امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش را شادمان یابم دل امیدوار خویش را شد دو چشمم ز انتظارش چار در راه امید چار جانب وقف کردم هر چهار خویش را شاید ار بر خاک خسپم همچو گل پر خون کنار کز چنان سروی تهی کردم کنار خویش را خاک می بیزم به دامان، چون کنم گم کرده ام در میان خاک در آبدار خویش را مست گشتی چون ترا پیمانه پر داده ست دوست خیز و بستان ساغر و بشکن خمار خویش را می نپرسد، گر غباری دارد آن خاکی ز من تا به آب دیده بنشانم غبار خویش را دل که از جعد تو بدخو شد نمی گیرد قرار ساعتی بفرست جعد همچو مار خویش را امیر خسرو دهلوی