به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا

2720عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

باز آرزوی آن بت چین می کند مرا

معلوم شد که فتنه کمین می کند مرا

می خواندم گدای خود و گویی آن زمان

ملک دو کون زیر نگین می کند مرا

از من مپرس کز چه دل دوست شد به باد

در وی ببین که بی دل و دین می کند مرا

نه من به اختیار چنین مست و بیخودم

چیزیست در دلم که چنین می کند مرا

آه از تو می کنند همه عاشقان و من

از دست دل که سوخته این می کند مرا

صد منت خیال تو بر خسرو است، از آنک

گه گه به خواب با تو قرین می کند مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا 2شمارهٔ ۴۵: ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما ر ...3شمارهٔ ۴۶: زمانه حله نو بست روی صحرا را 4شمارهٔ ۴۷: زهی بریخته بر لاله مشک سارا را 5شمارهٔ ۴۸: شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را 6شمارهٔ ۴۹: بهار پرده برانداخت روی نیکو را 7شمارهٔ ۵۰: شناخت آنکه غم و محنت جدایی را 8شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 9شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 10شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 11شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 12شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 13شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 14شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...15شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 16شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 17شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 18شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 19شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 20شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...21شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...22شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...23شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...24شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 25شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 26شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...27شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 28شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...29شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...30شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...31شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 32شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...33شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...34شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 35شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 36شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 37شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 38شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 39شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 40شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 41شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...42شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...43شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 44شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...45شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 46شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 47شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 48شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 49شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 50شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...51شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...52شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...53شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...54شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...55شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 56شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 57شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 58شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 59شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...60شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...61شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...62شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 63شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 64شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 65شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 66شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...67شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...68شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 69شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...70شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...71شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 72شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...73شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...74شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...75شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...76شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 77شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...78شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 79شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 80شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...81شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 82شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 83شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...84شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 85شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 86شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 87شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 88شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...89شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...90شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 91شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...92شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...93شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 94شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 95شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 96شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 97شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 98شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 99شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 100شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 101شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 102شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 103شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 104شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 105شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 106شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 107شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 108شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 109شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 110شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 111شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 112شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 113شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 114شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 115شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 116شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 117شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 118شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 119شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 120شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 121شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 122شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 123شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 124شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 125شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 126شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 127شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 128شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 129شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 130شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 131شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 132شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 133شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 134شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 135شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 136شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 137شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 138شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 139شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 140شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 141شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...142شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...143شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...144شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...145شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...146شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...147شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 148شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...149شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...150شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...151شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...152شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...153شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...154شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...155شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...156شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 157شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...158شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 159شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...160شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...161شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...162شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...163شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...164شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...165شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 166شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...167شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...168شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...169شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...170شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 171شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 172شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...173شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 174شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 175شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...176شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...177شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...178شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 179شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 180شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 181شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...182شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...183شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...184شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...185شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 186شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...187شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 188شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...189شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...190شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...191شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...192شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 193شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 194شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...195شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...196شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...197شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 198شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 199شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 200شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 201شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...202شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...203شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 204شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 205شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 206شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 207شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 208شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 209شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 210شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 211شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 212شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 213شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 214شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 215شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 216شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 217شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 218شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 219شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 220شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 221شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 222شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 223شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 224شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 225شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 226شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 227شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 228شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...229شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 230شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 231شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...232شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...233شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 234شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 235شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 236شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 237شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 238شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 239شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 240شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...241شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 242شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...243شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...244شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...245شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 246شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 247شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...248شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 249شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 250شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 251شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...252شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...253شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 254شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 255شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 256شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...257شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 258شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 259شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 260شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 261شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...262شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 263شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 264شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 265شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 266شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 267شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 268شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...269شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 270شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 271شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 272شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...273شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...274شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 275شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 276شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...277شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...278شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...279شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 280شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 281شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 282شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 283شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 284شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 285شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 286شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...287شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 288شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 289شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 290شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 291شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...292شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...293شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 294شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...295شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 296شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...297شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...298شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 299شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 300شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 301شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 302شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 303شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...304شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 305شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 306شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 307شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 308شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 309شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 310شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 311شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 312شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 313شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 314شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 315شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 316شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 317شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 318شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 319شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 320شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 321شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 322شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 323شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 324شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 325شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 326شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 327شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 328شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 329شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 330شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 331شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 332شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 333شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 334شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 335شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 336شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...337شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 338شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 339شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 340شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...341شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 342شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 343شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...344شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 345شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 346شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...347شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...348شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 349شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...350شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...351شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...352شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 353شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 354شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 355شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...356شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...357شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 358شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 359شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 360شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...361شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...362شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...363شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 364شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...365شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 366شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 367شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...368شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...369شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...370شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...371شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...372شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...373شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...374شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...375شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...376شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...377شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...378شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...379شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...380شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...381شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...382شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...383شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...384شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...385شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...386شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...387شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...388شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...389شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...390شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...391شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...392شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...393شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 394شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...395شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...396شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...397شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...398شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...399شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...400شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...401شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...402شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...403شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...404شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...405شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 406شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...407شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...408شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...409شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...410شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...411شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...412شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...413شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...414شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 415شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...416شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...417شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...418شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...419شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...420شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...421شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...422شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...423شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...424شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...425شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 426شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 427شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...428شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...429شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...430شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 431شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...432شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 433شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...434شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 435شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...436شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 437شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...438شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 439شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...440شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...441شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 442شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 443شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 444شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 445شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 446شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...447شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 448شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...449شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...450شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 451شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 452شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 453شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 454شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 455شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 456شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...457شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 458شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 459شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 460شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 461شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...462شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 463شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 464شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 465شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 466شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 467شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 468شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 469شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 470شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 471شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 472شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 473شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 474شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 475شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 476شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 477شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 478شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 479شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 480شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 481شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 482شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 483شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 484شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 485شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 486شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 487شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 488شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 489شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 490شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 491شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 492شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 493شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 494شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 495شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 496شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 497شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 498شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 499شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 500شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 501شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 502شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 503شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 504شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 505شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 506شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 507شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 508شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 509شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 510شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 511شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 512شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 513شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 514شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 515شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 516شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 517شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 518شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 519شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 520شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 521شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 522شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 523شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 524شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 525شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 526شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 527شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 528شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 529شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 530شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 531شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 532شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 533شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 534شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 535شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 536شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 537شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 538شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 539شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 540شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 541شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 542شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 543شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 544شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 545شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 546شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 547شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 548شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 549شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 550شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 551شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 552شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 553شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 554شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 555شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 556شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 557شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 558شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 559شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 560شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...561شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...562شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...563شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...564شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...565شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...566شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...567شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...568شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...569شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...570شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...571شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...572شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...573شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...574شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 575شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...576شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...577شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...578شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...579شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...580شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 581شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...582شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...583شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...584شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...585شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...586شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...587شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...588شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...589شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...590شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...591شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...592شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...593شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...594شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...595شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...596شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...597شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...598شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...599شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...600شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...601شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...602شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 603شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...604شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 605شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...606شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...607شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...608شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...609شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 610شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...611شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...612شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...613شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...614شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...615شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...616شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...617شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...618شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...619شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...620شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...621شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 622شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 623شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 624شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 625شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...626شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...627شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...628شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 629شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...630شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...631شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 632شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...633شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...634شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...635شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 636شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...637شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...638شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...639شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...640شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 641شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...642شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...643شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...644شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...645شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...646شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 647شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...648شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...649شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 650شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...651شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...652شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 653شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...654شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 655شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...656شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 657شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 658شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 659شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 660شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 661شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...662شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 663شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 664شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 665شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...666شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 667شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 668شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...669شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 670شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...671شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...672شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 673شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...674شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 675شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 676شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 677شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...678شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 679شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...680شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 681شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 682شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 683شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...684شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 685شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...686شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...687شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 688شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 689شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 690شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 691شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 692شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...693شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 694شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 695شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...696شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 697شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 698شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 699شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...700شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 701شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 702شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 703شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 704شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 705شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 706شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 707شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 708شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 709شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 710شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 711شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 712شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 713شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 714شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...715شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 716شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 717شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 718شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 719شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 720شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 721شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 722شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 723شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 724شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...725شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...726شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 727شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 728شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 729شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 730شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 731شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 732شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 733شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 734شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 735شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 736شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 737شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 738شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 739شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 740شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 741شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 742شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 743شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 744شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 745شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 746شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 747شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 748شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 749شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 750شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 751شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 752شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 753شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 754شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 755شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 756شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 757شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...758شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 759شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 760شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 761شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 762شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 763شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 764شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 765شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 766شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 767شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 768شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 769شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 770شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 771شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 772شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 773شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 774شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...775شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 776شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...777شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 778شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 779شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...780شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 781شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 782شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 783شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...784شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 785شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 786شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...787شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 788شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...789شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 790شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...791شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 792شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 793شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...794شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 795شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 796شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 797شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 798شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 799شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 800شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...801شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...802شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 803شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...804شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 805شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 806شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 807شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...808شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...809شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 810شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 811شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 812شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 813شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 814شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 815شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 816شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...817شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...818شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 819شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 820شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 821شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 822شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 823شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 824شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 825شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 826شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 827شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 828شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...829شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 830شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...831شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 832شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 833شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 834شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 835شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 836شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 837شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 838شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 839شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 840شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 841شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 842شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 843شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 844شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 845شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...846شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...847شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...848شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...849شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 850شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...851شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 852شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 853شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...854شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...855شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 856شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...857شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 858شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 859شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 860شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...861شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 862شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 863شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 864شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 865شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 866شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 867شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 868شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 869شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 870شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...871شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...872شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 873شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 874شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 875شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 876شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 877شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 878شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 879شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 880شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 881شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 882شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 883شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 884شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 885شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 886شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 887شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 888شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 889شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 890شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 891شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 892شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 893شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 894شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 895شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 896شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...897شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 898شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 899شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 900شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...901شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...902شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 903شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 904شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 905شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 906شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 907شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...908شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 909شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 910شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 911شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 912شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 913شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 914شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 915شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 916شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 917شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 918شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 919شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 920شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 921شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 922شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 923شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 924شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 925شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 926شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 927شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 928شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 929شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 930شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 931شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 932شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 933شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 934شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 935شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 936شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 937شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 938شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 939شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 940شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 941شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 942شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 943شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 944شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 945شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 946شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 947شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 948شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 949شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 950شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 951شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 952شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 953شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 954شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 955شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 956شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 957شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 958شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 959شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 960شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 961شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...962شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 963شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 964شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 965شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 966شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 967شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...968شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...969شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...970شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 971شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 972شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...973شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...974شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...975شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...976شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...977شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...978شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...979شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...980شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 981شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 982شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 983شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...984شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 985شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...986شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...987شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 988شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...989شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...990شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 991شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 992شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 993شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...994شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 995شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 996شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...997شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...998شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...999شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...1000شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...1001شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 1002شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...1003شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...1004شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...1005شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 1006شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1007شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1008شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1009شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1010شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1011شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1012شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1013شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1014شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1015شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1016شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1017شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1018شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1019شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1020شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1021شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1022شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1023شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1024شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1025شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1026شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1027شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1028شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1029شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1030شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1031شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1032شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1033شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1034شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1035شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1036شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1037شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1038شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1039شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1040شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1041شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1042شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1043شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1044شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1045شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1046شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1047شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1048شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1049شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1050شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1051شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1052شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1053شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1054شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1055شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1056شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1057شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1058شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1059شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1060شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1061شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1062شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1063شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1064شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1065شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1066شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1067شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1068شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1069شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1070شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1071شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1072شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1073شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1074شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1075شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1076شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1077شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1078شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1079شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1080شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1081شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1082شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1083شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1084شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1085شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1086شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1087شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1088شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1089شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1090شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1091شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1092شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1093شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1094شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1095شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1096شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1097شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1098شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1099شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1100شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1101شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1102شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1103شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1104شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1105شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1106شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1107شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1108شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1109شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1110شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1111شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1112شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1113شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1114شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1115شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1116شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1117شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1118شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1119شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1120شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1121شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1122شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1123شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1124شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1125شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1126شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1127شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1128شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1129شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1130شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1131شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1132شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1133شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1134شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1135شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1136شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1137شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1138شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1139شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1140شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1141شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1142شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1143شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1144شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1145شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1146شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1147شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1148شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1149شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1150شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1151شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1152شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1153شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1154شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1155شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1156شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1157شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1158شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1159شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1160شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1161شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1162شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1163شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1164شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1165شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1166شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1167شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1168شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1169شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1170شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1171شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1172شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1173شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1174شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1175شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1176شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1177شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1178شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1179شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1180شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1181شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1182شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1183شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1184شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1185شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1186شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1187شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1188شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1189شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1190شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1191شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1192شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1193شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1194شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1195شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1196شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1197شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1198شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1199شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1200شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1201شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1202شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1203شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1204شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1205شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1206شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1207شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1208شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1209شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1210شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1211شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1212شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1213شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1214شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1215شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1216شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1217شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1218شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1219شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1220شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1221شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1222شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1223شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1224شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1225شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1226شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1227شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1228شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1229شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1230شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1231شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1232شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1233شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1234شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1235شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1236شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1237شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1238شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1239شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1240شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1241شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1242شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1243شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1244شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1245شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1246شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1247شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1248شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1249شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1250شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1251شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1252شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1253شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1254شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1255شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1256شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1257شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1258شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1259شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1260شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1261شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1262شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1263شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1264شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1265شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1266شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1267شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1268شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1269شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1270شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1271شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1272شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1273شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1274شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1275شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1276شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1277شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1278شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1279شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1280شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1281شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1282شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1283شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1284شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1285شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1286شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1287شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1288شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1289شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1290شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1291شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1292شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1293شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1294شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1295شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1296شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1297شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1298شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1299شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1300شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1301شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1302شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1303شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1304شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1305شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1306شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1307شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1308شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1309شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1310شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1311شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1312شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1313شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1314شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1315شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1316شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1317شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1318شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1319شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1320شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1321شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1322شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1323شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1324شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1325شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1326شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1327شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1328شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1329شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1330شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1331شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1332شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1333شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1334شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1335شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1336شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1337شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1338شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1339شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1340شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1341شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1342شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1343شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1344شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1345شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1346شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1347شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1348شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1349شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1350شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1351شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1352شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1353شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1354شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1355شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1356شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1357شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1358شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1359شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1360شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1361شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1362شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1363شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1364شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1365شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1366شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1367شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1368شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1369شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1370شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1371شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1372شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1373شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1374شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1375شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1376شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1377شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1378شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1379شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1380شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1381شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1382شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1383شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1384شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1385شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1386شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1387شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1388شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1389شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1390شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1391شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1392شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1393شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1394شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1395شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1396شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1397شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1398شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1399شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1400شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1401شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1402شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1403شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1404شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1405شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1406شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1407شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1408شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1409شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1410شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1411شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1412شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1413شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1414شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1415شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1416شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1417شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1418شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1419شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1420شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1421شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1422شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1423شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1424شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1425شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1426شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1427شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1428شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1429شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1430شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1431شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1432شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1433شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1434شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1435شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1436شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1437شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1438شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1439شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1440شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1441شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1442شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1443شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1444شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1445شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1446شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1447شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1448شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1449شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1450شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1451شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1452شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1453شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1454شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1455شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1456شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1457شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1458شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1459شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1460شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1461شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1462شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1463شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1464شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1465شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1466شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1467شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1468شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1469شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1470شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1471شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1472شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1473شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1474شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1475شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1476شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1477شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1478شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1479شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1480شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1481شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1482شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1483شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1484شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1485شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1486شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1487شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1488شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1489شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1490شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1491شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1492شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1493شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1494شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1495شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1496شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1497شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1498شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1499شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1500شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1501شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1502شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1503شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1504شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1505شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1506شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1507شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1508شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1509شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1510شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1511شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1512شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1513شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1514شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1515شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1516شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1517شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1518شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1519شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1520شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1521شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1522شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1523شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1524شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1525شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1526شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1527شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1528شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1529شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1530شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1531شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1532شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1533شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1534شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1535شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1536شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1537شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1538شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1539شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1540شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1541شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1542شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1543شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1544شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1545شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1546شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1547شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1548شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1549شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1550شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1551شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1552شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1553شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1554شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1555شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1556شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1557شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1558شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1559شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1560شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1561شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1562شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1563شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1564شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1565شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1566شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1567شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1568شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1569شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1570شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1571شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1572شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1573شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1574شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1575شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1576شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1577شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1578شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1579شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1580شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1581شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1582شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1583شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1584شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1585شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1586شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1587شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1588شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1589شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1590شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1591شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1592شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1593شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1594شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1595شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1596شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1597شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1598شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1599شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1600شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1601شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1602شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1603شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1604شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1605شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1606شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1607شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1608شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1609شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1610شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1611شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1612شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1613شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1614شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1615شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1616شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1617شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1618شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1619شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1620شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1621شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1622شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1623شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1624شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1625شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1626شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1627شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1628شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1629شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1630شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1631شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1632شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1633شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1634شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1635شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1636شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1637شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1638شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1639شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1640شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1641شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1642شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1643شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1644شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1645شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1646شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1647شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1648شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1649شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1650شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1651شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1652شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1653شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1654شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1655شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1656شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1657شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1658شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1659شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1660شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1661شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1662شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1663شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1664شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1665شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1666شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1667شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1668شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1669شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1670شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1671شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1672شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1673شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1674شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1675شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1676شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1677شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1678شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1679شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1680شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1681شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1682شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1683شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1684شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1685شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1686شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1687شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1688شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1689شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1690شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1691شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1692شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1693شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1694شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1695شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1696شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1697شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1698شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1699شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1700شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1701شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1702شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1703شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1704شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1705شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1706شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1707شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1708شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1709شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1710شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1711شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1712شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1713شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1714شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1715شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1716شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1717شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1718شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1719شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1720شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1721شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1722شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1723شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1724شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1725شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1726شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1727شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1728شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1729شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1730شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1731شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1732شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1733شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1734شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1735شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1736شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1737شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1738شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1739شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1740شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1741شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1742شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1743شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1744شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1745شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1746شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1747شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1748شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1749شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1750شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1751شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1752شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1753شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1754شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1755شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1756شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1757شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1758شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1759شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1760شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1761شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1762شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1763شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1764شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1765شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1766شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1767شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1768شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1769شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1770شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1771شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1772شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1773شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1774شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1775شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1776شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1777شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1778شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1779شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1780شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1781شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1782شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1783شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1784شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1785شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1786شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1787شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1788شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1789شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1790شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1791شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1792شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1793شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1794شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1795شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1796شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1797شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1798شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1799شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1800شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1801شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1802شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1803شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1804شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1805شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1806شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1807شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1808شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1809شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1810شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1811شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1812شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1813شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1814شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1815شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1816شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1817شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1818شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1819شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1820شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1821شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1822شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1823شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1824شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1825شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1826شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1827شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1828شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1829شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1830شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1831شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1832شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1833شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1834شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1835شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1836شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1837شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1838شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1839شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1840شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1841شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1842شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1843شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1844شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1845شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1846شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1847شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1848شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1849شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1850شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1851شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1852شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1853شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1854شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1855شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1856شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1857شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1858شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1859شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1860شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1861شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1862شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1863شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1864شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1865شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1866شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1867شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1868شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1869شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1870شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1871شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1872شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1873شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1874شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1875شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1876شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1877شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1878شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1879شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1880شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1881شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1882شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1883شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1884شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1885شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1886شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1887شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1888شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1889شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1890شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1891شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1892شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1893شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1894شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1895شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1896شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1897شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1898شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1899شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1900شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1901شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1902شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1903شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1904شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1905شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1906شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1907شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1908شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1909شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1910شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1911شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1912شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1913شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1914شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1915شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1916شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1917شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1918شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1919شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1920شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1921شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1922شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1923شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1924شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1925شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1926شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1927شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1928شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1929شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1930شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1931شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1932شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1933شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1934شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1935شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1936شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1937شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1938شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1939شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1940شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1941شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1942شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1943شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1944شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1945شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1946شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1947شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1948شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1949شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1950شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1951شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1952شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1953شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ