شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 124شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...125شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...126شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 127شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 128شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 129شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 130شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 131شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 132شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 133شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...134شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 135شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...136شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...137شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...138شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 139شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 140شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...141شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 142شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 143شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 144شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...145شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...146شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 147شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 148شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 149شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...150شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 151شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 152شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 153شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 154شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...155شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 156شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 157شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 158شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 159شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 160شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 161شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...162شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 163شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 164شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 165شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...166شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...167شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 168شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 169شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...170شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...171شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...172شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 173شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 174شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 175شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 176شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 177شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 178شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 179شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...180شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 181شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 182شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 183شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 184شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...185شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...186شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 187شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...188شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 189شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...190شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...191شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 192شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 193شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 194شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 195شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 196شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...197شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 198شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 199شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 200شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 201شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 202شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 203شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 204شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 205شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 206شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 207شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 208شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 209شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 210شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 211شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 212شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 213شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 214شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 215شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 216شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 217شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 218شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 219شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 220شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 221شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 222شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 223شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 224شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 225شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 226شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 227شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 228شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 229شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...230شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 231شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 232شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 233شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...234شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 235شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 236شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...237شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 238شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 239شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...240شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...241شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 242شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...243شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...244شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...245شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 246شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 247شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 248شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...249شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...250شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 251شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 252شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 253شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...254شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...255شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...256شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 257شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...258شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 259شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 260شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...261شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...262شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...263شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...264شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...265شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...266شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...267شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...268شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...269شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...270شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...271شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...272شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...273شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...274شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...275شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...276شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...277شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...278شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...279شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...280شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...281شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...282شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...283شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...284شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...285شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...286شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 287شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...288شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...289شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...290شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...291شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...292شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...293شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...294شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...295شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...296شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...297شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...298شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 299شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...300شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...301شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...302شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...303شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...304شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...305شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...306شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...307شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 308شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...309شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...310شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...311شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...312شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...313شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...314شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...315شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...316شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...317شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...318شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 319شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 320شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...321شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...322شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...323شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 324شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...325شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 326شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...327شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 328شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...329شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 330شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...331شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 332شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...333شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...334شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 335شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 336شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 337شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 338شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 339شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...340شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 341شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...342شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...343شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 344شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 345شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 346شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 347شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 348شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 349شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...350شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 351شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 352شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 353شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 354شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...355شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 356شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 357شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 358شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 359شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 360شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 361شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 362شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 363شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 364شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 365شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 366شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 367شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 368شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 369شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 370شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 371شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 372شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 373شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 374شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 375شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 376شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 377شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 378شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 379شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 380شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 381شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 382شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 383شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 384شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 385شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 386شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 387شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 388شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 389شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 390شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 391شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 392شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 393شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 394شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 395شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 396شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 397شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 398شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 399شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 400شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 401شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 402شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 403شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 404شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 405شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 406شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 407شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 408شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 409شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 410شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 411شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 412شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 413شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 414شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 415شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 416شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 417شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 418شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 419شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 420شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 421شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 422شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 423شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 424شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 425شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 426شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 427شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 428شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 429شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 430شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 431شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 432شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 433شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 434شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 435شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 436شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 437شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 438شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 439شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 440شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 441شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 442شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 443شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 444شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 445شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 446شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 447شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 448شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 449شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 450شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 451شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 452شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 453شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...454شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...455شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...456شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...457شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...458شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...459شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...460شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...461شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...462شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...463شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...464شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...465شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...466شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...467شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 468شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...469شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...470شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...471شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...472شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...473شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 474شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...475شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...476شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...477شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...478شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...479شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...480شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...481شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...482شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...483شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...484شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...485شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...486شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...487شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...488شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...489شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...490شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...491شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...492شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...493شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...494شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...495شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 496شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...497شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 498شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...499شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...500شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...501شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...502شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 503شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...504شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...505شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...506شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...507شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...508شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...509شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...510شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...511شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...512شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...513شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...514شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 515شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 516شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 517شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 518شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...519شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...520شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...521شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 522شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...523شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...524شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 525شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...526شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...527شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...528شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 529شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...530شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...531شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...532شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...533شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 534شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...535شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...536شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...537شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...538شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...539شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 540شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...541شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...542شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 543شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...544شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...545شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 546شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...547شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 548شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...549شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 550شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 551شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 552شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 553شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 554شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...555شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 556شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 557شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 558شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...559شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 560شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 561شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...562شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 563شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...564شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...565شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 566شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...567شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 568شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 569شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 570شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...571شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 572شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...573شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 574شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 575شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 576شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...577شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 578شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...579شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...580شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 581شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 582شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 583شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 584شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 585شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...586شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 587شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 588شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...589شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 590شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 591شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 592شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...593شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 594شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 595شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 596شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 597شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 598شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 599شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 600شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 601شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 602شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 603شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 604شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 605شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 606شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 607شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...608شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 609شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 610شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 611شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 612شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 613شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 614شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 615شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 616شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 617شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...618شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...619شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 620شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 621شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 622شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 623شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 624شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 625شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 626شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 627شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 628شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 629شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 630شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 631شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 632شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 633شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 634شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 635شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 636شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 637شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 638شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 639شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 640شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 641شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 642شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 643شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 644شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 645شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 646شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 647شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 648شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 649شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 650شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...651شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 652شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 653شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 654شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 655شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 656شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 657شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 658شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 659شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 660شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 661شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 662شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 663شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 664شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 665شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 666شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 667شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...668شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 669شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...670شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 671شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 672شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...673شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 674شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 675شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 676شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...677شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 678شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 679شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...680شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 681شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...682شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 683شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...684شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 685شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 686شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...687شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 688شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 689شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 690شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 691شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 692شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 693شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...694شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...695شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 696شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...697شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 698شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 699شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 700شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...701شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...702شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 703شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 704شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 705شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 706شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 707شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 708شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 709شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...710شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...711شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 712شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 713شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 714شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 715شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 716شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 717شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 718شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 719شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 720شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 721شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...722شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 723شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...724شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 725شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 726شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 727شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 728شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 729شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 730شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 731شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 732شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 733شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 734شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 735شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 736شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 737شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 738شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...739شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...740شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...741شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...742شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 743شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...744شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 745شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 746شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...747شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...748شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 749شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...750شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 751شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 752شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 753شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...754شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 755شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 756شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 757شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 758شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 759شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 760شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 761شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 762شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 763شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...764شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...765شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 766شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 767شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 768شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 769شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 770شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 771شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 772شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 773شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 774شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 775شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 776شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 777شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 778شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 779شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 780شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 781شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 782شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 783شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 784شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 785شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 786شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 787شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 788شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 789شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...790شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 791شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 792شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 793شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...794شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...795شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 796شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 797شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 798شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 799شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 800شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...801شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 802شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 803شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 804شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 805شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 806شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 807شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 808شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 809شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 810شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 811شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 812شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 813شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 814شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 815شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 816شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 817شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 818شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 819شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 820شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 821شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 822شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 823شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 824شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 825شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 826شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 827شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 828شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 829شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 830شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 831شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 832شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 833شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 834شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 835شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 836شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 837شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 838شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 839شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 840شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 841شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 842شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 843شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 844شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 845شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 846شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 847شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 848شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 849شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 850شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 851شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 852شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 853شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 854شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...855شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 856شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 857شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 858شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 859شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 860شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...861شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...862شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...863شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 864شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 865شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...866شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...867شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...868شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...869شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...870شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...871شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...872شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...873شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 874شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 875شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 876شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...877شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 878شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...879شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...880شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 881شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...882شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...883شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 884شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 885شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 886شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...887شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 888شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 889شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...890شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...891شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...892شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...893شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...894شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 895شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...896شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...897شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...898شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 899شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 900شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 901شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 902شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 903شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 904شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 905شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...906شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...907شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 908شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 909شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...910شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 911شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 912شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 913شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 914شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 915شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 916شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 917شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...918شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 919شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...920شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 921شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 922شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 923شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 924شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 925شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 926شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 927شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 928شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...929شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...930شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...931شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...932شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...933شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...934شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...935شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...936شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...937شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...938شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...939شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...940شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 941شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...942شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 943شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 944شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 945شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...946شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...947شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 948شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 949شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 950شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...951شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...952شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 953شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 954شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 955شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 956شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 957شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...958شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 959شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 960شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...961شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...962شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 963شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 964شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 965شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 966شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 967شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 968شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 969شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...970شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...971شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...972شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 973شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...974شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 975شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 976شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 977شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 978شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 979شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 980شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 981شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 982شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...983شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...984شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...985شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...986شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 987شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...988شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 989شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 990شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 991شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 992شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 993شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 994شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 995شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 996شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 997شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 998شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 999شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1000شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1001شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1002شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1003شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1004شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1005شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1006شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1007شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1008شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1009شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1010شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1011شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1012شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1013شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1014شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1015شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1016شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1017شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1018شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1019شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1020شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1021شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1022شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1023شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1024شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1025شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1026شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1027شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1028شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1029شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1030شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1031شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1032شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1033شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1034شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1035شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1036شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1037شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1038شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1039شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1040شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1041شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1042شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1043شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1044شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1045شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1046شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1047شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1048شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1049شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1050شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1051شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1052شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1053شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1054شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1055شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1056شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1057شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1058شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1059شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1060شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1061شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1062شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1063شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1064شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1065شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1066شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1067شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1068شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1069شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1070شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1071شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1072شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1073شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1074شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1075شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1076شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1077شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1078شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1079شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1080شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1081شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1082شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1083شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1084شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1085شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1086شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1087شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1088شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1089شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1090شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1091شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1092شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1093شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1094شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1095شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1096شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1097شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1098شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1099شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1100شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1101شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1102شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1103شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1104شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1105شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1106شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1107شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1108شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1109شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1110شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1111شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1112شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1113شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1114شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1115شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1116شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1117شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1118شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1119شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1120شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1121شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1122شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1123شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1124شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1125شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1126شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1127شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1128شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1129شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1130شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1131شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1132شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1133شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1134شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1135شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1136شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1137شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1138شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1139شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1140شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1141شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1142شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1143شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1144شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1145شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1146شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1147شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1148شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1149شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1150شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1151شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1152شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1153شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1154شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1155شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1156شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1157شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1158شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1159شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1160شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1161شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1162شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1163شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1164شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1165شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1166شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1167شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1168شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1169شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1170شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1171شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1172شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1173شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1174شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1175شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1176شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1177شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1178شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1179شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1180شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1181شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1182شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1183شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1184شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1185شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1186شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1187شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1188شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1189شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1190شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1191شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1192شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1193شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1194شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1195شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1196شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1197شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1198شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1199شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1200شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1201شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1202شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1203شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1204شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1205شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1206شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1207شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1208شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1209شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1210شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1211شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1212شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1213شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1214شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1215شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1216شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1217شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1218شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1219شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1220شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1221شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1222شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1223شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1224شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1225شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1226شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1227شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1228شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1229شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1230شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1231شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1232شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1233شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1234شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1235شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1236شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1237شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1238شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1239شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1240شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1241شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1242شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1243شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1244شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1245شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1246شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1247شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1248شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1249شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1250شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1251شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1252شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1253شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1254شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1255شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1256شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1257شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1258شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1259شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1260شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1261شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1262شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1263شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1264شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1265شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1266شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1267شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1268شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1269شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1270شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1271شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1272شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1273شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1274شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1275شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1276شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1277شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1278شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1279شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1280شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1281شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1282شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1283شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1284شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1285شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1286شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1287شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1288شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1289شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1290شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1291شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1292شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1293شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1294شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1295شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1296شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1297شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1298شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1299شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1300شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1301شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1302شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1303شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1304شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1305شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1306شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1307شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1308شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1309شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1310شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1311شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1312شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1313شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1314شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1315شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1316شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1317شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1318شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1319شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1320شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1321شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1322شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1323شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1324شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1325شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1326شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1327شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1328شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1329شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1330شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1331شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1332شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1333شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1334شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1335شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1336شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1337شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1338شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1339شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1340شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1341شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1342شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1343شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1344شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1345شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1346شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1347شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1348شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1349شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1350شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1351شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1352شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1353شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1354شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1355شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1356شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1357شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1358شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1359شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1360شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1361شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1362شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1363شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1364شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1365شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1366شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1367شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1368شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1369شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1370شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1371شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1372شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1373شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1374شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1375شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1376شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1377شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1378شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1379شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1380شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1381شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1382شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1383شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1384شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1385شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1386شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1387شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1388شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1389شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1390شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1391شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1392شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1393شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1394شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1395شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1396شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1397شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1398شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1399شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1400شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1401شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1402شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1403شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1404شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1405شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1406شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1407شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1408شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1409شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1410شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1411شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1412شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1413شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1414شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1415شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1416شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1417شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1418شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1419شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1420شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1421شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1422شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1423شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1424شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1425شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1426شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1427شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1428شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1429شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1430شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1431شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1432شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1433شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1434شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1435شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1436شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1437شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1438شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1439شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1440شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1441شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1442شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1443شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1444شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1445شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1446شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1447شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1448شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1449شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1450شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1451شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1452شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1453شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1454شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1455شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1456شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1457شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1458شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1459شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1460شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1461شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1462شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1463شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1464شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1465شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1466شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1467شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1468شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1469شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1470شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1471شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1472شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1473شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1474شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1475شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1476شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1477شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1478شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1479شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1480شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1481شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1482شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1483شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1484شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1485شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1486شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1487شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1488شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1489شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1490شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1491شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1492شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1493شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1494شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1495شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1496شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1497شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1498شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1499شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1500شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1501شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1502شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1503شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1504شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1505شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1506شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1507شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1508شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1509شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1510شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1511شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1512شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1513شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1514شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1515شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1516شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1517شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1518شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1519شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1520شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1521شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1522شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1523شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1524شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1525شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1526شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1527شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1528شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1529شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1530شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1531شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1532شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1533شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1534شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1535شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1536شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1537شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1538شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1539شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1540شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1541شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1542شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1543شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1544شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1545شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1546شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1547شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1548شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1549شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1550شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1551شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1552شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1553شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1554شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1555شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1556شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1557شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1558شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1559شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1560شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1561شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1562شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1563شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1564شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1565شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1566شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1567شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1568شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1569شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1570شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1571شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1572شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1573شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1574شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1575شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1576شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1577شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1578شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1579شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1580شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1581شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1582شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1583شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1584شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1585شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1586شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1587شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1588شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1589شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1590شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1591شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1592شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1593شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1594شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1595شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1596شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1597شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1598شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1599شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1600شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1601شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1602شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1603شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1604شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1605شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1606شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1607شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1608شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1609شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1610شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1611شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1612شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1613شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1614شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1615شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1616شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1617شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1618شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1619شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1620شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1621شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1622شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1623شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1624شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1625شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1626شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1627شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1628شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1629شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1630شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1631شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1632شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1633شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1634شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1635شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1636شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1637شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1638شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1639شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1640شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1641شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1642شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1643شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1644شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1645شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1646شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1647شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1648شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1649شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1650شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1651شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1652شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1653شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1654شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1655شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1656شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1657شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1658شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1659شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1660شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1661شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1662شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1663شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1664شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1665شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1666شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1667شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1668شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1669شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1670شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1671شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1672شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1673شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1674شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1675شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1676شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1677شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1678شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1679شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1680شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1681شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1682شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1683شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1684شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1685شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1686شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1687شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1688شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1689شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1690شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1691شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1692شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1693شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1694شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1695شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1696شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1697شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1698شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1699شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1700شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1701شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1702شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1703شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1704شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1705شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1706شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1707شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1708شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1709شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1710شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1711شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1712شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1713شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1714شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1715شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1716شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1717شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1718شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1719شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1720شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1721شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1722شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1723شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1724شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1725شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1726شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1727شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1728شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1729شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1730شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1731شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1732شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1733شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1734شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1735شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1736شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1737شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1738شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1739شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1740شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1741شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1742شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1743شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1744شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1745شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1746شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1747شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1748شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1749شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1750شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1751شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1752شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1753شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1754شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1755شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1756شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1757شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1758شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1759شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1760شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1761شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1762شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1763شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1764شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1765شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1766شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1767شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1768شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1769شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1770شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1771شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1772شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1773شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1774شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1775شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1776شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1777شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1778شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1779شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1780شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1781شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1782شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1783شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1784شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1785شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1786شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1787شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1788شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1789شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1790شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1791شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1792شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1793شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1794شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1795شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1796شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1797شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1798شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1799شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1800شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1801شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1802شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1803شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1804شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1805شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1806شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1807شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1808شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1809شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1810شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1811شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1812شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1813شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1814شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1815شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1816شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1817شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1818شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1819شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1820شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1821شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1822شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1823شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1824شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1825شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1826شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1827شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1828شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1829شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1830شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1831شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1832شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1833شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1834شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1835شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1836شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1837شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1838شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1839شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1840شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1841شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1842شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1843شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1844شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1845شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1846شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ