به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۲۶: وه که سوز درونم خبری نیست ترا

2380عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

وه که سوز درونم خبری نیست ترا

در غمت مردم و با من نظری نیست ترا

بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا

خاک ره گشتم و بر من گذری نیست ترا

دارم آن سر که سرم در سر و کار تو شود

با من دلشده هر چند سری نیست ترا

دیگران گر چه دم از مهر و وفای تو زنند

به وفای تو که چون من دگری نیست ترا

خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد

یارب، این گریه خونین اثری نیست ترا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۵: ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا 2شمارهٔ ۲۶: وه که سوز درونم خبری نیست ترا 3شمارهٔ ۲۷: خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا 4شمارهٔ ۲۸: قدری بخند و از رخ قمری نمای ما را 5شمارهٔ ۲۹: هر که زیر پیرهن بیند مرا 6شمارهٔ ۳۰: ای جهانی بنده چون من مر ترا 7شمارهٔ ۳۱: باغم عشق تو می سازیم ما 8شمارهٔ ۳۲: شاخ نرگس را ببرد اینک صبا 9شمارهٔ ۳۳: وه که اگر روی تو در نظر آید مرا 10شمارهٔ ۳۴: ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را 11شمارهٔ ۳۵: طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را 12شمارهٔ ۳۶: ای رخ زیبای تو آینه سینه ها 13شمارهٔ ۳۷: آن شه به سوی میدان خوش می رود سوار ...14شمارهٔ ۳۸: نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را 15شمارهٔ ۳۹: گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را 16شمارهٔ ۴۰: دیدم بسی زمانه مردآزمای را 17شمارهٔ ۴۱: جان بر لب است عاشق بخت آزمای را 18شمارهٔ ۴۲: هنگام آشتی ست بت خشمناک را 19شمارهٔ ۴۳: آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را 20شمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا 21شمارهٔ ۴۵: ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما ر ...22شمارهٔ ۴۶: زمانه حله نو بست روی صحرا را 23شمارهٔ ۴۷: زهی بریخته بر لاله مشک سارا را 24شمارهٔ ۴۸: شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را 25شمارهٔ ۴۹: بهار پرده برانداخت روی نیکو را 26شمارهٔ ۵۰: شناخت آنکه غم و محنت جدایی را 27شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 28شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 29شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 30شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 31شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 32شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 33شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...34شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 35شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 36شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 37شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 38شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 39شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...40شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...41شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...42شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...43شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 44شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 45شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...46شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 47شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...48شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...49شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...50شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 51شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...52شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...53شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 54شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 55شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 56شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 57شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 58شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 59شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 60شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...61شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...62شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 63شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...64شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 65شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 66شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 67شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 68شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 69شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...70شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...71شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...72شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...73شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...74شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 75شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 76شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 77شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 78شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...79شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...80شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...81شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 82شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 83شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 84شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 85شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...86شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...87شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 88شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...89شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...90شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 91شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...92شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...93شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...94شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...95شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 96شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...97شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 98شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 99شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...100شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 101شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 102شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...103شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 104شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 105شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 106شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 107شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...108شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...109شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 110شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...111شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...112شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 113شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 114شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 115شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 116شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 117شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 118شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 119شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 120شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 121شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 122شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 123شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 124شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 125شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 126شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 127شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 128شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 129شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 130شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 131شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 132شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 133شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 134شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 135شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 136شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 137شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 138شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 139شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 140شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 141شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 142شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 143شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 144شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 145شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 146شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 147شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 148شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 149شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 150شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 151شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 152شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 153شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 154شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 155شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 156شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 157شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 158شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 159شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 160شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...161شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...162شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...163شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...164شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...165شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...166شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 167شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...168شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...169شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...170شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...171شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...172شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...173شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...174شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...175شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 176شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...177شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 178شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...179شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...180شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...181شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...182شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...183شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...184شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 185شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...186شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...187شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...188شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...189شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 190شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 191شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...192شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 193شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 194شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...195شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...196شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...197شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 198شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 199شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 200شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...201شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...202شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...203شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...204شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 205شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...206شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 207شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...208شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...209شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...210شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...211شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 212شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 213شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...214شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...215شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...216شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 217شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 218شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 219شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 220شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...221شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...222شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 223شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 224شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 225شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 226شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 227شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 228شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 229شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 230شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 231شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 232شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 233شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 234شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 235شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 236شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 237شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 238شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 239شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 240شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 241شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 242شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 243شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 244شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 245شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 246شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 247شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...248شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 249شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 250شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...251شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...252شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 253شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 254شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 255شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 256شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 257شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 258شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 259شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...260شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 261شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...262شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...263شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...264شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 265شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 266شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...267شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 268شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 269شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 270شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...271شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...272شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 273شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 274شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 275شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...276شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 277شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 278شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 279شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 280شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...281شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 282شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 283شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 284شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 285شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 286شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 287شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...288شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 289شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 290شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 291شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...292شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...293شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 294شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 295شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...296شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...297شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...298شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 299شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 300شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 301شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 302شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 303شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 304شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 305شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...306شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 307شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 308شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 309شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 310شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...311شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...312شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 313شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...314شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 315شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...316شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...317شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 318شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 319شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 320شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 321شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 322شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...323شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 324شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 325شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 326شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 327شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 328شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 329شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 330شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 331شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 332شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 333شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 334شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 335شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 336شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 337شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 338شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 339شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 340شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 341شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 342شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 343شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 344شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 345شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 346شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 347شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 348شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 349شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 350شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 351شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 352شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 353شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 354شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 355شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...356شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 357شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 358شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 359شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...360شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 361شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 362شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...363شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 364شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 365شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...366شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...367شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 368شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...369شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...370شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...371شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 372شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 373شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 374شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...375شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...376شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 377شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 378شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 379شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...380شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...381شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...382شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 383شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...384شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 385شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 386شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...387شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...388شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...389شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...390شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...391شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...392شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...393شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...394شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...395شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...396شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...397شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...398شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...399شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...400شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...401شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...402شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...403شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...404شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...405شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...406شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...407شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...408شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...409شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...410شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...411شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...412شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 413شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...414شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...415شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...416شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...417شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...418شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...419شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...420شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...421شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...422شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...423شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...424شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 425شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...426شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...427شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...428شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...429شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...430شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...431شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...432شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...433شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 434شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...435شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...436شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...437شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...438شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...439شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...440شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...441شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...442شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...443شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...444شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 445شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 446شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...447شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...448شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...449شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 450شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...451شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 452شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...453شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 454شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...455شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 456شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...457شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 458شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...459شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...460شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 461شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 462شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 463شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 464شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 465شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...466شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 467شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...468شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...469شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 470شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 471شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 472شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 473شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 474شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 475شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...476شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 477شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 478شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 479شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 480شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...481شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 482شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 483شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 484شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 485شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 486شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 487شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 488شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 489شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 490شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 491شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 492شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 493شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 494شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 495شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 496شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 497شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 498شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 499شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 500شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 501شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 502شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 503شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 504شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 505شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 506شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 507شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 508شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 509شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 510شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 511شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 512شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 513شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 514شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 515شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 516شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 517شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 518شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 519شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 520شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 521شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 522شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 523شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 524شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 525شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 526شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 527شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 528شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 529شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 530شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 531شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 532شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 533شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 534شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 535شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 536شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 537شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 538شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 539شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 540شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 541شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 542شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 543شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 544شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 545شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 546شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 547شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 548شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 549شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 550شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 551شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 552شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 553شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 554شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 555شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 556شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 557شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 558شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 559شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 560شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 561شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 562شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 563شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 564شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 565شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 566شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 567شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 568شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 569شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 570شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 571شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 572شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 573شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 574شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 575شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 576شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 577شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 578شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 579شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...580شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...581شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...582شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...583شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...584شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...585شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...586شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...587شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...588شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...589شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...590شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...591شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...592شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...593شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 594شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...595شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...596شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...597شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...598شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...599شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 600شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...601شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...602شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...603شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...604شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...605شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...606شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...607شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...608شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...609شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...610شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...611شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...612شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...613شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...614شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...615شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...616شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...617شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...618شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...619شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...620شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...621شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 622شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...623شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 624شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...625شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...626شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...627شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...628شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 629شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...630شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...631شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...632شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...633شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...634شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...635شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...636شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...637شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...638شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...639شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...640شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 641شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 642شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 643شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 644شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...645شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...646شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...647شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 648شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...649شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...650شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 651شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...652شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...653شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...654شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 655شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...656شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...657شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...658شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...659شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 660شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...661شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...662شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...663شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...664شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...665شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 666شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...667شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...668شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 669شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...670شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...671شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 672شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...673شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 674شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...675شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 676شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 677شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 678شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 679شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 680شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...681شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 682شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 683شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 684شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...685شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 686شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 687شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...688شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 689شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...690شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...691شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 692شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...693شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 694شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 695شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 696شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...697شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 698شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...699شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 700شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 701شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 702شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...703شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 704شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...705شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...706شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 707شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 708شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 709شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 710شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 711شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...712شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 713شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 714شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...715شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 716شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 717شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 718شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...719شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 720شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 721شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 722شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 723شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 724شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 725شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 726شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 727شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 728شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 729شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 730شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 731شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 732شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 733شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...734شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 735شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 736شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 737شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 738شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 739شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 740شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 741شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 742شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 743شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...744شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...745شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 746شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 747شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 748شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 749شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 750شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 751شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 752شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 753شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 754شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 755شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 756شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 757شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 758شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 759شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 760شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 761شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 762شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 763شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 764شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 765شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 766شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 767شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 768شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 769شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 770شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 771شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 772شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 773شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 774شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 775شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 776شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...777شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 778شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 779شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 780شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 781شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 782شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 783شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 784شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 785شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 786شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 787شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 788شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 789شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 790شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 791شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 792شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 793شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...794شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 795شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...796شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 797شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 798شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...799شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 800شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 801شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 802شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...803شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 804شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 805شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...806شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 807شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...808شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 809شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...810شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 811شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 812شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...813شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 814شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 815شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 816شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 817شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 818شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 819شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...820شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...821شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 822شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...823شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 824شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 825شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 826شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...827شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...828شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 829شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 830شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 831شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 832شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 833شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 834شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 835شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...836شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...837شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 838شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 839شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 840شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 841شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 842شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 843شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 844شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 845شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 846شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 847شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...848شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 849شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...850شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 851شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 852شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 853شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 854شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 855شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 856شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 857شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 858شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 859شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 860شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 861شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 862شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 863شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 864شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...865شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...866شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...867شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...868شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 869شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...870شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 871شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 872شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...873شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...874شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 875شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...876شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 877شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 878شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 879شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...880شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 881شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 882شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 883شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 884شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 885شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 886شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 887شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 888شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 889شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...890شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...891شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 892شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 893شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 894شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 895شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 896شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 897شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 898شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 899شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 900شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 901شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 902شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 903شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 904شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 905شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 906شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 907شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 908شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 909شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 910شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 911شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 912شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 913شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 914شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 915شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...916شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 917شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 918شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 919شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...920شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...921شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 922شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 923شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 924شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 925شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 926شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...927شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 928شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 929شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 930شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 931شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 932شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 933شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 934شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 935شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 936شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 937شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 938شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 939شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 940شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 941شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 942شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 943شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 944شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 945شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 946شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 947شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 948شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 949شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 950شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 951شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 952شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 953شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 954شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 955شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 956شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 957شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 958شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 959شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 960شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 961شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 962شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 963شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 964شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 965شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 966شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 967شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 968شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 969شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 970شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 971شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 972شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 973شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 974شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 975شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 976شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 977شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 978شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 979شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 980شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...981شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 982شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 983شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 984شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 985شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 986شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...987شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...988شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...989شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 990شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 991شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...992شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...993شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...994شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...995شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...996شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...997شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...998شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...999شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 1000شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 1001شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 1002شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...1003شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 1004شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...1005شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...1006شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 1007شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...1008شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...1009شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 1010شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 1011شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 1012شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...1013شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 1014شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 1015شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...1016شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...1017شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...1018شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...1019شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...1020شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 1021شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...1022شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...1023شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...1024شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 1025شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1026شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1027شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1028شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1029شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1030شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1031شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1032شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1033شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1034شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1035شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1036شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1037شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1038شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1039شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1040شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1041شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1042شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1043شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1044شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1045شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1046شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1047شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1048شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1049شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1050شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1051شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1052شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1053شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1054شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1055شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1056شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1057شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1058شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1059شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1060شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1061شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1062شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1063شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1064شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1065شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1066شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1067شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1068شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1069شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1070شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1071شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1072شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1073شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1074شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1075شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1076شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1077شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1078شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1079شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1080شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1081شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1082شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1083شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1084شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1085شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1086شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1087شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1088شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1089شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1090شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1091شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1092شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1093شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1094شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1095شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1096شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1097شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1098شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1099شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1100شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1101شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1102شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1103شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1104شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1105شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1106شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1107شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1108شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1109شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1110شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1111شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1112شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1113شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1114شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1115شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1116شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1117شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1118شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1119شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1120شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1121شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1122شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1123شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1124شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1125شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1126شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1127شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1128شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1129شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1130شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1131شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1132شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1133شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1134شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1135شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1136شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1137شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1138شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1139شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1140شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1141شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1142شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1143شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1144شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1145شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1146شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1147شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1148شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1149شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1150شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1151شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1152شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1153شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1154شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1155شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1156شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1157شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1158شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1159شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1160شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1161شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1162شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1163شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1164شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1165شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1166شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1167شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1168شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1169شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1170شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1171شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1172شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1173شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1174شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1175شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1176شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1177شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1178شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1179شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1180شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1181شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1182شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1183شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1184شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1185شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1186شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1187شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1188شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1189شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1190شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1191شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1192شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1193شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1194شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1195شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1196شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1197شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1198شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1199شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1200شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1201شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1202شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1203شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1204شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1205شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1206شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1207شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1208شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1209شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1210شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1211شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1212شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1213شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1214شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1215شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1216شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1217شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1218شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1219شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1220شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1221شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1222شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1223شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1224شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1225شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1226شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1227شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1228شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1229شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1230شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1231شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1232شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1233شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1234شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1235شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1236شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1237شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1238شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1239شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1240شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1241شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1242شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1243شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1244شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1245شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1246شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1247شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1248شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1249شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1250شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1251شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1252شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1253شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1254شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1255شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1256شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1257شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1258شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1259شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1260شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1261شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1262شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1263شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1264شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1265شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1266شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1267شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1268شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1269شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1270شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1271شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1272شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1273شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1274شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1275شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1276شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1277شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1278شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1279شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1280شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1281شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1282شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1283شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1284شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1285شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1286شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1287شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1288شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1289شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1290شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1291شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1292شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1293شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1294شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1295شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1296شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1297شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1298شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1299شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1300شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1301شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1302شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1303شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1304شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1305شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1306شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1307شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1308شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1309شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1310شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1311شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1312شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1313شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1314شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1315شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1316شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1317شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1318شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1319شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1320شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1321شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1322شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1323شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1324شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1325شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1326شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1327شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1328شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1329شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1330شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1331شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1332شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1333شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1334شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1335شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1336شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1337شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1338شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1339شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1340شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1341شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1342شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1343شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1344شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1345شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1346شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1347شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1348شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1349شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1350شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1351شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1352شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1353شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1354شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1355شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1356شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1357شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1358شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1359شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1360شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1361شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1362شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1363شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1364شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1365شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1366شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1367شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1368شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1369شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1370شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1371شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1372شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1373شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1374شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1375شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1376شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1377شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1378شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1379شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1380شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1381شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1382شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1383شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1384شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1385شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1386شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1387شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1388شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1389شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1390شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1391شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1392شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1393شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1394شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1395شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1396شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1397شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1398شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1399شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1400شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1401شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1402شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1403شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1404شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1405شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1406شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1407شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1408شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1409شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1410شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1411شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1412شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1413شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1414شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1415شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1416شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1417شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1418شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1419شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1420شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1421شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1422شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1423شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1424شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1425شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1426شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1427شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1428شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1429شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1430شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1431شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1432شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1433شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1434شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1435شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1436شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1437شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1438شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1439شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1440شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1441شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1442شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1443شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1444شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1445شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1446شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1447شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1448شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1449شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1450شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1451شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1452شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1453شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1454شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1455شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1456شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1457شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1458شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1459شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1460شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1461شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1462شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1463شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1464شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1465شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1466شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1467شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1468شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1469شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1470شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1471شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1472شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1473شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1474شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1475شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1476شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1477شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1478شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1479شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1480شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1481شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1482شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1483شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1484شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1485شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1486شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1487شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1488شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1489شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1490شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1491شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1492شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1493شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1494شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1495شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1496شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1497شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1498شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1499شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1500شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1501شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1502شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1503شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1504شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1505شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1506شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1507شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1508شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1509شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1510شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1511شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1512شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1513شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1514شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1515شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1516شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1517شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1518شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1519شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1520شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1521شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1522شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1523شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1524شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1525شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1526شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1527شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1528شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1529شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1530شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1531شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1532شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1533شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1534شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1535شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1536شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1537شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1538شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1539شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1540شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1541شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1542شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1543شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1544شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1545شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1546شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1547شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1548شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1549شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1550شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1551شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1552شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1553شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1554شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1555شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1556شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1557شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1558شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1559شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1560شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1561شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1562شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1563شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1564شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1565شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1566شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1567شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1568شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1569شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1570شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1571شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1572شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1573شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1574شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1575شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1576شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1577شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1578شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1579شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1580شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1581شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1582شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1583شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1584شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1585شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1586شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1587شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1588شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1589شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1590شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1591شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1592شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1593شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1594شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1595شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1596شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1597شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1598شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1599شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1600شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1601شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1602شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1603شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1604شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1605شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1606شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1607شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1608شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1609شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1610شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1611شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1612شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1613شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1614شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1615شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1616شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1617شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1618شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1619شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1620شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1621شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1622شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1623شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1624شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1625شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1626شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1627شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1628شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1629شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1630شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1631شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1632شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1633شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1634شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1635شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1636شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1637شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1638شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1639شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1640شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1641شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1642شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1643شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1644شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1645شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1646شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1647شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1648شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1649شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1650شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1651شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1652شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1653شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1654شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1655شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1656شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1657شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1658شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1659شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1660شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1661شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1662شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1663شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1664شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1665شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1666شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1667شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1668شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1669شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1670شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1671شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1672شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1673شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1674شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1675شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1676شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1677شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1678شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1679شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1680شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1681شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1682شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1683شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1684شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1685شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1686شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1687شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1688شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1689شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1690شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1691شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1692شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1693شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1694شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1695شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1696شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1697شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1698شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1699شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1700شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1701شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1702شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1703شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1704شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1705شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1706شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1707شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1708شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1709شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1710شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1711شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1712شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1713شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1714شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1715شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1716شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1717شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1718شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1719شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1720شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1721شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1722شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1723شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1724شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1725شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1726شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1727شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1728شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1729شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1730شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1731شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1732شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1733شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1734شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1735شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1736شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1737شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1738شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1739شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1740شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1741شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1742شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1743شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1744شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1745شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1746شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1747شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1748شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1749شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1750شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1751شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1752شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1753شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1754شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1755شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1756شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1757شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1758شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1759شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1760شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1761شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1762شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1763شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1764شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1765شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1766شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1767شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1768شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1769شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1770شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1771شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1772شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1773شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1774شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1775شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1776شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1777شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1778شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1779شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1780شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1781شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1782شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1783شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1784شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1785شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1786شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1787شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1788شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1789شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1790شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1791شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1792شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1793شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1794شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1795شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1796شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1797شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1798شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1799شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1800شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1801شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1802شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1803شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1804شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1805شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1806شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1807شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1808شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1809شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1810شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1811شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1812شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1813شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1814شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1815شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1816شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1817شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1818شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1819شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1820شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1821شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1822شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1823شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1824شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1825شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1826شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1827شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1828شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1829شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1830شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1831شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1832شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1833شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1834شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1835شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1836شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1837شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1838شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1839شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1840شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1841شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1842شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1843شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1844شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1845شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1846شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1847شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1848شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1849شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1850شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1851شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1852شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1853شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1854شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1855شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1856شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1857شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1858شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1859شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1860شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1861شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1862شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1863شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1864شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1865شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1866شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1867شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1868شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1869شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1870شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1871شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1872شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1873شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1874شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1875شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1876شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1877شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1878شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1879شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1880شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1881شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1882شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1883شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1884شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1885شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1886شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1887شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1888شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1889شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1890شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1891شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1892شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1893شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1894شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1895شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1896شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1897شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1898شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1899شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1900شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1901شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1902شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1903شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1904شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1905شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1906شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1907شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1908شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1909شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1910شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1911شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1912شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1913شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1914شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1915شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1916شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1917شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1918شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1919شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1920شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1921شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1922شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1923شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1924شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1925شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1926شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1927شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1928شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1929شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1930شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1931شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1932شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1933شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1934شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1935شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1936شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1937شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1938شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1939شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1940شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1941شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1942شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1943شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1944شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1945شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1946شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1947شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1948شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1949شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1950شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1951شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1952شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1953شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1954شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1955شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1956شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1957شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1958شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1959شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1960شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1961شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1962شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1963شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1964شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1965شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1966شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1967شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1968شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1969شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1970شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1971شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1972شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ