کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آورده ام شفیع دل زار خویش را

    پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را

    ای دوستی که هست خراش دلم ز تو

    مرهم نمی دهی دل افگار خویش را

    مردم که نازکی و گرانبار می شوی

    جانم که بر تو می فگند بار خویش را

    از رشک چشم خویش نبینم رخ تو من

    تو هم مبین در آینه رخسار خویش را

    آزاد بنده ای که به پایت فتاد و مرد

    و آزاد کرد جان گرفتار خویش را

    بنمای قد خویش که از بهر دیدنت

    سر بر کنیم بخت نگونسار خویش را

    سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل

    از سر رواج ده روش کار خویش را

    دشنامی از زبان توام می کند هوس

    تعظیم کن به این قدری یار خویش را

    چون خسرو از دو دیده خورد خون، سزد، اگر

    سازد نمک دو چشم جگر خوار خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha