کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش را

    شادمان یابم دل امیدوار خویش را

    شد دو چشمم ز انتظارش چار در راه امید

    چار جانب وقف کردم هر چهار خویش را

    شاید ار بر خاک خسپم همچو گل پر خون کنار

    کز چنان سروی تهی کردم کنار خویش را

    خاک می بیزم به دامان، چون کنم گم کرده ام

    در میان خاک در آبدار خویش را

    مست گشتی چون ترا پیمانه پر داده ست دوست

    خیز و بستان ساغر و بشکن خمار خویش را

    می نپرسد، گر غباری دارد آن خاکی ز من

    تا به آب دیده بنشانم غبار خویش را

    دل که از جعد تو بدخو شد نمی گیرد قرار

    ساعتی بفرست جعد همچو مار خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha