به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۳۰: ای جهانی بنده چون من مر ترا

2380عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

ای جهانی بنده چون من مر ترا

نیست چون من بنده دیگر ترا

دل چو نطفه در رحم خون می خورد

تا چرا زاد این چنین مادر ترا

از برای آفت جان منست

شانه گر ره می کند بر سر ترا

لشکر فتنه بکش، عالم بگیر

فتنه شد چون جملگی لشکر ترا

عالمی را از تو شد پیمانه پر

پر نگشت از خون کس ساغر ترا

من ز جورت مو شدم وز آه من

جز میان چیزی نشد لاغر ترا

نامسلمانی مکن شرمی بدار

چند گویم حال خسرو مر ترا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۹: هر که زیر پیرهن بیند مرا 2شمارهٔ ۳۰: ای جهانی بنده چون من مر ترا 3شمارهٔ ۳۱: باغم عشق تو می سازیم ما 4شمارهٔ ۳۲: شاخ نرگس را ببرد اینک صبا 5شمارهٔ ۳۳: وه که اگر روی تو در نظر آید مرا 6شمارهٔ ۳۴: ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را 7شمارهٔ ۳۵: طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را 8شمارهٔ ۳۶: ای رخ زیبای تو آینه سینه ها 9شمارهٔ ۳۷: آن شه به سوی میدان خوش می رود سوار ...10شمارهٔ ۳۸: نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را 11شمارهٔ ۳۹: گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را 12شمارهٔ ۴۰: دیدم بسی زمانه مردآزمای را 13شمارهٔ ۴۱: جان بر لب است عاشق بخت آزمای را 14شمارهٔ ۴۲: هنگام آشتی ست بت خشمناک را 15شمارهٔ ۴۳: آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را 16شمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا 17شمارهٔ ۴۵: ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما ر ...18شمارهٔ ۴۶: زمانه حله نو بست روی صحرا را 19شمارهٔ ۴۷: زهی بریخته بر لاله مشک سارا را 20شمارهٔ ۴۸: شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را 21شمارهٔ ۴۹: بهار پرده برانداخت روی نیکو را 22شمارهٔ ۵۰: شناخت آنکه غم و محنت جدایی را 23شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 24شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 25شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 26شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 27شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 28شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 29شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...30شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 31شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 32شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 33شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 34شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 35شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...36شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...37شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...38شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...39شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 40شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 41شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...42شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 43شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...44شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...45شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...46شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 47شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...48شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...49شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 50شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 51شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 52شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 53شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 54شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 55شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 56شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...57شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...58شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 59شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...60شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 61شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 62شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 63شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 64شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 65شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...66شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...67شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...68شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...69شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...70شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 71شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 72شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 73شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 74شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...75شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...76شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...77شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 78شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 79شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 80شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 81شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...82شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...83شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 84شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...85شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...86شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 87شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...88شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...89شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...90شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...91شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 92شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...93شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 94شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 95شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...96شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 97شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 98شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...99شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 100شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 101شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 102شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 103شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...104شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...105شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 106شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...107شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...108شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 109شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 110شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 111شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 112شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 113شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 114شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 115شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 116شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 117شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 118شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 119شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 120شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 121شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 122شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 123شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 124شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 125شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 126شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 127شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 128شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 129شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 130شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 131شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 132شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 133شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 134شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 135شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 136شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 137شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 138شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 139شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 140شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 141شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 142شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 143شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 144شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 145شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 146شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 147شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 148شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 149شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 150شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 151شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 152شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 153شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 154شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 155شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 156شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...157شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...158شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...159شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...160شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...161شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...162شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 163شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...164شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...165شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...166شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...167شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...168شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...169شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...170شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...171شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 172شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...173شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 174شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...175شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...176شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...177شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...178شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...179شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...180شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 181شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...182شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...183شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...184شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...185شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 186شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 187شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...188شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 189شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 190شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...191شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...192شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...193شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 194شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 195شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 196شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...197شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...198شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...199شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...200شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 201شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...202شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 203شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...204شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...205شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...206شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...207شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 208شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 209شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...210شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...211شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...212شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 213شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 214شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 215شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 216شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...217شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...218شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 219شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 220شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 221شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 222شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 223شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 224شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 225شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 226شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 227شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 228شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 229شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 230شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 231شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 232شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 233شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 234شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 235شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 236شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 237شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 238شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 239شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 240شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 241شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 242شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 243شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...244شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 245شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 246شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...247شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...248شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 249شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 250شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 251شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 252شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 253شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 254شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 255شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...256شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 257شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...258شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...259شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...260شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 261شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 262شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...263شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 264شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 265شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 266شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...267شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...268شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 269شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 270شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 271شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...272شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 273شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 274شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 275شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 276شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...277شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 278شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 279شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 280شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 281شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 282شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 283شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...284شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 285شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 286شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 287شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...288شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...289شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 290شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 291شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...292شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...293شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...294شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 295شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 296شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 297شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 298شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 299شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 300شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 301شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...302شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 303شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 304شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 305شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 306شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...307شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...308شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 309شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...310شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 311شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...312شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...313شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 314شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 315شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 316شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 317شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 318شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...319شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 320شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 321شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 322شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 323شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 324شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 325شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 326شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 327شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 328شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 329شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 330شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 331شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 332شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 333شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 334شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 335شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 336شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 337شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 338شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 339شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 340شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 341شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 342شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 343شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 344شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 345شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 346شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 347شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 348شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 349شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 350شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 351شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...352شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 353شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 354شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 355شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...356شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 357شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 358شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...359شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 360شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 361شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...362شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...363شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 364شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...365شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...366شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...367شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 368شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 369شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 370شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...371شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...372شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 373شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 374شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 375شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...376شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...377شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...378شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 379شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...380شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 381شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 382شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...383شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...384شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...385شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...386شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...387شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...388شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...389شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...390شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...391شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...392شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...393شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...394شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...395شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...396شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...397شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...398شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...399شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...400شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...401شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...402شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...403شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...404شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...405شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...406شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...407شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...408شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 409شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...410شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...411شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...412شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...413شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...414شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...415شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...416شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...417شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...418شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...419شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...420شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 421شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...422شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...423شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...424شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...425شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...426شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...427شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...428شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...429شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 430شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...431شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...432شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...433شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...434شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...435شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...436شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...437شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...438شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...439شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...440شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 441شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 442شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...443شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...444شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...445شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 446شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...447شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 448شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...449شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 450شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...451شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 452شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...453شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 454شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...455شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...456شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 457شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 458شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 459شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 460شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 461شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...462شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 463شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...464شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...465شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 466شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 467شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 468شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 469شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 470شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 471شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...472شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 473شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 474شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 475شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 476شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...477شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 478شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 479شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 480شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 481شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 482شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 483شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 484شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 485شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 486شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 487شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 488شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 489شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 490شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 491شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 492شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 493شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 494شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 495شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 496شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 497شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 498شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 499شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 500شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 501شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 502شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 503شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 504شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 505شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 506شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 507شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 508شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 509شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 510شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 511شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 512شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 513شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 514شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 515شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 516شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 517شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 518شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 519شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 520شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 521شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 522شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 523شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 524شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 525شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 526شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 527شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 528شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 529شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 530شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 531شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 532شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 533شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 534شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 535شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 536شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 537شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 538شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 539شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 540شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 541شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 542شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 543شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 544شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 545شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 546شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 547شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 548شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 549شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 550شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 551شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 552شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 553شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 554شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 555شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 556شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 557شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 558شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 559شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 560شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 561شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 562شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 563شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 564شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 565شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 566شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 567شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 568شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 569شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 570شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 571شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 572شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 573شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 574شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 575شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...576شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...577شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...578شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...579شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...580شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...581شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...582شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...583شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...584شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...585شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...586شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...587شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...588شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...589شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 590شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...591شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...592شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...593شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...594شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...595شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 596شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...597شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...598شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...599شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...600شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...601شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...602شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...603شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...604شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...605شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...606شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...607شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...608شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...609شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...610شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...611شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...612شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...613شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...614شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...615شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...616شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...617شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 618شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...619شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 620شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...621شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...622شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...623شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...624شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 625شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...626شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...627شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...628شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...629شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...630شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...631شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...632شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...633شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...634شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...635شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...636شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 637شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 638شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 639شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 640شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...641شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...642شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...643شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 644شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...645شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...646شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 647شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...648شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...649شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...650شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 651شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...652شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...653شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...654شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...655شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 656شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...657شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...658شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...659شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...660شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...661شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 662شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...663شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...664شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 665شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...666شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...667شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 668شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...669شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 670شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...671شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 672شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 673شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 674شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 675شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 676شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...677شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 678شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 679شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 680شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...681شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 682شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 683شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...684شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 685شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...686شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...687شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 688شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...689شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 690شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 691شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 692شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...693شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 694شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...695شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 696شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 697شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 698شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...699شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 700شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...701شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...702شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 703شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 704شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 705شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 706شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 707شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...708شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 709شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 710شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...711شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 712شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 713شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 714شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...715شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 716شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 717شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 718شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 719شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 720شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 721شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 722شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 723شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 724شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 725شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 726شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 727شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 728شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 729شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...730شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 731شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 732شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 733شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 734شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 735شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 736شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 737شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 738شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 739شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...740شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...741شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 742شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 743شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 744شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 745شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 746شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 747شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 748شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 749شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 750شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 751شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 752شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 753شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 754شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 755شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 756شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 757شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 758شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 759شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 760شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 761شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 762شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 763شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 764شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 765شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 766شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 767شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 768شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 769شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 770شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 771شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 772شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...773شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 774شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 775شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 776شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 777شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 778شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 779شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 780شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 781شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 782شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 783شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 784شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 785شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 786شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 787شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 788شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 789شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...790شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 791شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...792شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 793شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 794شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...795شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 796شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 797شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 798شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...799شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 800شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 801شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...802شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 803شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...804شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 805شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...806شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 807شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 808شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...809شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 810شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 811شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 812شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 813شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 814شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 815شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...816شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...817شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 818شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...819شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 820شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 821شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 822شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...823شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...824شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 825شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 826شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 827شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 828شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 829شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 830شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 831شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...832شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...833شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 834شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 835شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 836شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 837شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 838شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 839شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 840شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 841شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 842شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 843شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...844شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 845شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...846شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 847شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 848شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 849شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 850شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 851شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 852شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 853شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 854شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 855شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 856شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 857شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 858شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 859شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 860شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...861شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...862شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...863شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...864شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 865شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...866شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 867شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 868شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...869شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...870شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 871شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...872شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 873شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 874شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 875شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...876شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 877شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 878شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 879شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 880شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 881شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 882شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 883شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 884شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 885شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...886شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...887شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 888شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 889شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 890شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 891شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 892شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 893شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 894شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 895شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 896شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 897شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 898شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 899شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 900شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 901شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 902شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 903شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 904شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 905شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 906شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 907شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 908شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 909شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 910شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 911شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...912شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 913شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 914شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 915شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...916شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...917شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 918شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 919شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 920شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 921شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 922شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...923شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 924شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 925شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 926شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 927شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 928شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 929شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 930شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 931شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 932شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 933شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 934شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 935شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 936شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 937شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 938شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 939شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 940شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 941شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 942شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 943شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 944شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 945شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 946شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 947شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 948شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 949شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 950شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 951شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 952شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 953شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 954شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 955شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 956شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 957شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 958شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 959شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 960شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 961شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 962شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 963شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 964شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 965شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 966شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 967شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 968شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 969شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 970شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 971شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 972شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 973شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 974شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 975شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 976شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...977شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 978شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 979شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 980شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 981شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 982شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...983شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...984شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...985شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 986شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 987شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...988شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...989شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...990شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...991شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...992شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...993شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...994شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...995شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 996شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 997شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 998شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...999شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 1000شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...1001شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...1002شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 1003شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...1004شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...1005شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 1006شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 1007شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 1008شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...1009شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 1010شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 1011شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...1012شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...1013شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...1014شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...1015شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...1016شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 1017شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...1018شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...1019شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...1020شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 1021شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1022شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1023شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1024شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1025شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1026شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1027شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1028شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1029شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1030شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1031شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1032شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1033شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1034شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1035شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1036شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1037شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1038شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1039شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1040شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1041شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1042شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1043شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1044شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1045شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1046شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1047شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1048شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1049شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1050شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1051شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1052شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1053شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1054شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1055شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1056شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1057شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1058شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1059شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1060شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1061شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1062شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1063شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1064شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1065شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1066شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1067شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1068شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1069شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1070شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1071شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1072شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1073شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1074شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1075شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1076شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1077شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1078شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1079شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1080شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1081شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1082شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1083شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1084شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1085شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1086شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1087شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1088شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1089شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1090شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1091شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1092شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1093شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1094شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1095شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1096شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1097شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1098شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1099شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1100شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1101شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1102شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1103شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1104شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1105شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1106شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1107شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1108شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1109شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1110شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1111شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1112شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1113شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1114شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1115شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1116شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1117شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1118شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1119شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1120شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1121شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1122شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1123شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1124شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1125شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1126شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1127شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1128شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1129شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1130شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1131شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1132شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1133شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1134شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1135شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1136شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1137شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1138شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1139شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1140شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1141شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1142شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1143شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1144شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1145شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1146شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1147شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1148شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1149شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1150شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1151شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1152شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1153شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1154شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1155شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1156شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1157شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1158شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1159شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1160شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1161شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1162شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1163شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1164شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1165شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1166شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1167شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1168شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1169شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1170شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1171شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1172شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1173شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1174شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1175شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1176شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1177شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1178شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1179شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1180شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1181شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1182شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1183شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1184شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1185شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1186شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1187شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1188شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1189شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1190شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1191شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1192شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1193شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1194شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1195شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1196شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1197شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1198شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1199شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1200شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1201شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1202شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1203شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1204شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1205شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1206شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1207شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1208شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1209شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1210شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1211شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1212شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1213شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1214شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1215شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1216شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1217شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1218شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1219شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1220شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1221شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1222شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1223شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1224شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1225شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1226شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1227شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1228شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1229شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1230شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1231شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1232شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1233شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1234شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1235شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1236شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1237شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1238شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1239شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1240شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1241شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1242شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1243شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1244شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1245شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1246شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1247شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1248شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1249شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1250شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1251شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1252شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1253شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1254شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1255شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1256شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1257شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1258شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1259شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1260شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1261شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1262شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1263شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1264شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1265شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1266شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1267شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1268شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1269شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1270شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1271شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1272شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1273شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1274شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1275شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1276شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1277شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1278شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1279شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1280شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1281شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1282شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1283شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1284شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1285شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1286شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1287شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1288شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1289شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1290شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1291شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1292شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1293شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1294شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1295شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1296شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1297شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1298شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1299شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1300شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1301شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1302شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1303شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1304شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1305شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1306شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1307شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1308شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1309شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1310شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1311شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1312شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1313شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1314شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1315شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1316شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1317شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1318شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1319شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1320شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1321شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1322شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1323شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1324شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1325شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1326شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1327شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1328شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1329شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1330شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1331شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1332شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1333شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1334شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1335شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1336شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1337شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1338شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1339شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1340شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1341شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1342شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1343شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1344شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1345شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1346شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1347شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1348شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1349شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1350شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1351شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1352شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1353شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1354شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1355شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1356شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1357شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1358شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1359شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1360شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1361شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1362شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1363شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1364شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1365شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1366شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1367شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1368شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1369شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1370شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1371شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1372شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1373شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1374شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1375شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1376شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1377شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1378شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1379شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1380شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1381شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1382شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1383شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1384شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1385شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1386شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1387شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1388شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1389شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1390شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1391شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1392شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1393شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1394شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1395شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1396شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1397شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1398شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1399شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1400شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1401شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1402شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1403شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1404شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1405شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1406شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1407شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1408شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1409شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1410شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1411شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1412شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1413شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1414شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1415شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1416شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1417شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1418شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1419شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1420شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1421شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1422شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1423شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1424شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1425شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1426شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1427شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1428شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1429شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1430شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1431شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1432شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1433شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1434شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1435شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1436شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1437شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1438شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1439شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1440شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1441شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1442شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1443شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1444شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1445شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1446شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1447شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1448شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1449شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1450شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1451شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1452شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1453شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1454شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1455شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1456شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1457شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1458شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1459شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1460شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1461شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1462شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1463شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1464شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1465شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1466شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1467شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1468شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1469شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1470شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1471شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1472شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1473شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1474شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1475شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1476شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1477شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1478شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1479شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1480شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1481شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1482شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1483شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1484شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1485شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1486شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1487شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1488شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1489شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1490شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1491شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1492شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1493شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1494شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1495شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1496شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1497شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1498شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1499شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1500شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1501شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1502شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1503شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1504شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1505شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1506شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1507شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1508شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1509شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1510شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1511شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1512شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1513شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1514شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1515شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1516شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1517شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1518شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1519شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1520شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1521شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1522شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1523شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1524شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1525شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1526شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1527شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1528شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1529شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1530شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1531شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1532شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1533شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1534شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1535شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1536شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1537شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1538شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1539شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1540شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1541شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1542شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1543شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1544شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1545شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1546شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1547شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1548شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1549شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1550شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1551شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1552شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1553شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1554شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1555شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1556شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1557شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1558شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1559شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1560شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1561شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1562شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1563شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1564شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1565شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1566شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1567شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1568شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1569شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1570شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1571شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1572شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1573شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1574شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1575شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1576شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1577شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1578شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1579شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1580شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1581شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1582شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1583شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1584شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1585شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1586شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1587شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1588شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1589شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1590شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1591شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1592شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1593شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1594شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1595شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1596شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1597شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1598شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1599شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1600شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1601شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1602شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1603شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1604شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1605شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1606شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1607شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1608شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1609شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1610شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1611شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1612شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1613شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1614شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1615شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1616شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1617شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1618شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1619شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1620شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1621شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1622شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1623شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1624شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1625شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1626شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1627شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1628شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1629شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1630شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1631شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1632شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1633شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1634شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1635شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1636شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1637شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1638شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1639شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1640شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1641شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1642شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1643شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1644شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1645شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1646شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1647شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1648شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1649شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1650شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1651شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1652شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1653شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1654شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1655شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1656شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1657شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1658شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1659شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1660شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1661شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1662شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1663شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1664شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1665شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1666شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1667شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1668شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1669شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1670شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1671شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1672شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1673شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1674شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1675شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1676شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1677شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1678شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1679شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1680شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1681شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1682شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1683شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1684شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1685شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1686شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1687شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1688شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1689شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1690شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1691شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1692شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1693شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1694شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1695شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1696شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1697شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1698شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1699شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1700شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1701شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1702شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1703شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1704شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1705شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1706شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1707شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1708شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1709شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1710شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1711شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1712شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1713شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1714شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1715شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1716شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1717شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1718شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1719شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1720شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1721شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1722شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1723شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1724شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1725شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1726شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1727شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1728شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1729شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1730شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1731شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1732شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1733شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1734شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1735شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1736شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1737شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1738شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1739شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1740شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1741شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1742شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1743شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1744شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1745شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1746شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1747شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1748شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1749شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1750شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1751شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1752شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1753شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1754شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1755شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1756شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1757شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1758شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1759شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1760شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1761شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1762شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1763شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1764شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1765شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1766شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1767شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1768شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1769شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1770شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1771شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1772شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1773شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1774شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1775شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1776شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1777شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1778شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1779شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1780شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1781شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1782شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1783شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1784شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1785شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1786شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1787شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1788شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1789شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1790شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1791شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1792شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1793شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1794شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1795شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1796شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1797شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1798شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1799شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1800شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1801شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1802شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1803شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1804شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1805شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1806شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1807شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1808شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1809شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1810شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1811شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1812شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1813شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1814شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1815شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1816شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1817شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1818شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1819شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1820شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1821شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1822شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1823شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1824شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1825شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1826شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1827شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1828شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1829شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1830شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1831شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1832شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1833شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1834شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1835شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1836شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1837شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1838شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1839شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1840شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1841شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1842شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1843شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1844شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1845شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1846شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1847شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1848شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1849شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1850شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1851شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1852شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1853شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1854شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1855شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1856شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1857شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1858شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1859شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1860شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1861شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1862شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1863شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1864شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1865شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1866شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1867شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1868شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1869شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1870شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1871شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1872شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1873شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1874شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1875شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1876شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1877شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1878شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1879شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1880شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1881شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1882شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1883شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1884شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1885شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1886شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1887شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1888شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1889شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1890شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1891شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1892شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1893شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1894شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1895شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1896شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1897شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1898شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1899شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1900شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1901شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1902شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1903شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1904شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1905شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1906شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1907شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1908شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1909شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1910شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1911شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1912شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1913شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1914شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1915شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1916شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1917شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1918شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1919شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1920شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1921شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1922شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1923شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1924شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1925شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1926شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1927شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1928شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1929شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1930شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1931شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1932شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1933شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1934شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1935شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1936شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1937شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1938شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1939شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1940شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1941شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1942شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1943شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1944شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1945شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1946شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1947شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1948شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1949شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1950شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1951شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1952شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1953شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1954شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1955شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1956شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1957شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1958شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1959شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1960شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1961شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1962شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1963شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1964شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1965شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1966شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1967شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1968شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ