به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را

2710عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را

ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را

مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب

به دیده آب نبود این دو طفل گریان را

قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی

اگر نه من کنم اظهار درد پنهان را

دولب مبند یک امشب به روی من مست

شکر فروش به شبهای عید دکان را

اگر سخن نکنی، گوش کن که می گوید

ز دل خسته جان را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 2شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 3شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 4شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...5شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...6شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 7شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...8شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...9شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 10شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...11شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...12شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...13شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...14شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 15شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...16شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 17شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 18شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...19شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 20شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 21شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...22شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 23شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 24شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 25شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 26شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...27شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...28شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 29شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...30شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...31شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 32شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 33شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 34شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 35شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 36شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 37شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 38شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 39شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 40شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 41شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 42شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 43شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 44شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 45شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 46شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 47شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 48شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 49شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 50شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 51شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 52شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 53شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 54شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 55شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 56شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 57شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 58شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 59شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 60شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 61شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 62شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 63شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 64شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 65شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 66شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 67شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 68شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 69شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 70شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 71شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 72شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 73شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 74شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 75شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 76شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 77شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 78شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 79شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...80شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...81شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...82شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...83شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...84شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...85شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 86شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...87شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...88شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...89شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...90شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...91شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...92شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...93شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...94شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 95شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...96شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 97شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...98شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...99شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...100شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...101شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...102شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...103شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 104شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...105شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...106شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...107شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...108شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 109شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 110شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...111شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 112شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 113شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...114شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...115شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...116شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 117شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 118شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 119شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...120شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...121شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...122شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...123شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 124شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...125شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 126شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...127شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...128شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...129شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...130شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 131شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 132شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...133شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...134شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...135شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 136شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 137شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 138شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 139شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...140شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...141شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 142شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 143شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 144شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 145شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 146شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 147شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 148شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 149شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 150شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 151شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 152شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 153شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 154شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 155شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 156شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 157شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 158شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 159شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 160شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 161شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 162شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 163شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 164شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 165شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 166شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...167شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 168شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 169شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...170شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...171شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 172شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 173شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 174شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 175شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 176شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 177شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 178شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...179شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 180شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...181شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...182شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...183شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 184شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 185شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...186شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 187شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 188شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 189شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...190شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...191شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 192شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 193شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 194شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...195شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 196شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 197شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 198شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 199شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...200شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 201شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 202شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 203شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 204شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 205شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 206شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...207شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 208شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 209شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 210شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...211شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...212شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 213شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 214شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...215شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...216شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...217شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 218شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 219شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 220شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 221شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 222شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 223شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 224شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...225شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 226شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 227شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 228شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 229شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...230شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...231شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 232شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...233شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 234شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...235شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...236شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 237شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 238شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 239شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 240شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 241شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...242شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 243شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 244شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 245شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 246شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 247شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 248شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 249شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 250شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 251شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 252شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 253شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 254شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 255شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 256شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 257شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 258شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 259شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 260شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 261شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 262شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 263شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 264شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 265شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 266شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 267شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 268شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 269شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 270شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 271شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 272شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 273شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 274شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...275شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 276شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 277شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 278شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...279شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 280شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 281شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...282شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 283شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 284شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...285شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...286شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 287شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...288شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...289شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...290شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 291شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 292شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 293شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...294شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...295شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 296شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 297شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 298شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...299شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...300شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...301شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 302شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...303شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 304شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 305شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...306شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...307شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...308شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...309شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...310شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...311شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...312شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...313شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...314شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...315شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...316شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...317شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...318شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...319شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...320شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...321شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...322شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...323شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...324شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...325شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...326شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...327شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...328شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...329شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...330شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...331شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 332شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...333شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...334شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...335شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...336شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...337شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...338شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...339شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...340شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...341شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...342شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...343شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 344شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...345شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...346شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...347شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...348شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...349شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...350شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...351شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...352شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 353شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...354شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...355شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...356شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...357شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...358شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...359شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...360شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...361شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...362شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...363شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 364شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 365شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...366شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...367شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...368شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 369شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...370شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 371شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...372شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 373شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...374شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 375شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...376شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 377شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...378شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...379شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 380شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 381شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 382شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 383شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 384شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...385شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 386شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...387شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...388شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 389شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 390شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 391شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 392شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 393شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 394شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...395شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 396شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 397شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 398شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 399شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...400شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 401شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 402شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 403شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 404شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 405شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 406شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 407شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 408شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 409شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 410شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 411شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 412شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 413شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 414شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 415شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 416شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 417شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 418شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 419شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 420شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 421شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 422شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 423شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 424شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 425شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 426شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 427شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 428شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 429شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 430شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 431شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 432شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 433شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 434شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 435شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 436شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 437شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 438شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 439شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 440شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 441شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 442شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 443شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 444شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 445شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 446شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 447شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 448شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 449شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 450شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 451شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 452شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 453شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 454شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 455شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 456شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 457شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 458شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 459شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 460شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 461شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 462شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 463شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 464شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 465شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 466شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 467شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 468شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 469شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 470شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 471شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 472شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 473شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 474شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 475شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 476شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 477شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 478شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 479شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 480شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 481شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 482شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 483شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 484شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 485شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 486شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 487شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 488شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 489شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 490شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 491شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 492شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 493شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 494شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 495شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 496شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 497شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 498شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...499شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...500شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...501شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...502شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...503شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...504شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...505شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...506شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...507شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...508شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...509شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...510شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...511شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...512شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 513شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...514شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...515شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...516شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...517شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...518شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 519شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...520شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...521شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...522شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...523شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...524شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...525شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...526شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...527شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...528شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...529شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...530شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...531شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...532شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...533شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...534شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...535شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...536شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...537شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...538شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...539شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...540شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 541شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...542شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 543شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...544شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...545شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...546شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...547شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 548شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...549شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...550شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...551شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...552شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...553شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...554شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...555شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...556شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...557شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...558شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...559شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 560شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 561شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 562شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 563شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...564شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...565شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...566شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 567شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...568شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...569شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 570شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...571شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...572شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...573شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 574شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...575شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...576شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...577شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...578شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 579شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...580شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...581شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...582شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...583شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...584شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 585شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...586شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...587شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 588شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...589شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...590شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 591شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...592شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 593شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...594شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 595شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 596شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 597شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 598شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 599شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...600شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 601شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 602شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 603شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...604شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 605شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 606شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...607شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 608شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...609شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...610شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 611شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...612شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 613شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 614شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 615شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...616شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 617شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...618شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 619شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 620شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 621شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...622شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 623شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...624شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...625شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 626شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 627شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 628شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 629شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 630شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...631شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 632شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 633شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...634شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 635شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 636شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 637شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...638شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 639شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 640شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 641شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 642شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 643شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 644شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 645شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 646شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 647شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 648شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 649شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 650شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 651شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 652شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...653شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 654شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 655شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 656شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 657شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 658شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 659شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 660شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 661شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 662شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...663شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...664شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 665شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 666شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 667شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 668شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 669شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 670شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 671شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 672شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 673شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 674شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 675شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 676شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 677شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 678شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 679شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 680شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 681شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 682شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 683شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 684شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 685شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 686شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 687شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 688شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 689شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 690شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 691شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 692شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 693شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 694شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 695شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...696شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 697شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 698شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 699شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 700شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 701شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 702شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 703شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 704شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 705شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 706شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 707شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 708شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 709شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 710شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 711شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 712شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...713شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 714شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...715شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 716شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 717شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...718شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 719شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 720شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 721شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...722شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 723شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 724شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...725شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 726شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...727شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 728شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...729شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 730شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 731شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...732شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 733شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 734شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 735شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 736شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 737شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 738شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...739شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...740شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 741شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...742شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 743شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 744شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 745شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...746شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...747شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 748شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 749شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 750شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 751شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 752شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 753شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 754شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...755شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...756شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 757شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 758شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 759شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 760شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 761شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 762شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 763شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 764شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 765شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 766شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...767شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 768شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...769شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 770شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 771شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 772شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 773شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 774شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 775شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 776شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 777شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 778شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 779شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 780شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 781شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 782شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 783شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...784شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...785شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...786شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...787شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 788شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...789شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 790شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 791شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...792شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...793شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 794شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...795شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 796شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 797شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 798شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...799شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 800شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 801شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 802شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 803شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 804شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 805شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 806شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 807شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 808شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...809شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...810شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 811شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 812شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 813شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 814شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 815شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 816شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 817شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 818شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 819شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 820شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 821شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 822شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 823شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 824شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 825شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 826شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 827شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 828شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 829شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 830شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 831شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 832شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 833شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 834شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...835شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 836شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 837شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 838شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...839شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...840شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 841شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 842شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 843شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 844شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 845شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...846شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 847شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 848شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 849شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 850شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 851شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 852شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 853شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 854شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 855شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 856شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 857شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 858شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 859شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 860شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 861شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 862شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 863شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 864شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 865شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 866شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 867شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 868شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 869شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 870شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 871شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 872شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 873شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 874شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 875شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 876شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 877شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 878شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 879شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 880شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 881شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 882شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 883شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 884شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 885شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 886شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 887شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 888شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 889شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 890شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 891شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 892شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 893شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 894شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 895شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 896شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 897شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 898شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 899شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...900شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 901شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 902شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 903شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 904شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 905شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...906شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...907شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...908شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 909شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 910شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...911شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...912شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...913شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...914شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...915شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...916شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...917شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...918شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 919شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 920شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 921شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...922شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 923شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...924شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...925شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 926شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...927شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...928شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 929شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 930شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 931شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...932شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 933شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 934شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...935شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...936شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...937شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...938شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...939شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 940شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...941شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...942شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...943شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 944شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 945شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 946شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 947شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 948شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 949شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 950شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...951شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...952شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 953شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 954شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...955شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 956شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 957شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 958شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 959شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 960شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 961شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 962شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...963شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 964شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...965شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 966شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 967شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 968شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 969شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 970شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 971شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 972شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 973شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...974شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...975شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...976شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...977شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...978شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...979شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...980شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...981شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...982شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...983شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...984شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...985شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 986شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...987شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 988شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 989شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 990شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...991شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...992شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 993شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 994شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 995شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...996شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...997شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 998شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 999شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1000شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1001شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1002شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1003شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1004شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1005شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1006شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1007شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1008شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1009شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1010شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1011شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1012شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1013شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1014شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1015شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1016شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1017شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1018شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1019شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1020شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1021شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1022شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1023شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1024شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1025شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1026شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1027شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1028شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1029شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1030شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1031شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1032شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1033شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1034شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1035شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1036شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1037شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1038شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1039شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1040شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1041شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1042شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1043شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1044شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1045شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1046شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1047شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1048شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1049شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1050شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1051شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1052شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1053شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1054شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1055شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1056شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1057شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1058شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1059شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1060شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1061شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1062شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1063شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1064شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1065شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1066شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1067شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1068شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1069شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1070شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1071شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1072شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1073شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1074شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1075شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1076شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1077شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1078شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1079شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1080شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1081شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1082شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1083شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1084شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1085شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1086شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1087شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1088شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1089شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1090شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1091شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1092شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1093شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1094شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1095شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1096شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1097شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1098شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1099شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1100شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1101شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1102شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1103شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1104شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1105شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1106شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1107شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1108شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1109شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1110شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1111شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1112شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1113شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1114شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1115شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1116شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1117شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1118شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1119شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1120شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1121شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1122شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1123شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1124شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1125شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1126شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1127شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1128شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1129شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1130شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1131شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1132شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1133شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1134شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1135شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1136شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1137شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1138شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1139شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1140شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1141شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1142شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1143شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1144شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1145شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1146شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1147شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1148شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1149شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1150شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1151شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1152شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1153شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1154شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1155شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1156شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1157شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1158شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1159شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1160شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1161شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1162شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1163شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1164شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1165شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1166شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1167شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1168شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1169شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1170شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1171شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1172شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1173شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1174شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1175شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1176شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1177شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1178شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1179شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1180شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1181شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1182شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1183شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1184شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1185شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1186شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1187شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1188شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1189شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1190شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1191شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1192شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1193شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1194شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1195شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1196شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1197شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1198شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1199شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1200شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1201شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1202شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1203شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1204شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1205شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1206شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1207شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1208شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1209شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1210شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1211شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1212شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1213شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1214شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1215شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1216شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1217شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1218شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1219شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1220شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1221شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1222شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1223شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1224شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1225شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1226شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1227شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1228شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1229شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1230شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1231شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1232شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1233شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1234شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1235شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1236شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1237شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1238شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1239شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1240شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1241شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1242شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1243شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1244شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1245شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1246شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1247شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1248شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1249شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1250شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1251شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1252شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1253شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1254شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1255شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1256شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1257شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1258شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1259شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1260شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1261شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1262شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1263شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1264شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1265شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1266شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1267شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1268شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1269شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1270شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1271شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1272شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1273شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1274شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1275شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1276شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1277شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1278شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1279شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1280شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1281شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1282شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1283شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1284شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1285شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1286شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1287شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1288شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1289شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1290شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1291شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1292شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1293شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1294شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1295شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1296شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1297شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1298شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1299شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1300شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1301شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1302شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1303شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1304شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1305شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1306شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1307شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1308شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1309شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1310شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1311شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1312شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1313شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1314شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1315شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1316شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1317شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1318شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1319شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1320شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1321شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1322شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1323شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1324شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1325شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1326شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1327شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1328شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1329شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1330شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1331شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1332شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1333شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1334شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1335شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1336شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1337شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1338شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1339شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1340شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1341شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1342شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1343شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1344شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1345شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1346شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1347شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1348شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1349شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1350شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1351شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1352شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1353شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1354شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1355شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1356شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1357شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1358شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1359شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1360شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1361شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1362شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1363شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1364شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1365شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1366شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1367شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1368شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1369شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1370شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1371شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1372شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1373شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1374شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1375شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1376شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1377شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1378شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1379شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1380شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1381شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1382شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1383شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1384شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1385شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1386شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1387شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1388شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1389شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1390شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1391شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1392شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1393شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1394شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1395شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1396شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1397شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1398شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1399شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1400شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1401شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1402شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1403شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1404شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1405شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1406شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1407شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1408شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1409شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1410شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1411شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1412شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1413شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1414شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1415شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1416شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1417شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1418شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1419شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1420شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1421شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1422شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1423شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1424شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1425شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1426شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1427شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1428شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1429شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1430شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1431شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1432شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1433شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1434شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1435شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1436شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1437شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1438شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1439شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1440شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1441شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1442شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1443شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1444شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1445شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1446شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1447شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1448شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1449شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1450شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1451شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1452شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1453شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1454شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1455شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1456شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1457شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1458شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1459شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1460شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1461شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1462شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1463شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1464شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1465شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1466شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1467شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1468شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1469شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1470شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1471شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1472شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1473شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1474شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1475شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1476شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1477شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1478شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1479شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1480شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1481شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1482شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1483شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1484شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1485شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1486شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1487شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1488شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1489شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1490شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1491شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1492شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1493شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1494شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1495شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1496شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1497شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1498شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1499شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1500شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1501شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1502شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1503شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1504شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1505شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1506شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1507شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1508شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1509شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1510شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1511شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1512شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1513شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1514شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1515شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1516شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1517شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1518شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1519شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1520شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1521شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1522شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1523شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1524شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1525شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1526شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1527شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1528شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1529شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1530شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1531شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1532شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1533شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1534شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1535شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1536شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1537شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1538شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1539شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1540شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1541شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1542شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1543شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1544شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1545شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1546شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1547شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1548شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1549شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1550شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1551شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1552شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1553شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1554شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1555شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1556شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1557شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1558شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1559شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1560شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1561شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1562شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1563شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1564شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1565شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1566شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1567شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1568شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1569شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1570شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1571شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1572شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1573شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1574شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1575شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1576شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1577شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1578شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1579شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1580شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1581شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1582شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1583شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1584شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1585شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1586شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1587شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1588شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1589شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1590شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1591شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1592شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1593شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1594شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1595شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1596شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1597شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1598شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1599شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1600شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1601شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1602شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1603شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1604شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1605شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1606شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1607شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1608شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1609شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1610شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1611شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1612شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1613شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1614شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1615شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1616شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1617شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1618شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1619شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1620شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1621شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1622شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1623شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1624شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1625شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1626شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1627شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1628شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1629شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1630شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1631شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1632شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1633شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1634شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1635شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1636شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1637شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1638شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1639شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1640شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1641شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1642شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1643شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1644شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1645شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1646شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1647شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1648شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1649شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1650شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1651شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1652شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1653شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1654شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1655شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1656شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1657شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1658شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1659شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1660شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1661شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1662شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1663شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1664شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1665شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1666شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1667شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1668شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1669شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1670شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1671شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1672شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1673شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1674شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1675شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1676شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1677شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1678شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1679شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1680شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1681شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1682شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1683شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1684شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1685شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1686شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1687شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1688شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1689شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1690شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1691شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1692شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1693شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1694شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1695شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1696شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1697شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1698شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1699شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1700شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1701شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1702شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1703شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1704شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1705شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1706شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1707شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1708شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1709شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1710شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1711شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1712شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1713شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1714شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1715شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1716شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1717شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1718شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1719شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1720شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1721شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1722شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1723شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1724شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1725شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1726شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1727شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1728شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1729شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1730شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1731شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1732شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1733شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1734شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1735شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1736شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1737شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1738شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1739شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1740شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1741شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1742شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1743شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1744شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1745شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1746شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1747شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1748شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1749شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1750شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1751شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1752شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1753شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1754شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1755شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1756شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1757شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1758شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1759شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1760شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1761شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1762شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1763شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1764شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1765شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1766شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1767شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1768شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1769شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1770شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1771شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1772شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1773شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1774شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1775شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1776شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1777شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1778شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1779شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1780شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1781شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1782شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1783شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1784شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1785شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1786شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1787شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1788شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1789شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1790شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1791شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1792شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1793شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1794شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1795شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1796شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1797شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1798شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1799شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1800شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1801شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1802شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1803شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1804شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1805شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1806شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1807شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1808شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1809شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1810شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1811شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1812شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1813شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1814شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1815شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1816شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1817شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1818شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1819شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1820شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1821شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1822شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1823شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1824شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1825شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1826شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1827شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1828شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1829شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1830شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1831شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1832شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1833شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1834شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1835شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1836شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1837شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1838شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1839شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1840شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1841شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1842شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1843شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1844شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1845شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1846شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1847شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1848شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1849شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1850شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1851شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1852شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1853شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1854شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1855شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1856شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1857شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1858شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1859شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1860شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1861شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1862شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1863شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1864شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1865شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1866شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1867شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1868شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1869شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1870شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1871شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1872شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1873شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1874شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1875شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1876شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1877شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1878شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1879شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1880شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1881شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1882شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1883شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1884شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1885شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1886شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1887شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1888شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1889شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1890شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1891شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ