به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۲۴: گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا

2230عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا

او مرا کشت شدم زنده، ممویید مرا

عمری از گم شدنم رفت و نمی آیم باز

چون چنین است، شما نیز مجویید مرا

بر درش مردم و آن خاک بر اعضای منست

هم بدان خاک در آرید و مشویید مرا

عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است

هر چه خواهم که کنم، هیچ مگویید مرا

خسروم من گلی از خون دل خود رسته

بوی من هست جگر سوز، مبویید مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۳: در خم گیسوی کافر کیش داری تارها 2شمارهٔ ۲۴: گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا 3شمارهٔ ۲۵: ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا 4شمارهٔ ۲۶: وه که سوز درونم خبری نیست ترا 5شمارهٔ ۲۷: خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا 6شمارهٔ ۲۸: قدری بخند و از رخ قمری نمای ما را 7شمارهٔ ۲۹: هر که زیر پیرهن بیند مرا 8شمارهٔ ۳۰: ای جهانی بنده چون من مر ترا 9شمارهٔ ۳۱: باغم عشق تو می سازیم ما 10شمارهٔ ۳۲: شاخ نرگس را ببرد اینک صبا 11شمارهٔ ۳۳: وه که اگر روی تو در نظر آید مرا 12شمارهٔ ۳۴: ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را 13شمارهٔ ۳۵: طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را 14شمارهٔ ۳۶: ای رخ زیبای تو آینه سینه ها 15شمارهٔ ۳۷: آن شه به سوی میدان خوش می رود سوار ...16شمارهٔ ۳۸: نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را 17شمارهٔ ۳۹: گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را 18شمارهٔ ۴۰: دیدم بسی زمانه مردآزمای را 19شمارهٔ ۴۱: جان بر لب است عاشق بخت آزمای را 20شمارهٔ ۴۲: هنگام آشتی ست بت خشمناک را 21شمارهٔ ۴۳: آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را 22شمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا 23شمارهٔ ۴۵: ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما ر ...24شمارهٔ ۴۶: زمانه حله نو بست روی صحرا را 25شمارهٔ ۴۷: زهی بریخته بر لاله مشک سارا را 26شمارهٔ ۴۸: شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را 27شمارهٔ ۴۹: بهار پرده برانداخت روی نیکو را 28شمارهٔ ۵۰: شناخت آنکه غم و محنت جدایی را 29شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 30شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 31شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 32شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 33شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 34شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 35شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...36شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 37شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 38شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 39شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 40شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 41شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...42شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...43شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...44شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...45شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 46شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 47شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...48شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 49شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...50شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...51شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...52شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 53شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...54شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...55شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 56شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 57شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 58شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 59شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 60شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 61شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 62شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...63شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...64شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 65شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...66شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 67شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 68شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 69شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 70شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 71شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...72شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...73شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...74شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...75شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...76شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 77شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 78شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 79شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 80شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...81شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...82شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...83شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 84شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 85شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 86شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 87شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...88شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...89شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 90شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...91شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...92شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 93شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...94شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...95شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...96شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...97شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 98شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...99شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 100شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 101شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...102شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 103شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 104شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...105شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 106شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 107شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 108شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 109شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...110شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...111شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 112شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...113شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...114شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 115شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 116شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 117شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 118شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 119شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 120شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 121شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 122شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 123شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 124شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 125شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 126شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 127شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 128شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 129شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 130شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 131شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 132شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 133شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 134شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 135شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 136شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 137شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 138شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 139شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 140شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 141شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 142شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 143شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 144شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 145شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 146شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 147شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 148شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 149شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 150شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 151شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 152شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 153شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 154شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 155شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 156شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 157شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 158شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 159شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 160شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 161شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 162شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...163شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...164شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...165شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...166شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...167شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...168شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 169شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...170شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...171شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...172شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...173شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...174شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...175شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...176شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...177شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 178شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...179شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 180شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...181شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...182شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...183شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...184شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...185شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...186شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 187شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...188شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...189شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...190شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...191شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 192شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 193شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...194شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 195شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 196شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...197شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...198شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...199شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 200شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 201شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 202شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...203شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...204شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...205شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...206شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 207شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...208شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 209شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...210شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...211شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...212شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...213شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 214شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 215شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...216شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...217شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...218شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 219شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 220شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 221شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 222شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...223شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...224شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 225شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 226شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 227شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 228شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 229شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 230شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 231شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 232شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 233شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 234شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 235شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 236شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 237شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 238شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 239شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 240شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 241شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 242شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 243شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 244شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 245شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 246شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 247شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 248شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 249شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...250شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 251شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 252شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...253شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...254شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 255شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 256شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 257شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 258شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 259شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 260شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 261شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...262شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 263شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...264شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...265شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...266شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 267شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 268شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...269شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 270شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 271شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 272شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...273شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...274شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 275شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 276شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 277شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...278شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 279شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 280شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 281شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 282شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...283شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 284شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 285شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 286شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 287شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 288شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 289شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...290شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 291شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 292شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 293شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...294شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...295شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 296شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 297شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...298شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...299شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...300شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 301شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 302شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 303شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 304شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 305شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 306شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 307شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...308شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 309شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 310شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 311شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 312شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...313شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...314شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 315شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...316شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 317شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...318شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...319شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 320شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 321شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 322شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 323شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 324شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...325شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 326شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 327شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 328شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 329شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 330شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 331شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 332شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 333شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 334شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 335شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 336شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 337شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 338شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 339شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 340شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 341شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 342شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 343شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 344شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 345شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 346شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 347شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 348شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 349شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 350شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 351شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 352شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 353شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 354شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 355شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 356شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 357شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...358شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 359شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 360شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 361شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...362شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 363شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 364شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...365شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 366شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 367شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...368شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...369شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 370شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...371شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...372شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...373شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 374شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 375شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 376شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...377شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...378شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 379شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 380شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 381شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...382شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...383شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...384شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 385شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...386شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 387شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 388شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...389شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...390شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...391شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...392شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...393شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...394شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...395شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...396شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...397شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...398شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...399شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...400شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...401شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...402شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...403شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...404شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...405شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...406شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...407شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...408شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...409شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...410شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...411شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...412شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...413شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...414شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 415شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...416شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...417شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...418شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...419شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...420شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...421شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...422شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...423شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...424شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...425شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...426شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 427شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...428شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...429شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...430شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...431شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...432شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...433شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...434شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...435شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 436شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...437شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...438شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...439شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...440شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...441شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...442شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...443شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...444شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...445شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...446شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 447شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 448شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...449شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...450شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...451شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 452شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...453شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 454شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...455شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 456شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...457شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 458شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...459شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 460شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...461شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...462شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 463شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 464شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 465شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 466شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 467شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...468شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 469شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...470شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...471شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 472شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 473شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 474شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 475شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 476شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 477شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...478شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 479شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 480شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 481شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 482شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...483شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 484شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 485شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 486شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 487شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 488شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 489شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 490شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 491شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 492شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 493شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 494شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 495شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 496شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 497شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 498شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 499شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 500شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 501شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 502شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 503شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 504شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 505شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 506شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 507شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 508شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 509شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 510شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 511شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 512شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 513شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 514شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 515شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 516شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 517شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 518شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 519شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 520شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 521شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 522شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 523شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 524شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 525شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 526شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 527شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 528شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 529شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 530شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 531شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 532شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 533شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 534شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 535شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 536شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 537شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 538شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 539شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 540شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 541شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 542شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 543شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 544شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 545شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 546شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 547شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 548شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 549شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 550شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 551شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 552شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 553شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 554شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 555شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 556شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 557شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 558شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 559شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 560شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 561شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 562شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 563شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 564شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 565شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 566شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 567شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 568شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 569شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 570شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 571شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 572شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 573شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 574شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 575شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 576شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 577شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 578شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 579شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 580شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 581شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...582شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...583شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...584شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...585شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...586شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...587شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...588شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...589شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...590شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...591شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...592شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...593شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...594شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...595شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 596شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...597شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...598شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...599شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...600شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...601شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 602شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...603شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...604شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...605شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...606شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...607شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...608شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...609شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...610شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...611شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...612شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...613شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...614شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...615شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...616شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...617شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...618شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...619شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...620شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...621شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...622شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...623شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 624شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...625شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 626شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...627شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...628شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...629شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...630شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 631شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...632شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...633شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...634شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...635شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...636شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...637شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...638شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...639شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...640شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...641شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...642شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 643شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 644شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 645شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 646شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...647شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...648شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...649شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 650شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...651شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...652شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 653شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...654شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...655شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...656شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 657شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...658شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...659شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...660شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...661شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 662شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...663شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...664شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...665شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...666شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...667شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 668شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...669شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...670شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 671شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...672شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...673شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 674شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...675شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 676شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...677شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 678شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 679شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 680شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 681شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 682شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...683شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 684شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 685شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 686شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...687شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 688شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 689شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...690شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 691شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...692شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...693شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 694شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...695شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 696شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 697شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 698شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...699شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 700شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...701شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 702شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 703شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 704شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...705شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 706شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...707شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...708شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 709شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 710شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 711شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 712شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 713شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...714شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 715شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 716شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...717شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 718شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 719شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 720شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...721شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 722شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 723شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 724شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 725شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 726شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 727شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 728شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 729شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 730شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 731شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 732شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 733شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 734شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 735شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...736شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 737شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 738شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 739شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 740شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 741شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 742شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 743شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 744شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 745شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...746شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...747شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 748شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 749شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 750شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 751شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 752شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 753شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 754شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 755شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 756شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 757شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 758شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 759شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 760شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 761شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 762شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 763شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 764شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 765شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 766شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 767شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 768شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 769شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 770شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 771شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 772شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 773شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 774شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 775شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 776شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 777شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 778شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...779شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 780شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 781شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 782شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 783شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 784شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 785شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 786شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 787شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 788شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 789شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 790شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 791شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 792شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 793شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 794شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 795شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...796شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 797شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...798شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 799شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 800شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...801شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 802شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 803شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 804شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...805شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 806شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 807شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...808شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 809شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...810شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 811شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...812شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 813شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 814شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...815شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 816شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 817شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 818شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 819شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 820شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 821شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...822شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...823شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 824شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...825شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 826شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 827شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 828شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...829شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...830شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 831شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 832شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 833شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 834شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 835شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 836شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 837شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...838شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...839شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 840شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 841شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 842شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 843شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 844شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 845شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 846شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 847شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 848شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 849شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...850شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 851شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...852شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 853شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 854شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 855شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 856شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 857شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 858شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 859شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 860شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 861شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 862شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 863شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 864شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 865شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 866شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...867شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...868شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...869شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...870شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 871شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...872شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 873شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 874شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...875شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...876شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 877شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...878شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 879شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 880شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 881شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...882شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 883شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 884شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 885شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 886شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 887شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 888شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 889شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 890شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 891شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...892شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...893شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 894شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 895شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 896شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 897شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 898شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 899شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 900شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 901شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 902شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 903شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 904شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 905شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 906شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 907شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 908شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 909شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 910شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 911شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 912شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 913شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 914شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 915شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 916شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 917شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...918شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 919شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 920شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 921شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...922شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...923شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 924شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 925شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 926شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 927شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 928شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...929شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 930شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 931شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 932شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 933شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 934شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 935شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 936شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 937شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 938شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 939شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 940شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 941شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 942شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 943شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 944شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 945شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 946شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 947شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 948شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 949شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 950شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 951شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 952شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 953شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 954شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 955شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 956شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 957شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 958شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 959شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 960شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 961شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 962شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 963شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 964شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 965شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 966شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 967شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 968شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 969شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 970شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 971شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 972شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 973شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 974شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 975شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 976شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 977شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 978شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 979شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 980شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 981شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 982شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...983شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 984شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 985شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 986شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 987شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 988شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...989شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...990شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...991شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 992شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 993شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...994شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...995شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...996شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...997شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...998شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...999شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...1000شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...1001شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 1002شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 1003شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 1004شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...1005شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 1006شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...1007شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...1008شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 1009شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...1010شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...1011شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 1012شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 1013شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 1014شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...1015شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 1016شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 1017شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...1018شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...1019شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...1020شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...1021شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...1022شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 1023شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...1024شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...1025شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...1026شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 1027شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1028شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1029شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1030شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1031شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1032شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1033شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1034شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1035شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1036شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1037شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1038شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1039شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1040شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1041شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1042شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1043شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1044شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1045شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1046شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1047شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1048شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1049شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1050شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1051شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1052شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1053شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1054شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1055شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1056شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1057شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1058شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1059شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1060شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1061شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1062شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1063شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1064شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1065شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1066شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1067شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1068شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1069شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1070شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1071شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1072شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1073شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1074شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1075شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1076شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1077شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1078شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1079شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1080شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1081شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1082شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1083شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1084شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1085شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1086شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1087شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1088شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1089شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1090شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1091شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1092شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1093شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1094شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1095شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1096شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1097شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1098شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1099شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1100شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1101شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1102شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1103شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1104شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1105شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1106شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1107شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1108شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1109شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1110شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1111شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1112شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1113شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1114شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1115شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1116شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1117شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1118شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1119شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1120شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1121شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1122شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1123شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1124شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1125شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1126شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1127شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1128شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1129شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1130شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1131شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1132شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1133شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1134شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1135شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1136شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1137شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1138شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1139شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1140شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1141شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1142شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1143شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1144شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1145شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1146شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1147شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1148شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1149شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1150شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1151شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1152شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1153شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1154شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1155شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1156شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1157شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1158شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1159شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1160شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1161شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1162شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1163شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1164شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1165شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1166شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1167شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1168شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1169شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1170شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1171شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1172شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1173شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1174شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1175شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1176شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1177شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1178شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1179شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1180شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1181شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1182شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1183شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1184شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1185شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1186شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1187شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1188شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1189شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1190شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1191شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1192شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1193شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1194شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1195شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1196شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1197شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1198شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1199شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1200شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1201شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1202شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1203شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1204شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1205شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1206شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1207شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1208شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1209شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1210شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1211شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1212شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1213شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1214شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1215شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1216شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1217شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1218شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1219شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1220شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1221شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1222شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1223شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1224شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1225شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1226شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1227شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1228شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1229شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1230شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1231شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1232شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1233شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1234شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1235شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1236شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1237شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1238شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1239شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1240شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1241شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1242شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1243شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1244شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1245شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1246شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1247شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1248شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1249شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1250شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1251شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1252شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1253شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1254شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1255شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1256شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1257شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1258شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1259شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1260شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1261شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1262شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1263شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1264شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1265شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1266شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1267شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1268شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1269شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1270شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1271شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1272شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1273شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1274شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1275شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1276شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1277شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1278شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1279شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1280شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1281شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1282شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1283شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1284شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1285شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1286شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1287شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1288شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1289شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1290شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1291شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1292شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1293شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1294شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1295شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1296شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1297شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1298شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1299شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1300شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1301شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1302شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1303شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1304شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1305شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1306شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1307شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1308شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1309شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1310شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1311شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1312شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1313شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1314شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1315شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1316شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1317شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1318شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1319شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1320شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1321شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1322شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1323شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1324شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1325شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1326شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1327شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1328شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1329شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1330شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1331شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1332شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1333شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1334شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1335شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1336شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1337شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1338شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1339شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1340شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1341شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1342شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1343شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1344شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1345شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1346شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1347شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1348شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1349شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1350شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1351شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1352شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1353شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1354شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1355شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1356شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1357شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1358شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1359شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1360شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1361شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1362شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1363شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1364شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1365شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1366شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1367شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1368شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1369شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1370شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1371شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1372شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1373شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1374شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1375شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1376شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1377شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1378شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1379شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1380شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1381شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1382شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1383شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1384شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1385شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1386شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1387شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1388شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1389شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1390شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1391شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1392شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1393شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1394شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1395شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1396شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1397شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1398شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1399شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1400شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1401شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1402شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1403شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1404شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1405شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1406شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1407شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1408شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1409شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1410شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1411شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1412شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1413شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1414شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1415شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1416شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1417شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1418شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1419شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1420شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1421شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1422شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1423شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1424شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1425شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1426شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1427شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1428شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1429شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1430شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1431شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1432شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1433شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1434شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1435شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1436شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1437شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1438شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1439شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1440شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1441شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1442شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1443شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1444شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1445شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1446شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1447شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1448شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1449شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1450شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1451شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1452شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1453شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1454شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1455شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1456شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1457شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1458شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1459شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1460شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1461شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1462شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1463شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1464شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1465شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1466شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1467شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1468شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1469شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1470شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1471شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1472شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1473شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1474شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1475شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1476شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1477شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1478شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1479شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1480شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1481شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1482شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1483شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1484شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1485شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1486شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1487شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1488شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1489شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1490شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1491شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1492شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1493شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1494شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1495شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1496شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1497شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1498شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1499شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1500شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1501شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1502شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1503شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1504شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1505شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1506شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1507شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1508شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1509شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1510شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1511شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1512شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1513شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1514شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1515شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1516شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1517شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1518شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1519شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1520شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1521شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1522شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1523شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1524شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1525شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1526شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1527شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1528شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1529شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1530شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1531شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1532شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1533شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1534شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1535شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1536شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1537شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1538شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1539شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1540شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1541شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1542شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1543شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1544شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1545شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1546شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1547شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1548شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1549شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1550شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1551شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1552شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1553شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1554شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1555شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1556شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1557شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1558شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1559شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1560شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1561شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1562شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1563شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1564شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1565شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1566شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1567شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1568شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1569شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1570شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1571شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1572شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1573شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1574شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1575شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1576شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1577شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1578شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1579شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1580شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1581شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1582شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1583شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1584شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1585شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1586شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1587شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1588شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1589شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1590شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1591شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1592شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1593شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1594شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1595شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1596شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1597شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1598شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1599شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1600شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1601شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1602شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1603شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1604شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1605شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1606شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1607شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1608شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1609شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1610شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1611شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1612شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1613شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1614شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1615شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1616شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1617شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1618شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1619شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1620شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1621شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1622شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1623شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1624شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1625شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1626شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1627شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1628شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1629شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1630شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1631شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1632شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1633شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1634شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1635شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1636شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1637شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1638شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1639شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1640شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1641شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1642شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1643شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1644شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1645شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1646شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1647شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1648شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1649شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1650شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1651شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1652شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1653شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1654شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1655شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1656شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1657شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1658شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1659شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1660شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1661شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1662شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1663شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1664شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1665شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1666شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1667شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1668شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1669شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1670شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1671شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1672شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1673شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1674شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1675شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1676شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1677شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1678شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1679شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1680شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1681شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1682شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1683شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1684شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1685شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1686شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1687شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1688شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1689شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1690شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1691شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1692شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1693شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1694شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1695شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1696شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1697شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1698شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1699شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1700شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1701شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1702شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1703شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1704شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1705شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1706شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1707شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1708شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1709شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1710شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1711شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1712شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1713شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1714شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1715شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1716شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1717شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1718شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1719شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1720شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1721شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1722شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1723شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1724شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1725شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1726شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1727شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1728شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1729شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1730شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1731شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1732شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1733شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1734شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1735شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1736شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1737شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1738شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1739شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1740شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1741شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1742شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1743شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1744شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1745شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1746شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1747شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1748شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1749شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1750شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1751شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1752شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1753شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1754شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1755شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1756شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1757شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1758شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1759شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1760شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1761شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1762شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1763شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1764شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1765شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1766شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1767شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1768شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1769شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1770شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1771شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1772شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1773شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1774شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1775شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1776شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1777شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1778شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1779شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1780شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1781شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1782شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1783شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1784شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1785شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1786شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1787شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1788شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1789شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1790شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1791شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1792شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1793شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1794شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1795شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1796شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1797شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1798شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1799شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1800شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1801شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1802شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1803شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1804شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1805شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1806شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1807شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1808شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1809شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1810شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1811شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1812شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1813شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1814شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1815شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1816شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1817شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1818شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1819شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1820شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1821شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1822شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1823شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1824شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1825شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1826شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1827شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1828شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1829شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1830شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1831شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1832شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1833شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1834شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1835شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1836شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1837شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1838شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1839شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1840شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1841شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1842شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1843شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1844شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1845شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1846شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1847شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1848شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1849شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1850شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1851شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1852شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1853شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1854شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1855شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1856شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1857شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1858شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1859شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1860شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1861شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1862شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1863شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1864شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1865شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1866شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1867شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1868شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1869شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1870شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1871شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1872شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1873شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1874شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1875شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1876شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1877شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1878شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1879شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1880شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1881شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1882شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1883شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1884شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1885شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1886شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1887شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1888شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1889شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1890شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1891شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1892شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1893شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1894شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1895شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1896شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1897شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1898شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1899شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1900شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1901شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1902شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1903شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1904شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1905شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1906شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1907شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1908شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1909شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1910شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1911شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1912شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1913شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1914شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1915شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1916شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1917شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1918شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1919شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1920شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1921شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1922شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1923شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1924شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1925شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1926شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1927شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1928شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1929شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1930شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1931شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1932شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1933شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1934شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1935شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1936شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1937شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1938شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1939شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1940شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1941شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1942شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1943شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1944شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1945شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1946شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1947شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1948شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1949شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1950شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1951شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1952شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1953شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1954شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1955شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1956شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1957شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1958شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1959شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1960شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1961شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1962شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1963شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1964شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1965شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1966شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1967شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1968شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1969شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1970شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1971شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1972شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1973شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1974شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ