کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را

    خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را

    چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا

    این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را

    زین هوس مردم که وقتی سر نهم بر آستانت

    بین چه جایی می نهم من هم چنین مدبر سری را

    چند گویی سوز خود روشن کن از داری زبانی

    چون نخیزد شعله تا کی دم دمم خاکستری را

    بر من بد روز بس کز غم قیامت هاست هر شب

    روز من روزی مبادا تا قیامت کافری را

    می زنندم طعنه کاخر دل که گم کردی بجوی

    من که خود را کرده ام گم چون بجویم دیگری را

    دوستان گویند ناگه مرد خواهی بر در او

    دولتم نبود که گردم خاک از آنگونه دری را

    کی چو من سوزند یاران گرچه دلسوزند، لیکن

    عود چون سوزد بود دل گرمیی هم مجمری را

    آه پنهانی خود خوردن که خسرو راست زان بت

    بوالعجب تر زین فرو بردن که یارد خنجری را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha