امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند را گه گهی می کن نوازش، میهمانی چند را دی چو بیرون آمدی خوی کرده رو، هر قطره ای گشت طوفان بلای خان و مانی چند را گر زنی شمشیر از غمزه تو ای سلطان حسن این سیاست سخت تر پیر و جوانی چند را من ز تو محروم و خلقی در گمان این هم خوش است باد یارب، روز نیکو بدگمانی چند را دیگ وصل کس نپختی، ورنه هر دم وصل تو آتشی بر کرد و هیزم کرد جانی چند را چند طعنه عاقلان را، یک زمان بیرون خرام سوخته چون می کنی نامهربانی چند را یک یک اندر کوی تو بی داغ آه من نماند وه که آخر چند سوزم بی زبانی چند را گر نگردد خاک در کویت چه کار آید تنم؟ بهر این پروردم آخر استخوانی چند مرا صد چو خسرو می کند جان پیشت آخر خنده ای زانکه شد هنگام یاسین ناتوانی چند را امیر خسرو دهلوی