کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند را

    گه گهی می کن نوازش، میهمانی چند را

    دی چو بیرون آمدی خوی کرده رو، هر قطره ای

    گشت طوفان بلای خان و مانی چند را

    گر زنی شمشیر از غمزه تو ای سلطان حسن

    این سیاست سخت تر پیر و جوانی چند را

    من ز تو محروم و خلقی در گمان این هم خوش است

    باد یارب، روز نیکو بدگمانی چند را

    دیگ وصل کس نپختی، ورنه هر دم وصل تو

    آتشی بر کرد و هیزم کرد جانی چند را

    چند طعنه عاقلان را، یک زمان بیرون خرام

    سوخته چون می کنی نامهربانی چند را

    یک یک اندر کوی تو بی داغ آه من نماند

    وه که آخر چند سوزم بی زبانی چند را

    گر نگردد خاک در کویت چه کار آید تنم؟

    بهر این پروردم آخر استخوانی چند مرا

    صد چو خسرو می کند جان پیشت آخر خنده ای

    زانکه شد هنگام یاسین ناتوانی چند را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha