به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا

2250عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا

نشسته ام مترصد میان خوف و رجا

چو خاک بر سر راه امید منتظرم

کزان دیار رساند صبا نسیم وفا

برای کس چو نگردد فلک پی تقدیر

عنان خویش گذارم به اقتضای قضا

میان صومعه و دیر گر چه فرقی نیست

چو من به خویش نباشم، چه اختیار مرا؟

کسی که بر در میخانه تکیه گاهی یافت

چه التفات نماید به مسند دارا

خوش آن کسی که درین دور می دهد دستش

حریف جنس و می صاف و گوشه تنها

ز بس که قصه دردم رود به هر طرفی

چو من ضعیف شد از بار غم نسیم صبا

درون پرده رندان مخالفی چون نیست

بیار ساقی عشاق ساغر صهبا

غریق بحر محبت اگر شوی، خسرو

در یقین به کف آور ز قعر این دریا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 2شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 3شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 4شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 5شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 6شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 7شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...8شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 9شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 10شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 11شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 12شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 13شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...14شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...15شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...16شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...17شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 18شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 19شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...20شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 21شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...22شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...23شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...24شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 25شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...26شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...27شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 28شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 29شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 30شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 31شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 32شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 33شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 34شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...35شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...36شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 37شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...38شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 39شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 40شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 41شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 42شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 43شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...44شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...45شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...46شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...47شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...48شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 49شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 50شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 51شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 52شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...53شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...54شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...55شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 56شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 57شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 58شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 59شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...60شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...61شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 62شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...63شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...64شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 65شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...66شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...67شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...68شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...69شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 70شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...71شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 72شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 73شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...74شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 75شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 76شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...77شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 78شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 79شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 80شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 81شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...82شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...83شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 84شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...85شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...86شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 87شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 88شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 89شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 90شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 91شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 92شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 93شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 94شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 95شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 96شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 97شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 98شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 99شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 100شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 101شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 102شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 103شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 104شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 105شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 106شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 107شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 108شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 109شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 110شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 111شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 112شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 113شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 114شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 115شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 116شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 117شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 118شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 119شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 120شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 121شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 122شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 123شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 124شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 125شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 126شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 127شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 128شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 129شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 130شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 131شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 132شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 133شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 134شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...135شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...136شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...137شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...138شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...139شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...140شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 141شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...142شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...143شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...144شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...145شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...146شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...147شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...148شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...149شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 150شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...151شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 152شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...153شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...154شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...155شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...156شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...157شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...158شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 159شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...160شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...161شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...162شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...163شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 164شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 165شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...166شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 167شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 168شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...169شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...170شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...171شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 172شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 173شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 174شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...175شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...176شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...177شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...178شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 179شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...180شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 181شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...182شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...183شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...184شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...185شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 186شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 187شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...188شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...189شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...190شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 191شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 192شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 193شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 194شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...195شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...196شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 197شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 198شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 199شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 200شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 201شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 202شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 203شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 204شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 205شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 206شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 207شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 208شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 209شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 210شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 211شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 212شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 213شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 214شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 215شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 216شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 217شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 218شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 219شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 220شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 221شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...222شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 223شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 224شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...225شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...226شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 227شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 228شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 229شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 230شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 231شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 232شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 233شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...234شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 235شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...236شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...237شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...238شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 239شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 240شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...241شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 242شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 243شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 244شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...245شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...246شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 247شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 248شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 249شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...250شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 251شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 252شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 253شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 254شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...255شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 256شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 257شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 258شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 259شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 260شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 261شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...262شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 263شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 264شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 265شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...266شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...267شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 268شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 269شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...270شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...271شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...272شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 273شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 274شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 275شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 276شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 277شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 278شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 279شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...280شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 281شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 282شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 283شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 284شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...285شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...286شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 287شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...288شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 289شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...290شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...291شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 292شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 293شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 294شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 295شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 296شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...297شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 298شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 299شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 300شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 301شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 302شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 303شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 304شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 305شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 306شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 307شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 308شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 309شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 310شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 311شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 312شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 313شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 314شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 315شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 316شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 317شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 318شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 319شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 320شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 321شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 322شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 323شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 324شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 325شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 326شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 327شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 328شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 329شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...330شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 331شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 332شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 333شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...334شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 335شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 336شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...337شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 338شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 339شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...340شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...341شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 342شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...343شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...344شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...345شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 346شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 347شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 348شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...349شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...350شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 351شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 352شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 353شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...354شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...355شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...356شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 357شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...358شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 359شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 360شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...361شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...362شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...363شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...364شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...365شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...366شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...367شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...368شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...369شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...370شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...371شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...372شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...373شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...374شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...375شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...376شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...377شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...378شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...379شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...380شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...381شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...382شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...383شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...384شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...385شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...386شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 387شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...388شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...389شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...390شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...391شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...392شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...393شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...394شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...395شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...396شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...397شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...398شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 399شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...400شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...401شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...402شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...403شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...404شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...405شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...406شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...407شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 408شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...409شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...410شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...411شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...412شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...413شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...414شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...415شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...416شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...417شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...418شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 419شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 420شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...421شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...422شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...423شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 424شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...425شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 426شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...427شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 428شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...429شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 430شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...431شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 432شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...433شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...434شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 435شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 436شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 437شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 438شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 439شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...440شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 441شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...442شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...443شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 444شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 445شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 446شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 447شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 448شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 449شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...450شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 451شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 452شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 453شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 454شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...455شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 456شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 457شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 458شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 459شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 460شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 461شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 462شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 463شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 464شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 465شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 466شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 467شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 468شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 469شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 470شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 471شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 472شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 473شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 474شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 475شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 476شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 477شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 478شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 479شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 480شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 481شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 482شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 483شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 484شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 485شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 486شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 487شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 488شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 489شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 490شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 491شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 492شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 493شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 494شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 495شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 496شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 497شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 498شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 499شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 500شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 501شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 502شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 503شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 504شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 505شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 506شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 507شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 508شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 509شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 510شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 511شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 512شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 513شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 514شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 515شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 516شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 517شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 518شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 519شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 520شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 521شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 522شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 523شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 524شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 525شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 526شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 527شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 528شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 529شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 530شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 531شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 532شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 533شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 534شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 535شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 536شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 537شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 538شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 539شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 540شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 541شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 542شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 543شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 544شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 545شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 546شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 547شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 548شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 549شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 550شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 551شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 552شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 553شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...554شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...555شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...556شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...557شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...558شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...559شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...560شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...561شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...562شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...563شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...564شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...565شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...566شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...567شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 568شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...569شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...570شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...571شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...572شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...573شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 574شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...575شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...576شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...577شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...578شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...579شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...580شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...581شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...582شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...583شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...584شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...585شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...586شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...587شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...588شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...589شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...590شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...591شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...592شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...593شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...594شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...595شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 596شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...597شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 598شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...599شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...600شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...601شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...602شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 603شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...604شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...605شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...606شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...607شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...608شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...609شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...610شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...611شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...612شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...613شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...614شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 615شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 616شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 617شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 618شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...619شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...620شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...621شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 622شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...623شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...624شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 625شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...626شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...627شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...628شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 629شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...630شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...631شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...632شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...633شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 634شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...635شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...636شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...637شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...638شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...639شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 640شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...641شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...642شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 643شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...644شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...645شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 646شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...647شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 648شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...649شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 650شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 651شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 652شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 653شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 654شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...655شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 656شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 657شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 658شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...659شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 660شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 661شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...662شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 663شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...664شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...665شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 666شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...667شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 668شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 669شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 670شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...671شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 672شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...673شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 674شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 675شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 676شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...677شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 678شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...679شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...680شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 681شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 682شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 683شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 684شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 685شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...686شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 687شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 688شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...689شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 690شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 691شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 692شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...693شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 694شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 695شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 696شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 697شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 698شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 699شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 700شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 701شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 702شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 703شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 704شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 705شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 706شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 707شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...708شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 709شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 710شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 711شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 712شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 713شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 714شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 715شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 716شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 717شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...718شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...719شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 720شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 721شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 722شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 723شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 724شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 725شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 726شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 727شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 728شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 729شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 730شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 731شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 732شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 733شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 734شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 735شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 736شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 737شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 738شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 739شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 740شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 741شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 742شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 743شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 744شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 745شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 746شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 747شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 748شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 749شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 750شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...751شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 752شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 753شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 754شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 755شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 756شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 757شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 758شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 759شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 760شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 761شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 762شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 763شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 764شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 765شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 766شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 767شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...768شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 769شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...770شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 771شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 772شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...773شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 774شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 775شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 776شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...777شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 778شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 779شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...780شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 781شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...782شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 783شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...784شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 785شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 786شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...787شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 788شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 789شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 790شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 791شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 792شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 793شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...794شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...795شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 796شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...797شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 798شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 799شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 800شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...801شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...802شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 803شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 804شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 805شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 806شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 807شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 808شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 809شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...810شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...811شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 812شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 813شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 814شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 815شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 816شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 817شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 818شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 819شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 820شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 821شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...822شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 823شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...824شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 825شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 826شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 827شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 828شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 829شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 830شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 831شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 832شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 833شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 834شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 835شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 836شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 837شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 838شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...839شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...840شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...841شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...842شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 843شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...844شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 845شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 846شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...847شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...848شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 849شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...850شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 851شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 852شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 853شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...854شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 855شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 856شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 857شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 858شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 859شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 860شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 861شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 862شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 863شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...864شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...865شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 866شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 867شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 868شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 869شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 870شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 871شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 872شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 873شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 874شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 875شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 876شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 877شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 878شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 879شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 880شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 881شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 882شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 883شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 884شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 885شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 886شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 887شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 888شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 889شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...890شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 891شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 892شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 893شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...894شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...895شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 896شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 897شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 898شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 899شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 900شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...901شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 902شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 903شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 904شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 905شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 906شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 907شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 908شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 909شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 910شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 911شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 912شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 913شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 914شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 915شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 916شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 917شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 918شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 919شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 920شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 921شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 922شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 923شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 924شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 925شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 926شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 927شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 928شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 929شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 930شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 931شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 932شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 933شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 934شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 935شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 936شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 937شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 938شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 939شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 940شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 941شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 942شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 943شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 944شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 945شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 946شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 947شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 948شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 949شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 950شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 951شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 952شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 953شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 954شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...955شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 956شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 957شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 958شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 959شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 960شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...961شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...962شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...963شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 964شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 965شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...966شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...967شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...968شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...969شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...970شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...971شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...972شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...973شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 974شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 975شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 976شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...977شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 978شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...979شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...980شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 981شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...982شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...983شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 984شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 985شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 986شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...987شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 988شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 989شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...990شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...991شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...992شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...993شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...994شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 995شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...996شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...997شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...998شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 999شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1000شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1001شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1002شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1003شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1004شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1005شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1006شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1007شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1008شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1009شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1010شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1011شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1012شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1013شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1014شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1015شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1016شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1017شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1018شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1019شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1020شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1021شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1022شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1023شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1024شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1025شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1026شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1027شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1028شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1029شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1030شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1031شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1032شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1033شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1034شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1035شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1036شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1037شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1038شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1039شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1040شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1041شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1042شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1043شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1044شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1045شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1046شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1047شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1048شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1049شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1050شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1051شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1052شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1053شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1054شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1055شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1056شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1057شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1058شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1059شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1060شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1061شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1062شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1063شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1064شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1065شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1066شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1067شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1068شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1069شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1070شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1071شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1072شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1073شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1074شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1075شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1076شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1077شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1078شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1079شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1080شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1081شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1082شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1083شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1084شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1085شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1086شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1087شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1088شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1089شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1090شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1091شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1092شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1093شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1094شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1095شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1096شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1097شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1098شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1099شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1100شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1101شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1102شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1103شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1104شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1105شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1106شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1107شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1108شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1109شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1110شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1111شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1112شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1113شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1114شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1115شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1116شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1117شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1118شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1119شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1120شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1121شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1122شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1123شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1124شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1125شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1126شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1127شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1128شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1129شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1130شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1131شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1132شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1133شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1134شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1135شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1136شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1137شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1138شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1139شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1140شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1141شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1142شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1143شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1144شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1145شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1146شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1147شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1148شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1149شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1150شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1151شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1152شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1153شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1154شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1155شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1156شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1157شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1158شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1159شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1160شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1161شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1162شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1163شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1164شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1165شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1166شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1167شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1168شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1169شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1170شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1171شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1172شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1173شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1174شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1175شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1176شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1177شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1178شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1179شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1180شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1181شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1182شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1183شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1184شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1185شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1186شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1187شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1188شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1189شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1190شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1191شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1192شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1193شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1194شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1195شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1196شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1197شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1198شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1199شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1200شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1201شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1202شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1203شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1204شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1205شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1206شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1207شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1208شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1209شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1210شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1211شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1212شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1213شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1214شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1215شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1216شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1217شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1218شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1219شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1220شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1221شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1222شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1223شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1224شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1225شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1226شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1227شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1228شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1229شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1230شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1231شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1232شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1233شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1234شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1235شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1236شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1237شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1238شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1239شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1240شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1241شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1242شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1243شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1244شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1245شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1246شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1247شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1248شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1249شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1250شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1251شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1252شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1253شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1254شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1255شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1256شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1257شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1258شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1259شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1260شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1261شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1262شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1263شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1264شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1265شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1266شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1267شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1268شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1269شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1270شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1271شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1272شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1273شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1274شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1275شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1276شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1277شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1278شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1279شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1280شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1281شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1282شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1283شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1284شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1285شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1286شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1287شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1288شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1289شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1290شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1291شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1292شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1293شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1294شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1295شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1296شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1297شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1298شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1299شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1300شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1301شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1302شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1303شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1304شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1305شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1306شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1307شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1308شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1309شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1310شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1311شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1312شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1313شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1314شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1315شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1316شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1317شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1318شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1319شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1320شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1321شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1322شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1323شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1324شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1325شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1326شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1327شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1328شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1329شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1330شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1331شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1332شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1333شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1334شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1335شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1336شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1337شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1338شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1339شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1340شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1341شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1342شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1343شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1344شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1345شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1346شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1347شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1348شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1349شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1350شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1351شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1352شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1353شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1354شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1355شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1356شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1357شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1358شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1359شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1360شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1361شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1362شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1363شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1364شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1365شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1366شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1367شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1368شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1369شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1370شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1371شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1372شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1373شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1374شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1375شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1376شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1377شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1378شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1379شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1380شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1381شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1382شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1383شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1384شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1385شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1386شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1387شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1388شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1389شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1390شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1391شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1392شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1393شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1394شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1395شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1396شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1397شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1398شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1399شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1400شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1401شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1402شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1403شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1404شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1405شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1406شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1407شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1408شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1409شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1410شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1411شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1412شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1413شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1414شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1415شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1416شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1417شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1418شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1419شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1420شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1421شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1422شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1423شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1424شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1425شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1426شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1427شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1428شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1429شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1430شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1431شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1432شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1433شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1434شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1435شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1436شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1437شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1438شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1439شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1440شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1441شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1442شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1443شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1444شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1445شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1446شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1447شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1448شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1449شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1450شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1451شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1452شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1453شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1454شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1455شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1456شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1457شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1458شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1459شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1460شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1461شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1462شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1463شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1464شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1465شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1466شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1467شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1468شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1469شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1470شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1471شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1472شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1473شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1474شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1475شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1476شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1477شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1478شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1479شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1480شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1481شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1482شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1483شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1484شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1485شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1486شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1487شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1488شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1489شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1490شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1491شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1492شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1493شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1494شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1495شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1496شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1497شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1498شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1499شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1500شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1501شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1502شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1503شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1504شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1505شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1506شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1507شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1508شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1509شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1510شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1511شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1512شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1513شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1514شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1515شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1516شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1517شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1518شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1519شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1520شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1521شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1522شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1523شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1524شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1525شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1526شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1527شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1528شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1529شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1530شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1531شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1532شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1533شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1534شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1535شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1536شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1537شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1538شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1539شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1540شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1541شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1542شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1543شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1544شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1545شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1546شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1547شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1548شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1549شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1550شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1551شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1552شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1553شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1554شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1555شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1556شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1557شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1558شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1559شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1560شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1561شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1562شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1563شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1564شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1565شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1566شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1567شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1568شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1569شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1570شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1571شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1572شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1573شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1574شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1575شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1576شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1577شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1578شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1579شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1580شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1581شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1582شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1583شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1584شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1585شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1586شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1587شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1588شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1589شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1590شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1591شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1592شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1593شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1594شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1595شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1596شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1597شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1598شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1599شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1600شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1601شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1602شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1603شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1604شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1605شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1606شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1607شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1608شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1609شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1610شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1611شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1612شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1613شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1614شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1615شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1616شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1617شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1618شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1619شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1620شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1621شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1622شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1623شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1624شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1625شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1626شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1627شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1628شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1629شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1630شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1631شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1632شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1633شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1634شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1635شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1636شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1637شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1638شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1639شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1640شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1641شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1642شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1643شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1644شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1645شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1646شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1647شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1648شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1649شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1650شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1651شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1652شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1653شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1654شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1655شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1656شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1657شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1658شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1659شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1660شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1661شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1662شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1663شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1664شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1665شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1666شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1667شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1668شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1669شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1670شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1671شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1672شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1673شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1674شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1675شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1676شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1677شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1678شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1679شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1680شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1681شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1682شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1683شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1684شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1685شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1686شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1687شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1688شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1689شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1690شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1691شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1692شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1693شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1694شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1695شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1696شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1697شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1698شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1699شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1700شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1701شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1702شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1703شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1704شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1705شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1706شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1707شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1708شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1709شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1710شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1711شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1712شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1713شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1714شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1715شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1716شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1717شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1718شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1719شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1720شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1721شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1722شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1723شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1724شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1725شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1726شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1727شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1728شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1729شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1730شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1731شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1732شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1733شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1734شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1735شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1736شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1737شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1738شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1739شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1740شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1741شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1742شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1743شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1744شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1745شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1746شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1747شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1748شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1749شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1750شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1751شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1752شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1753شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1754شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1755شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1756شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1757شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1758شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1759شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1760شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1761شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1762شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1763شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1764شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1765شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1766شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1767شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1768شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1769شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1770شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1771شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1772شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1773شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1774شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1775شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1776شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1777شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1778شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1779شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1780شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1781شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1782شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1783شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1784شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1785شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1786شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1787شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1788شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1789شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1790شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1791شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1792شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1793شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1794شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1795شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1796شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1797شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1798شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1799شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1800شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1801شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1802شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1803شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1804شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1805شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1806شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1807شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1808شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1809شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1810شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1811شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1812شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1813شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1814شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1815شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1816شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1817شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1818شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1819شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1820شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1821شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1822شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1823شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1824شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1825شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1826شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1827شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1828شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1829شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1830شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1831شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1832شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1833شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1834شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1835شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1836شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1837شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1838شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1839شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1840شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1841شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1842شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1843شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1844شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1845شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1846شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1847شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1848شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1849شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1850شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1851شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1852شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1853شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1854شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1855شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1856شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1857شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1858شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1859شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1860شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1861شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1862شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1863شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1864شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1865شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1866شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1867شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1868شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1869شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1870شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1871شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1872شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1873شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1874شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1875شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1876شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1877شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1878شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1879شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1880شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1881شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1882شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1883شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1884شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1885شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1886شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1887شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1888شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1889شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1890شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1891شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1892شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1893شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1894شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1895شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1896شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1897شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1898شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1899شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1900شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1901شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1902شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1903شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1904شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1905شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1906شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1907شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1908شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1909شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1910شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1911شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1912شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1913شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1914شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1915شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1916شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1917شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1918شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1919شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1920شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1921شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1922شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1923شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1924شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1925شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1926شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1927شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1928شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1929شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1930شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1931شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1932شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1933شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1934شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1935شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1936شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1937شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1938شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1939شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1940شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1941شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1942شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1943شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1944شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1945شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1946شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ