به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

امیر خسرو دهلوی

امیر خسرو دهلویغزلیاتشمارهٔ ۲۱: این چه روزست اینکه یار از در درآمد مر مرا

2110عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

این چه روزست اینکه یار از در درآمد مر مرا

وه چه کار است اینکه از جانان برآمد مر مرا

این چه بویست اینکه جا اندر دماغ جان گرفت

این چه روزست اینکه در چشم تر آمد مر مرا

از گلستان وفا برخاست بادی ناگهان

مشک در بالین و گل در بستر آمد مر مرا

ناگهان آمد چو آب زندگانی بر سرم

زنده امروزم که آب اندر سر آمد مر مرا

گردنم می خواست تا در چنبر آرد زلف تو

اینک اینک گردان اندر چنبر آمد مر مرا

گو برو ساقی که جان از روی جانان مست شد

گو قدح بشکن که می در ساغر آمد مر مرا

گر کسی را در جهان از طلعت دیدار خویش

طالعی آمد نکو نیکوتر آمد مر مرا

خسروم گر خود سلیمانی کنم دعوی رواست

کافتاب رفته بار دیگر آمد مر مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۰: تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا 2شمارهٔ ۲۱: این چه روزست اینکه یار از در درآمد ...3شمارهٔ ۲۲: گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما 4شمارهٔ ۲۳: در خم گیسوی کافر کیش داری تارها 5شمارهٔ ۲۴: گم شدم در سر آن کوی، مجویید مرا 6شمارهٔ ۲۵: ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا 7شمارهٔ ۲۶: وه که سوز درونم خبری نیست ترا 8شمارهٔ ۲۷: خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا 9شمارهٔ ۲۸: قدری بخند و از رخ قمری نمای ما را 10شمارهٔ ۲۹: هر که زیر پیرهن بیند مرا 11شمارهٔ ۳۰: ای جهانی بنده چون من مر ترا 12شمارهٔ ۳۱: باغم عشق تو می سازیم ما 13شمارهٔ ۳۲: شاخ نرگس را ببرد اینک صبا 14شمارهٔ ۳۳: وه که اگر روی تو در نظر آید مرا 15شمارهٔ ۳۴: ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را 16شمارهٔ ۳۵: طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را 17شمارهٔ ۳۶: ای رخ زیبای تو آینه سینه ها 18شمارهٔ ۳۷: آن شه به سوی میدان خوش می رود سوار ...19شمارهٔ ۳۸: نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را 20شمارهٔ ۳۹: گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را 21شمارهٔ ۴۰: دیدم بسی زمانه مردآزمای را 22شمارهٔ ۴۱: جان بر لب است عاشق بخت آزمای را 23شمارهٔ ۴۲: هنگام آشتی ست بت خشمناک را 24شمارهٔ ۴۳: آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را 25شمارهٔ ۴۴: باز آرزوی آن بت چین می کند مرا 26شمارهٔ ۴۵: ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما ر ...27شمارهٔ ۴۶: زمانه حله نو بست روی صحرا را 28شمارهٔ ۴۷: زهی بریخته بر لاله مشک سارا را 29شمارهٔ ۴۸: شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را 30شمارهٔ ۴۹: بهار پرده برانداخت روی نیکو را 31شمارهٔ ۵۰: شناخت آنکه غم و محنت جدایی را 32شمارهٔ ۵۱: گذشت عمر و هنوز از تقلب و سودا 33شمارهٔ ۵۲: ای صبا، بوسه زن ز من در او را 34شمارهٔ ۵۳: مهر بگشای لعل میگون را 35شمارهٔ ۵۴: الا دمعی سارعت والهوا 36شمارهٔ ۵۵: بگذشت و نظر نکرد ما را 37شمارهٔ ۵۶: ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها 38شمارهٔ ۵۷: ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک ر ...39شمارهٔ ۵۸: ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را 40شمارهٔ ۵۹: باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را 41شمارهٔ ۶۰: آورده ام شفیع دل زار خویش را 42شمارهٔ ۶۱: بشکافت غم این جان جگرخواره ما را 43شمارهٔ ۶۲: باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما 44شمارهٔ ۶۳: بس بود اینکه سوی خود راه دهی نسیم ...45شمارهٔ ۶۴: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان ک ...46شمارهٔ ۶۵: برو، ای باد و پیش دیگران ده جلو بس ...47شمارهٔ ۶۶: برقع برافگن، ای پری، حسن بلاانگیز ...48شمارهٔ ۶۷: بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را 49شمارهٔ ۶۸: پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را 50شمارهٔ ۶۹: بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه ش ...51شمارهٔ ۷۰: چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا 52شمارهٔ ۷۱: جانا، به پرسش یاد کن روزی من گم بو ...53شمارهٔ ۷۲: چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مف ...54شمارهٔ ۷۳: چه اقبال است این رب که دولت داده ر ...55شمارهٔ ۷۴: دیوانه می کنی دل و جان خراب را 56شمارهٔ ۷۵: دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد ...57شمارهٔ ۷۶: رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما ر ...58شمارهٔ ۷۷: رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را 59شمارهٔ ۷۸: رسید باد صبا تازه کرد جان مرا 60شمارهٔ ۷۹: شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا 61شمارهٔ ۸۰: عشق از پی جان گرفت ما را 62شمارهٔ ۸۱: گر چه بر بود عقل و دین مرا 63شمارهٔ ۸۲: سری دارم که سامان نیست او را 64شمارهٔ ۸۳: گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را 65شمارهٔ ۸۴: گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما ر ...66شمارهٔ ۸۵: من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز ر ...67شمارهٔ ۸۶: من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها 68شمارهٔ ۸۷: نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله ...69شمارهٔ ۸۸: یا رب، که داد آینه آن بت پرست را 70شمارهٔ ۸۹: وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا 71شمارهٔ ۹۰: دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا 72شمارهٔ ۹۱: که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا 73شمارهٔ ۹۲: باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را 74شمارهٔ ۹۳: دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ت ...75شمارهٔ ۹۴: جان به خاموشی برآمد بی زبانی چند ر ...76شمارهٔ ۹۵: شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد ...77شمارهٔ ۹۶: من زبهرت دوست دارم جان عشق اندیش ر ...78شمارهٔ ۹۷: بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران ر ...79شمارهٔ ۹۸: ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را 80شمارهٔ ۹۹: بس که اندر دل فرو بردم هوای نیش را 81شمارهٔ ۱۰۰: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها 82شمارهٔ ۱۰۱: ای از مژه تو رخنه در جانها 83شمارهٔ ۱۰۲: باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش ...84شمارهٔ ۱۰۳: ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخ ...85شمارهٔ ۱۰۴: اشکم برون می افگند راز از درون پر ...86شمارهٔ ۱۰۵: بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را 87شمارهٔ ۱۰۶: شبی دیدم چو مه بر بام او را 88شمارهٔ ۱۰۷: رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را 89شمارهٔ ۱۰۸: ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را 90شمارهٔ ۱۰۹: باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقا ...91شمارهٔ ۱۱۰: روز عید است به من ده می نابی چو گ ...92شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب 93شمارهٔ ۱۱۲: قندی ست آتشین رو، شمعی ست انگبین ...94شمارهٔ ۱۱۳: می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آ ...95شمارهٔ ۱۱۴: ای نازنین که ماه منی امشب 96شمارهٔ ۱۱۵: زهی نموده ازان زلف و عارض و رخ خو ...97شمارهٔ ۱۱۶: چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقا ...98شمارهٔ ۱۱۷: اگر به گوشه نشینان نماید آن رخ خو ...99شمارهٔ ۱۱۸: ای تمامی خواب من برده ز چشم نیم خ ...100شمارهٔ ۱۱۹: ماهرویا، به خون من مشتاب 101شمارهٔ ۱۲۰: ای ز تو خورشید چرخ در مرض تف و تا ...102شمارهٔ ۱۲۱: شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب 103شمارهٔ ۱۲۲: ای ترا در دیده من جای خواب 104شمارهٔ ۱۲۳: ای دل وامانده، خیز، ره سوی جانان ...105شمارهٔ ۱۲۴: ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت 106شمارهٔ ۱۲۵: امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت 107شمارهٔ ۱۲۶: تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داش ...108شمارهٔ ۱۲۷: بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت 109شمارهٔ ۱۲۸: افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت 110شمارهٔ ۱۲۹: تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت 111شمارهٔ ۱۳۰: جز صورت تو ماه سما را چه توان گفت 112شمارهٔ ۱۳۱: بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیس ...113شمارهٔ ۱۳۲: در هجر توام کار به جز آه و فغان ن ...114شمارهٔ ۱۳۳: آبادتر آن سینه که از عشق خراب است 115شمارهٔ ۱۳۴: خرم دل آن کس که به رخسار تو دیده ...116شمارهٔ ۱۳۵: ما را چه غم امروز که معشوقه به کا ...117شمارهٔ ۱۳۶: روی تو به پیش نظر آسایش جان است 118شمارهٔ ۱۳۷: زلف تو به هر آب مصفا نتوان شست 119شمارهٔ ۱۳۸: ای عید دوم آمده روی چو نگارت 120شمارهٔ ۱۳۹: ای قبله صاحب نظران، روی چو ماهت 121شمارهٔ ۱۴۰: دلی کش صبر نبود آن من نیست 122شمارهٔ ۱۴۱: دل کازاد باشد آن من نیست 123شمارهٔ ۱۴۲: به بالین غریبانت گذر نیست 124شمارهٔ ۱۴۳: دل ما را ز دست غم امان نیست 125شمارهٔ ۱۴۴: مرا در آرزویت غم ندیم است 126شمارهٔ ۱۴۵: گرفته در بر اندام تو سیم است 127شمارهٔ ۱۴۶: ز من نازک میانی دور مانده ست 128شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست 129شمارهٔ ۱۴۸: مجو صبرم که جای آن نمانده ست 130شمارهٔ ۱۴۹: نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست 131شمارهٔ ۱۵۰: مرا وقتی دلی آزاد بوده ست 132شمارهٔ ۱۵۱: منم امروز و صد تیمار در دست 133شمارهٔ ۱۵۲: صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست 134شمارهٔ ۱۵۳: گل امشب آخر شب مست برخاست 135شمارهٔ ۱۵۴: نسیما، آن گل شبگیر چونست 136شمارهٔ ۱۵۵: من و شب زندگانی من اینست 137شمارهٔ ۱۵۶: به هر بیتی که وصف آن رخانست 138شمارهٔ ۱۵۷: بیا کز رفتنت جانم خرابست 139شمارهٔ ۱۵۸: مرا داغ تو بر جان یادگارست 140شمارهٔ ۱۵۹: مرا از روی خوبان، قبله پیش است 141شمارهٔ ۱۶۰: مرا در سر هوای نازنینی ست 142شمارهٔ ۱۶۱: نگارا، روز عیش و شادمانیست 143شمارهٔ ۱۶۲: ندانستم که اهلیت گناهست 144شمارهٔ ۱۶۳: بیا ساقی که ایام بهار است 145شمارهٔ ۱۶۴: نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست 146شمارهٔ ۱۶۵: دلم زو شب حدیث ناز می گفت 147شمارهٔ ۱۶۶: جفا کز وی برین جان زبون رفت 148شمارهٔ ۱۶۷: تماشا گاه جانها شد خیالت 149شمارهٔ ۱۶۸: بیا، ای دیده شهری به سویت 150شمارهٔ ۱۶۹: دریاب که جان خراب گشته ست 151شمارهٔ ۱۷۰: بازش هوس شکار برخواست 152شمارهٔ ۱۷۱: خط کز لب آن پسر دمیده ست 153شمارهٔ ۱۷۲: عشق تو بلای جان بسندست 154شمارهٔ ۱۷۳: ما را دل زار مستمند است 155شمارهٔ ۱۷۴: چشمم که بر روی تو فتاده ست 156شمارهٔ ۱۷۵: آنجاست دل من و هم آنجاست 157شمارهٔ ۱۷۶: زلف تو هنوز تابدار است 158شمارهٔ ۱۷۷: چشمت که میان خواب نازست 159شمارهٔ ۱۷۸: یک موی ترا هزار دام است 160شمارهٔ ۱۷۹: زلف سیه تو مشک چین است 161شمارهٔ ۱۸۰: می نوش که دور شادمانیست 162شمارهٔ ۱۸۱: ای خوانده، بتان حسن شاهت 163شمارهٔ ۱۸۲: دیوانه شدم در آرزویت 164شمارهٔ ۱۸۳: وقتی غباری زاستان بفرست سوی چاکرت 165شمارهٔ ۱۸۴: روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرف ...166شمارهٔ ۱۸۵: شهسوارم آمد و از سینه جان را برگر ...167شمارهٔ ۱۸۶: هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان بر ...168شمارهٔ ۱۸۷: روزگاری شد که دل با داغ هجران خو ...169شمارهٔ ۱۸۸: سرو به دید آن قد و رعنایی ازان با ...170شمارهٔ ۱۸۹: باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گر ...171شمارهٔ ۱۹۰: آفت دین مسلمانی جز آن عیار نیست 172شمارهٔ ۱۹۱: ای که بی خاک درت در دیده من نور ن ...173شمارهٔ ۱۹۲: ماه تابانست و همچون روی تو تابنده ...174شمارهٔ ۱۹۳: چون به گیتی هر چه می آید، روان خو ...175شمارهٔ ۱۹۴: دیدمش امروز و شب در دل کنون خواهد ...176شمارهٔ ۱۹۵: با غمش خو کردم امشب، گر چه در زار ...177شمارهٔ ۱۹۶: چون گذر بر خاک داری بر سرت این با ...178شمارهٔ ۱۹۷: یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خو ...179شمارهٔ ۱۹۸: یار دل برداشت وز رنج دل ما غم ندا ...180شمارهٔ ۱۹۹: رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت 181شمارهٔ ۲۰۰: آن سوار کج کله کز ناز سلطان من اس ...182شمارهٔ ۲۰۱: سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست 183شمارهٔ ۲۰۲: خرم آن چشمی که هر روزش نظر بر روی ...184شمارهٔ ۲۰۳: آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب ...185شمارهٔ ۲۰۴: دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع ...186شمارهٔ ۲۰۵: شربت وصلت نجویم کار من خون خوردن ...187شمارهٔ ۲۰۶: هر مژه از غمزه خون ریز تو ناوک زن ...188شمارهٔ ۲۰۷: تا خیال روی او را دیده در تب دیده ...189شمارهٔ ۲۰۸: تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست 190شمارهٔ ۲۰۹: بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز ...191شمارهٔ ۲۱۰: بس که زلف سرکشت در کار دلها در نش ...192شمارهٔ ۲۱۱: ساقیا، می ده که امروزم سر دیوانگی ...193شمارهٔ ۲۱۲: خانه ام ویران شد از سودای خوبان ع ...194شمارهٔ ۲۱۳: روزی از دست جفا آخر عنان بستانمت 195شمارهٔ ۲۱۴: بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت 196شمارهٔ ۲۱۵: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر اس ...197شمارهٔ ۲۱۶: در شب هجر که از روز قیامت بتر است 198شمارهٔ ۲۱۷: برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت 199شمارهٔ ۲۱۸: رفتی از پیش من و نقش تو از پیش نر ...200شمارهٔ ۲۱۹: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوس ...201شمارهٔ ۲۲۰: ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذ ...202شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست 203شمارهٔ ۲۲۲: بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست 204شمارهٔ ۲۲۳: کشته تیغ جفایت دل درویش من است 205شمارهٔ ۲۲۴: هر که را در سر زلف صنمی دسترسی اس ...206شمارهٔ ۲۲۵: یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه ...207شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلان ...208شمارهٔ ۲۲۷: عشق با جان بهم از سینه برون خواهد ...209شمارهٔ ۲۲۸: تا ندانی ز دلم یار برون خواهد رفت 210شمارهٔ ۲۲۹: باز شب آمد و خواب از سر من بیرون ...211شمارهٔ ۲۳۰: باد نوروز چو دنباله جان ما داشت 212شمارهٔ ۲۳۱: دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان دا ...213شمارهٔ ۲۳۲: تا زید بنده غم عشق به جان خواهد د ...214شمارهٔ ۲۳۳: ساقیا، باده ده امروز که جانان این ...215شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آن ...216شمارهٔ ۲۳۵: گر بگویم که درون دل من پنهان چیست 217شمارهٔ ۲۳۶: آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست 218شمارهٔ ۲۳۷: یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چو ...219شمارهٔ ۲۳۸: زلف شستش که به هر مو دل دیگر بسته ...220شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم ب ...221شمارهٔ ۲۴۰: هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست 222شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست 223شمارهٔ ۲۴۲: ستمی کز تو کشد مرد، ستم نتوان گفت 224شمارهٔ ۲۴۳: سر آن قامت چون سرو روان خواهم گشت 225شمارهٔ ۲۴۴: خبری ده به من، ای باد که جانان چو ...226شمارهٔ ۲۴۵: نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در ...227شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت 228شمارهٔ ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت 229شمارهٔ ۲۴۸: منم و خیالبازی، شب و روز با جمالت 230شمارهٔ ۲۴۹: اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت 231شمارهٔ ۲۵۰: گر چه سرو باغ را بالا خوش است 232شمارهٔ ۲۵۱: بار عشقت بر دلم باری خوش است 233شمارهٔ ۲۵۲: عاشقان را درد بی مرهم خوش است 234شمارهٔ ۲۵۳: کار بالای تو تا بالا گرفت 235شمارهٔ ۲۵۴: یار بی موجب دل از ما برگرفت 236شمارهٔ ۲۵۵: مردم از کوی تو چون بیدل نرفت 237شمارهٔ ۲۵۶: از تو بر خاطر مرا آزار نیست 238شمارهٔ ۲۵۷: مفلسی از پادشایی خوشتر است 239شمارهٔ ۲۵۸: یار ما را عزم رایی دیگر است 240شمارهٔ ۲۵۹: ترک من طره مشوش کرده است 241شمارهٔ ۲۶۰: مه غلام تست با رویی که هست 242شمارهٔ ۲۶۱: روی خوبت دلبری را پایه ای است 243شمارهٔ ۲۶۲: آمد آن یاری که در دل جای اوست 244شمارهٔ ۲۶۳: رنگی از حسن تو در روی گل است 245شمارهٔ ۲۶۴: ای نسیم صبحدم، یارم کجاست 246شمارهٔ ۲۶۵: چشم فتانت که دی بر رو نخفت 247شمارهٔ ۲۶۶: صد دل اندر زلف شب گون سوخت ست 248شمارهٔ ۲۶۷: ای دهانت، چشمه آب حیات 249شمارهٔ ۲۶۸: شکرین لعل تو کان نمک است 250شمارهٔ ۲۶۹: نرگس مست تو خواب آلوده است 251شمارهٔ ۲۷۰: ای که روی تو حیات جان است 252شمارهٔ ۲۷۱: تیر کدامین بلاست کان به کمان تو ن ...253شمارهٔ ۲۷۲: درد سر دوستان آه و فغان من است 254شمارهٔ ۲۷۳: عمر به پایان رسید در هوس روی دوست 255شمارهٔ ۲۷۴: هر که نگه در تو کرد بیش به بستان ...256شمارهٔ ۲۷۵: خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیس ...257شمارهٔ ۲۷۶: نیست دلی کاندرو داغ جفای تو نیست 258شمارهٔ ۲۷۷: در چمن جان من سرو خرامان یکی ست 259شمارهٔ ۲۷۸: آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست 260شمارهٔ ۲۷۹: درد دلم را طبیب چاره ندانست 261شمارهٔ ۲۸۰: چون غم هجران او نداشت نهایت 262شمارهٔ ۲۸۱: ای سر کشیده از من، سر کشم به پیشت 263شمارهٔ ۲۸۲: چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت 264شمارهٔ ۲۸۳: چابک تر از تو در همه عالم سوار نی ...265شمارهٔ ۲۸۴: خوش خلعتی ست جسم، ولی استوار نیست 266شمارهٔ ۲۸۵: شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نی ...267شمارهٔ ۲۸۶: بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب ن ...268شمارهٔ ۲۸۷: بیرون میاز پرده که ما را شکیب نیس ...269شمارهٔ ۲۸۸: مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست 270شمارهٔ ۲۸۹: ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست 271شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ...272شمارهٔ ۲۹۱: هر سو که با هزار کرشمه خرام تست 273شمارهٔ ۲۹۲: ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست 274شمارهٔ ۲۹۳: ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست 275شمارهٔ ۲۹۴: جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده س ...276شمارهٔ ۲۹۵: خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ...277شمارهٔ ۲۹۶: تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است 278شمارهٔ ۲۹۷: بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است 279شمارهٔ ۲۹۸: لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت 280شمارهٔ ۲۹۹: چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرف ...281شمارهٔ ۳۰۰: زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت 282شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت 283شمارهٔ ۳۰۲: آب حیات من که نم از من دریغ داشت 284شمارهٔ ۳۰۳: زیر کله نمونه روی تو مه نداشت 285شمارهٔ ۳۰۴: ای باد، ازان بهار خبر ده که تا کج ...286شمارهٔ ۳۰۵: آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست 287شمارهٔ ۳۰۶: ماییم کافتاب غلام جمال ماست 288شمارهٔ ۳۰۷: ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است 289شمارهٔ ۳۰۸: از لعل آتشین تو دل کان آتش است 290شمارهٔ ۳۰۹: از بند زلف غمزدگان را سبب فرست 291شمارهٔ ۳۱۰: باز آن حریف بر سر سودای دیگرست 292شمارهٔ ۳۱۱: یارب، که این درخت گل از بوستان کی ...293شمارهٔ ۳۱۲: لعل لبت به چاشنی از انگبین به است 294شمارهٔ ۳۱۳: گر باغ پر شکوفه و گلزار خرم است 295شمارهٔ ۳۱۴: آن خط پر بلا که در آغاز رستن است 296شمارهٔ ۳۱۵: از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ا ...297شمارهٔ ۳۱۶: من کیستم که این غم تو با چو من کس ...298شمارهٔ ۳۱۷: ای آفتاب تافته از روی انورت 299شمارهٔ ۳۱۸: گیرم که نیست پرسش آزادگان فنت 300شمارهٔ ۳۱۹: ز آنگهی که دل من به سوی یار من اس ...301شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من ا ...302شمارهٔ ۳۲۱: ز خون دل که به رخسار ماجرای من اس ...303شمارهٔ ۳۲۲: رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت 304شمارهٔ ۳۲۳: مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت 305شمارهٔ ۳۲۴: مرا کرشمه آن ترک گلعذار بکشت 306شمارهٔ ۳۲۵: چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت 307شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است 308شمارهٔ ۳۲۷: هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است 309شمارهٔ ۳۲۸: کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است 310شمارهٔ ۳۲۹: شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ ا ...311شمارهٔ ۳۳۰: چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت 312شمارهٔ ۳۳۱: مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست 313شمارهٔ ۳۳۲: بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست 314شمارهٔ ۳۳۳: کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت 315شمارهٔ ۳۳۴: سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخ ...316شمارهٔ ۳۳۵: چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخ ...317شمارهٔ ۳۳۶: رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت 318شمارهٔ ۳۳۷: کجاست دل که غمت را نهان تواند داش ...319شمارهٔ ۳۳۸: نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست 320شمارهٔ ۳۳۹: ترا به دین و دیانت درون بپاید راس ...321شمارهٔ ۳۴۰: هلال عید جهان را به نور خویش آراس ...322شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست 323شمارهٔ ۳۴۲: بهار غالیه در دامن صبا سوده ست 324شمارهٔ ۳۴۳: بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست 325شمارهٔ ۳۴۴: مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است 326شمارهٔ ۳۴۵: رسید فصل گل و باد عنبر افشان است 327شمارهٔ ۳۴۶: هنوز آن که نشینیم با تو در سینه س ...328شمارهٔ ۳۴۷: شوق توام باز گریبان گرفت 329شمارهٔ ۳۴۸: جان که چنین تب کش سودای تست 330شمارهٔ ۳۴۹: آنکه دلم شیفته روی اوست 331شمارهٔ ۳۵۰: حسن تو کاندیشه به کارش گم است 332شمارهٔ ۳۵۱: شاخ گل از نسیم جلوه گر است 333شمارهٔ ۳۵۲: دامن گل ز ابر پر گهر است 334شمارهٔ ۳۵۳: شب گذشته ست و اول سحر است 335شمارهٔ ۳۵۴: موی را نیست این میان که تراست 336شمارهٔ ۳۵۵: هر که در پیش چشم روشن ماست 337شمارهٔ ۳۵۶: عشق اگر چه نشان بخت بد است 338شمارهٔ ۳۵۷: با غمت شادی جهان هوس است 339شمارهٔ ۳۵۸: این جفا کارییت که نو به نو است 340شمارهٔ ۳۵۹: رخ تو نور دیده قمر است 341شمارهٔ ۳۶۰: تن پاکت که زیر پیرهن است 342شمارهٔ ۳۶۱: روی نیکوی تو ز مه کم نیست 343شمارهٔ ۳۶۲: سرو را با قد تو هستی نیست 344شمارهٔ ۳۶۳: یار ما دل ز دوستان برداشت 345شمارهٔ ۳۶۴: ترک مستم که قصد ایمان داشت 346شمارهٔ ۳۶۵: از رخت ارغوان نمودار است 347شمارهٔ ۳۶۶: ترک من دی سخن به ره می گفت 348شمارهٔ ۳۶۷: آنچه بر جان من ز غم رفته ست 349شمارهٔ ۳۶۸: گل ز رخساره تو بی آب است 350شمارهٔ ۳۶۹: هر که روی تو دید جان دانست 351شمارهٔ ۳۷۰: بنده را با تو دوستداری خوست 352شمارهٔ ۳۷۱: سر زلف تو تا بجنبیده ست 353شمارهٔ ۳۷۲: نگار من امشب سر ناز داشت 354شمارهٔ ۳۷۳: دلم برد و بوی وفایی نداشت 355شمارهٔ ۳۷۴: گلستان نسیم سحر یافته ست 356شمارهٔ ۳۷۵: دل من به جانانی آویخته ست 357شمارهٔ ۳۷۶: صبا کو به بوی تو جان پرور است 358شمارهٔ ۳۷۷: کجا دولت وصلش آرم به دست 359شمارهٔ ۳۷۸: بتی کز ویم رو به دیوانگی ست 360شمارهٔ ۳۷۹: خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب ...361شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست 362شمارهٔ ۳۸۱: گر ترا ناز و بدخویی این است 363شمارهٔ ۳۸۲: بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت 364شمارهٔ ۳۸۳: یار چون با ماست بهر دیدنش تعجیل چ ...365شمارهٔ ۳۸۴: بدان بهانه که حسنی ست بس فراوانت 366شمارهٔ ۳۸۵: باز مست آمدنش نازکنان از جایی ست 367شمارهٔ ۳۸۶: کسی را به دور حسن تو پروای خواب ن ...368شمارهٔ ۳۸۷: از من آن کامیاب را چه غم است 369شمارهٔ ۳۸۸: هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت 370شمارهٔ ۳۸۹: یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان ...371شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یا ...372شمارهٔ ۳۹۱: خنده هرگز دهنی همچو دهان تو نیافت 373شمارهٔ ۳۹۲: یک سخن گر من ازان جان و جهان خواه ...374شمارهٔ ۳۹۳: یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل ...375شمارهٔ ۳۹۴: دردا که با من آن بت نامهربان نساخ ...376شمارهٔ ۳۹۵: با این جمال روی صنم دیدنم خطاست 377شمارهٔ ۳۹۶: خیال روی تو چون در ناب در نظر است 378شمارهٔ ۳۹۷: رخت کز آتش تبها به تاب در عرق است 379شمارهٔ ۳۹۸: جمال دوست مرا تا به چشم دیده شده ...380شمارهٔ ۳۹۹: دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و ...381شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست 382شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت 383شمارهٔ ۴۰۲: چه وزن ماه سما را برابر رویت 384شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی ه ...385شمارهٔ ۴۰۴: رخش بدیدم و گفتم که بوستان این اس ...386شمارهٔ ۴۰۵: دو زلف تو که سر اندر زمین رسانیده ...387شمارهٔ ۴۰۶: ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج 388شمارهٔ ۴۰۷: توانگری به دل است، ای گدای با صد ...389شمارهٔ ۴۰۸: به غیر جام دمادم مجوی همدم هیچ 390شمارهٔ ۴۰۹: ای دستت از نگار سفید و سیاه و سرخ 391شمارهٔ ۴۱۰: ز من در هجر او هر دم فغان زار می ...392شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و ...393شمارهٔ ۴۱۲: ندانم تا چه باد است این که از گلز ...394شمارهٔ ۴۱۳: نگارم در گلستان رفت و خارم پیش می ...395شمارهٔ ۴۱۴: صبا می جنبد و آن مست ما را خواب م ...396شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آ ...397شمارهٔ ۴۱۶: مگر غنچه ز روی یار من شرمنده می آ ...398شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آ ...399شمارهٔ ۴۱۸: چه شد کان سرو سیم اندام سوی من نم ...400شمارهٔ ۴۱۹: به گل گشت چمن چون گلستان من برون ...401شمارهٔ ۴۲۰: چه فرخ ساعتی باشد که یار از در در ...402شمارهٔ ۴۲۱: مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درو ...403شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشا ...404شمارهٔ ۴۲۳: مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود ...405شمارهٔ ۴۲۴: که می آید چنین، یارب، مگر مه بر ز ...406شمارهٔ ۴۲۵: پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خوا ...407شمارهٔ ۴۲۶: نه از نقاش چین هرگز چنین صورتگری ...408شمارهٔ ۴۲۷: چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خ ...409شمارهٔ ۴۲۸: به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خ ...410شمارهٔ ۴۲۹: من از جور و جفای دلبران دیوانه خو ...411شمارهٔ ۴۳۰: مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک ...412شمارهٔ ۴۳۱: شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخوا ...413شمارهٔ ۴۳۲: سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان ...414شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در ...415شمارهٔ ۴۳۴: کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن ...416شمارهٔ ۴۳۵: ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن با ...417شمارهٔ ۴۳۶: مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد 418شمارهٔ ۴۳۷: مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر ب ...419شمارهٔ ۴۳۸: سخن در پرده می گویی، زبان دانی هم ...420شمارهٔ ۴۳۹: خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می ب ...421شمارهٔ ۴۴۰: به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می گر ...422شمارهٔ ۴۴۱: هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود می گر ...423شمارهٔ ۴۴۲: همه شب در دلم آن کافر خون خوار می ...424شمارهٔ ۴۴۳: کسی کش چون تویی در دل همه شب تا س ...425شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گر ...426شمارهٔ ۴۴۵: دلم را گاه آن آمد که کام از عیش ب ...427شمارهٔ ۴۴۶: بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیر ...428شمارهٔ ۴۴۷: خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گ ...429شمارهٔ ۴۴۸: سوار چابک من باز عزم لشکری دارد 430شمارهٔ ۴۴۹: مه روزه رسید و آفتابم روزه می دار ...431شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسو ...432شمارهٔ ۴۵۱: میا غمزه زنان بیرون که هویی در جه ...433شمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ت ...434شمارهٔ ۴۵۳: چو زلفش فتنه شد بر جان، دلم آباد ...435شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی ...436شمارهٔ ۴۵۵: چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان ...437شمارهٔ ۴۵۶: زهی از درد خود یک چشم را بینم نمی ...438شمارهٔ ۴۵۷: بت محمل نشین من مگر حالم نمی داند 439شمارهٔ ۴۵۸: چو جان عاشقان آن ماه را سلطان و خ ...440شمارهٔ ۴۵۹: دمی نبود که آن غمزه جهانی خون نمی ...441شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی س ...442شمارهٔ ۴۶۱: همه مستی خلق از ساغر و پیمانه می ...443شمارهٔ ۴۶۲: هوایی می رسد کز سر گریبان چاک خوا ...444شمارهٔ ۴۶۳: دلت هر لحظه می گردد کجا روی وفا ر ...445شمارهٔ ۴۶۴: مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بی ...446شمارهٔ ۴۶۵: رخی داری که وصف آن به خاطر در نمی ...447شمارهٔ ۴۶۶: چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر ...448شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی ...449شمارهٔ ۴۶۸: دروغ و راستی کان غمزه غماز پیوندد 450شمارهٔ ۴۶۹: بتی کو هر دمم دشنامهای شکرین بخشد 451شمارهٔ ۴۷۰: دلم برون شد از غمت، غمت ز دل برون ...452شمارهٔ ۴۷۱: دل باز به جوش آمد، جانان که می آی ...453شمارهٔ ۴۷۲: ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار ...454شمارهٔ ۴۷۳: شمع من اگر یک شب از خانه برون آید 455شمارهٔ ۴۷۴: از شیفتگان چون من، سر باز برون نا ...456شمارهٔ ۴۷۵: گفتم که ترا آخر دل خانه نمی یابد 457شمارهٔ ۴۷۶: آن دل به چه کار آید کان خانه تو ن ...458شمارهٔ ۴۷۷: چشمت گهی از غمزه هشیار نخواهد شد 459شمارهٔ ۴۷۸: آن را که سر و کاری با چون تو نگار ...460شمارهٔ ۴۷۹: دردا که دگر ما را آن یار نمی پرسد 461شمارهٔ ۴۸۰: ماهی که به سوی خود صد دل نگران بی ...462شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد 463شمارهٔ ۴۸۲: دولت نه به زور است و به زاری چه ت ...464شمارهٔ ۴۸۳: حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کر ...465شمارهٔ ۴۸۴: تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد 466شمارهٔ ۴۸۵: زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد 467شمارهٔ ۴۸۶: یک دل به سر کوی تو آباد نیابند 468شمارهٔ ۴۸۷: عشاق حیات از لب خندان تو یابند 469شمارهٔ ۴۸۸: شب دلشدگان دیده بیدار نبندند 470شمارهٔ ۴۸۹: صد جان به یکی دانگ به بازار فروشن ...471شمارهٔ ۴۹۰: من بنده آن روی که دیدن نگذارند 472شمارهٔ ۴۹۱: ماییم درون سوخته، بیرون شده ای چن ...473شمارهٔ ۴۹۲: ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان ...474شمارهٔ ۴۹۳: هندوی مرا کشتن ترکانه ببیند 475شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید 476شمارهٔ ۴۹۵: بویی ز سر زلف نگارین به من آرید 477شمارهٔ ۴۹۶: باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد 478شمارهٔ ۴۹۷: یک خنده بزن، زان لب لعل شکرآلود 479شمارهٔ ۴۹۸: ای هم نفسان، یک نفسم باز گذارید 480شمارهٔ ۴۹۹: دل رفت به سوی تو، همان سوی که شد ...481شمارهٔ ۵۰۰: ای زلف تو دام دل دانا و خردمند 482شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند 483شمارهٔ ۵۰۲: روزی مگر این بسته در ما بگشایند 484شمارهٔ ۵۰۳: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد 485شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آم ...486شمارهٔ ۵۰۵: ترسم که از اطراف جهان دود برآید 487شمارهٔ ۵۰۶: گر بار دگر ماه من از بام برآید 488شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد 489شمارهٔ ۵۰۸: یک روز به عمری ز منت یاد نیاید 490شمارهٔ ۵۰۹: بر آب رخت یک گل سیراب نیاید 491شمارهٔ ۵۱۰: روزی اگر آن ماه به مهمان من آید 492شمارهٔ ۵۱۱: گر چشم من از صورت تو دور نباشد 493شمارهٔ ۵۱۲: سروی چو تو در اچه و در تته نباشد 494شمارهٔ ۵۱۳: بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد 495شمارهٔ ۵۱۴: دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد 496شمارهٔ ۵۱۵: تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد 497شمارهٔ ۵۱۶: آباد نشد دل که خراب پسران شد 498شمارهٔ ۵۱۷: آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد 499شمارهٔ ۵۱۸: ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد 500شمارهٔ ۵۱۹: جانا، اگرم درد تو دیوانه نسازد 501شمارهٔ ۵۲۰: جان تشنگی از شربت عناب تو دارد 502شمارهٔ ۵۲۱: دیوانه دلم زلف پریشان که دارد 503شمارهٔ ۵۲۲: رویی که تو داری گل سیراب ندارد 504شمارهٔ ۵۲۳: دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد 505شمارهٔ ۵۲۴: چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد 506شمارهٔ ۵۲۵: یارم چو به خنده شکر بسته گشاید 507شمارهٔ ۵۲۶: جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد 508شمارهٔ ۵۲۷: آن را که غمی باشد و گفتن نتواند 509شمارهٔ ۵۲۸: من سرو ندیدم که به بالای تو ماند 510شمارهٔ ۵۲۹: هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید 511شمارهٔ ۵۳۰: کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد 512شمارهٔ ۵۳۱: ندانم تا ترا در دل چه افتاد 513شمارهٔ ۵۳۲: برفت آن دل که با صبر آشنا بود 514شمارهٔ ۵۳۳: مرا با تو که شب بیداریی بود 515شمارهٔ ۵۳۴: شکر پیش لبت شیرین نگویند 516شمارهٔ ۵۳۵: سخن پیش رخش زیبا مگویید 517شمارهٔ ۵۳۶: رخ آن شوخ پنهانی ببینید 518شمارهٔ ۵۳۷: لب از تو وز شکر پیمانه ای چند 519شمارهٔ ۵۳۸: ز اهل عقل نپسندد خردمند 520شمارهٔ ۵۳۹: مرا تا با تو افتاده ست پیوند 521شمارهٔ ۵۴۰: از آن اهل نظر در غم اسیرند 522شمارهٔ ۵۴۱: لبت را جان توان خواندن، ولیکن 523شمارهٔ ۵۴۲: چو نقش صورتش در آب و گل ماند 524شمارهٔ ۵۴۳: به هر درد و غمی دل مبتلا شد 525شمارهٔ ۵۴۴: دلم زینسان که زار و مبتلا شد 526شمارهٔ ۵۴۵: چو ماه روزه از اوج سما شد 527شمارهٔ ۵۴۶: به ملک فتنه تا زلفش علم شد 528شمارهٔ ۵۴۷: دل عاشق چرا شیدا نباشد 529شمارهٔ ۵۴۸: دل ما را شکیب از جان نباشد 530شمارهٔ ۵۴۹: وفا در نیکوان چندان نباشد 531شمارهٔ ۵۵۰: کسی کز عاشقی بیزار باشد 532شمارهٔ ۵۵۱: بتا، مانند تو مهوش نباشد 533شمارهٔ ۵۵۲: چمن را رنگ و بو چندین نباشد 534شمارهٔ ۵۵۳: دلی دارم که جز جانان نخواهد 535شمارهٔ ۵۵۴: دلم بی وصل جانان جان نخواهد 536شمارهٔ ۵۵۵: از آن سنبل که گل سر بار دارد 537شمارهٔ ۵۵۶: سوار من که ره در سینه دارد 538شمارهٔ ۵۵۷: فلک با کس دل یکتا ندارد 539شمارهٔ ۵۵۸: بتی کز دیدنش جان مست گردد 540شمارهٔ ۵۵۹: جفا کن بو که این دل بازگردد 541شمارهٔ ۵۶۰: زهر تن چشم او جان را بدزدد 542شمارهٔ ۵۶۱: زمانه چون تو دلجویی ندارد 543شمارهٔ ۵۶۲: دلی کو چون تو دلداری ندارد 544شمارهٔ ۵۶۳: دل من خون شد و جانان نداند 545شمارهٔ ۵۶۴: دلم جز کوی تو مسکن نداند 546شمارهٔ ۵۶۵: اگر چشم تو روزی بر مه افتد 547شمارهٔ ۵۶۶: مهی چون او به دست من نیفتد 548شمارهٔ ۵۶۷: گر او بی یاد ما در می نیفتد 549شمارهٔ ۵۶۸: خطی از لعل جانان می برآید 550شمارهٔ ۵۶۹: به سالی کی چنین ماهی برآید 551شمارهٔ ۵۷۰: مه او چون به ماهی برنیاید 552شمارهٔ ۵۷۱: سر زلف تو یاری را نشاید 553شمارهٔ ۵۷۲: گهیت از آشنایان یاد ناید 554شمارهٔ ۵۷۳: ببین تا دیده چند افسون نماید 555شمارهٔ ۵۷۴: صبا آمد، ولی دل بازنامد 556شمارهٔ ۵۷۵: نگارا، از من مسکین چه خیزد 557شمارهٔ ۵۷۶: غم من شادی کس را نپرسد 558شمارهٔ ۵۷۷: از یاد تو دل جدا نخواهد شد 559شمارهٔ ۵۷۸: امشب بت ما به نزد ما بود 560شمارهٔ ۵۷۹: وقتی دل ما ازان ما بود 561شمارهٔ ۵۸۰: عشق آمد و دل ز دست ما برد 562شمارهٔ ۵۸۱: یاری دل ما به رایگان برد 563شمارهٔ ۵۸۲: تاب رخت آفتاب ناورد 564شمارهٔ ۵۸۳: ای همنفسان که پیش یارید 565شمارهٔ ۵۸۴: با یار ز من خبر بگویید 566شمارهٔ ۵۸۵: از رنگ رخت قمر توان کرد 567شمارهٔ ۵۸۶: فریاد، ز غمزه تو فریاد 568شمارهٔ ۵۸۷: خطی که قرین حال باشد 569شمارهٔ ۵۸۸: گر مه چو تو با جمال باشد 570شمارهٔ ۵۸۹: آن را غم تو یار باشد 571شمارهٔ ۵۹۰: گر یار به دل درون نباشد 572شمارهٔ ۵۹۱: آن دوست که بود خصم جان شد 573شمارهٔ ۵۹۲: فریاد که عشق کهنه نو شد 574شمارهٔ ۵۹۳: جانا، چو تویی دگر نیاید 575شمارهٔ ۵۹۴: هنگام گل است و باده باید 576شمارهٔ ۵۹۵: چون سرو تو از قبا برآید 577شمارهٔ ۵۹۶: گر دلبر من بر من آید 578شمارهٔ ۵۹۷: یاری که طریق ناز دارد 579شمارهٔ ۵۹۸: گل رنگ نگار ما ندارد 580شمارهٔ ۵۹۹: بی یاد تو غم جهان نسوزد 581شمارهٔ ۶۰۰: چشمم همه روز خون تراود 582شمارهٔ ۶۰۱: آن کیست که از خدا نترسد 583شمارهٔ ۶۰۲: بیداد غم، ار دلم بگوید 584شمارهٔ ۶۰۳: ناله برآید هر طرف کان بت خرامان د ...585شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ م ...586شمارهٔ ۶۰۵: برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از ...587شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز ...588شمارهٔ ۶۰۷: ما را نکردی گر حلال از لب شراب نا ...589شمارهٔ ۶۰۸: ما را چه جان باشد که تو بر ما فشا ...590شمارهٔ ۶۰۹: سیمین تن و خارا دلی، گر گفتنم یار ...591شمارهٔ ۶۱۰: آرام جان می رود، دل را صبوری چون ...592شمارهٔ ۶۱۱: باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا م ...593شمارهٔ ۶۱۲: می خواهد آن سرو روان کامروز در صح ...594شمارهٔ ۶۱۳: جانم فدای قامتی کافاق را حیران کن ...595شمارهٔ ۶۱۴: شب کان مه من بر دلم از غصه پیکان ...596شمارهٔ ۶۱۵: خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می ...597شمارهٔ ۶۱۶: شمشیر کین باز آن صنم بر قصد دلها ...598شمارهٔ ۶۱۷: نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد 599شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن ...600شمارهٔ ۶۱۹: شبهای عاشق را گهی صبح طرب کمتر دم ...601شمارهٔ ۶۲۰: چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب ش ...602شمارهٔ ۶۲۱: سال نو است و عشق نو عشرت یار من چ ...603شمارهٔ ۶۲۲: چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شو ...604شمارهٔ ۶۲۳: شاه سوار من نگر مست و خراب می رود 605شمارهٔ ۶۲۴: هر که چو تو به نیکویی آفت عقل و ج ...606شمارهٔ ۶۲۵: زلف تو باز فتنه را رشته دراز می د ...607شمارهٔ ۶۲۶: هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا ز ...608شمارهٔ ۶۲۷: به چه کار آیدم آن دل که نه در کار ...609شمارهٔ ۶۲۸: خرم آن روز که دیدار تو پیش نظر آی ...610شمارهٔ ۶۲۹: چند گاهی دگر ار چشم تو در ناز بما ...611شمارهٔ ۶۳۰: باز شب افتاد و ما را دل همان جا ش ...612شمارهٔ ۶۳۱: دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب ...613شمارهٔ ۶۳۲: ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما ...614شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای ...615شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم ...616شمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده ...617شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه ...618شمارهٔ ۶۳۷: من ز جانان گر چه صد اندوه جان خوا ...619شمارهٔ ۶۳۸: باز از رندی علم بر آسمان خواهم کش ...620شمارهٔ ۶۳۹: صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواه ...621شمارهٔ ۶۴۰: از لبت گر خط میگون سر برون خواهم ...622شمارهٔ ۶۴۱: خوبرویان چون به سلطانی علم بالا ک ...623شمارهٔ ۶۴۲: باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان ...624شمارهٔ ۶۴۳: گر نظر بر چشم کافر کیش او خواهد ف ...625شمارهٔ ۶۴۴: باز گل می آید و دل در بلا خواهد ف ...626شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند 627شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بم ...628شمارهٔ ۶۴۷: عاشقان نقل غمت با باده احمر خورند 629شمارهٔ ۶۴۸: شهسوارانی که فتح قلعه دین کرده ان ...630شمارهٔ ۶۴۹: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه ا ...631شمارهٔ ۶۵۰: چشمها را گوی کاین ناز و کرشمه کم ...632شمارهٔ ۶۵۱: ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب ...633شمارهٔ ۶۵۲: دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد 634شمارهٔ ۶۵۳: آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار ک ...635شمارهٔ ۶۵۴: یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ری ...636شمارهٔ ۶۵۵: آبرویم ز آتش سودای خوبان شد به با ...637شمارهٔ ۶۵۶: در شب هجران که روزی هیچ دشمن را م ...638شمارهٔ ۶۵۷: غمزه هایی کرد چشمش با دل این نامر ...639شمارهٔ ۶۵۸: ساقیا، می ده که بیرون سبزه های تر ...640شمارهٔ ۶۵۹: سبزه ای سبز است و آب روشن و سرو ب ...641شمارهٔ ۶۶۰: ای که چون جان رفته ای از پیش ما، ...642شمارهٔ ۶۶۱: بر بناگوشت بلای خط که سر بر می کن ...643شمارهٔ ۶۶۲: جان که چون تو دشمنی را دوست داری ...644شمارهٔ ۶۶۳: چشم تو مست است یا در خواب بازی می ...645شمارهٔ ۶۶۴: باز ترک مست من آهنگ بازی می کند 646شمارهٔ ۶۶۵: غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند 647شمارهٔ ۶۶۶: دل که با خوبان بدخو آشنایی می کند 648شمارهٔ ۶۶۷: کافر خونخواه دنبال شکاری می رود 649شمارهٔ ۶۶۸: کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیر ...650شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون ...651شمارهٔ ۶۷۰: ما نخواهیم از غم خود کاشنا بیرون ...652شمارهٔ ۶۷۱: از دل غمگین هوای دلستانم چون رود 653شمارهٔ ۶۷۲: هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آو ...654شمارهٔ ۶۷۳: گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذر ...655شمارهٔ ۶۷۴: یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد 656شمارهٔ ۶۷۵: گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذر ...657شمارهٔ ۶۷۶: من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بن ...658شمارهٔ ۶۷۷: دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک ز ...659شمارهٔ ۶۷۸: تا سرم باشد تمنای توام در سر بود 660شمارهٔ ۶۷۹: فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان ب ...661شمارهٔ ۶۸۰: از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا ش ...662شمارهٔ ۶۸۱: زلف گرد آور که بازم دل پریشان می ...663شمارهٔ ۶۸۲: تا چه ساعت بود، یارب، کان مسلمان ...664شمارهٔ ۶۸۳: تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد 665شمارهٔ ۶۸۴: یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره ...666شمارهٔ ۶۸۵: گر نمی بینم دمی در روی او غم می ک ...667شمارهٔ ۶۸۶: ناز کن، ای گل، که سرو بوستانی می ...668شمارهٔ ۶۸۷: هر کسی را در بهاران دل به گلزاری ...669شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش م ...670شمارهٔ ۶۸۹: باز باد صبح بوی آشنایی می دهد 671شمارهٔ ۶۹۰: غم مخور، ای دل که باز ایام شادی ه ...672شمارهٔ ۶۹۱: تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم ...673شمارهٔ ۶۹۲: گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد 674شمارهٔ ۶۹۳: برهم بماند دیده، کس ازان سوار نام ...675شمارهٔ ۶۹۴: خبرم شده ست کامشب سر یار خواهی آم ...676شمارهٔ ۶۹۵: گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد 677شمارهٔ ۶۹۶: تو ز لب سخن گشادی، همه خلق بی زبا ...678شمارهٔ ۶۹۷: بت نو رسیده من هوس شکار دارد 679شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای د ...680شمارهٔ ۶۹۹: دلبران مهر نمایند و وفا نیز کنند 681شمارهٔ ۷۰۰: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند 682شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید 683شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید 684شمارهٔ ۷۰۳: رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند 685شمارهٔ ۷۰۴: گوش من از پی نام تو به هر کوی بما ...686شمارهٔ ۷۰۵: مست من باز جدایی ز سر آغاز نهاد 687شمارهٔ ۷۰۶: بر رخ همچو مهش طره چون شب نگرید 688شمارهٔ ۷۰۷: رویت از غالبه خط بر رخ گلفام کشید 689شمارهٔ ۷۰۸: شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبر ...690شمارهٔ ۷۰۹: زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود 691شمارهٔ ۷۱۰: خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند 692شمارهٔ ۷۱۱: ای که عمر از پی سودای تو دادیم به ...693شمارهٔ ۷۱۲: هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد 694شمارهٔ ۷۱۳: شب ز سوزی که برین جان حزین می گذر ...695شمارهٔ ۷۱۴: ای خوش آن باد که هر روز به سویت گ ...696شمارهٔ ۷۱۵: آنچه بر خرمن گل باد سحرگاه کند 697شمارهٔ ۷۱۶: هر شکر خنده که آن لعل شکر خنده کن ...698شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند 699شمارهٔ ۷۱۸: تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند 700شمارهٔ ۷۱۹: گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود 701شمارهٔ ۷۲۰: مست من بی خبر از بزم چو در خانه ش ...702شمارهٔ ۷۲۱: گر سر زلف تو از باد پریشان نشود 703شمارهٔ ۷۲۲: عاشقی را که غم دوست به از جان نبو ...704شمارهٔ ۷۲۳: مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود 705شمارهٔ ۷۲۴: خرم آن لحظه که مشتاق به یاری نرسد 706شمارهٔ ۷۲۵: چه کند دل که جفای تو تحمل کند 707شمارهٔ ۷۲۶: لب خونخوار تو جز خون دل افزون نکن ...708شمارهٔ ۷۲۷: لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد 709شمارهٔ ۷۲۸: تو که روزت به نشاط دل و جان می گذ ...710شمارهٔ ۷۲۹: چه خوش است از جگر سوخته بویی که ز ...711شمارهٔ ۷۳۰: یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید 712شمارهٔ ۷۳۱: سبزه ها می دمد و آب روان می آید 713شمارهٔ ۷۳۲: اینچنین تند که آن قلب شکن می آید 714شمارهٔ ۷۳۳: گر چه در کشتن عشاق زبون می آید 715شمارهٔ ۷۳۴: باش تا بار دگر آن پسر این سو آید 716شمارهٔ ۷۳۵: باشد آن روز که آن فتنه به ما باز ...717شمارهٔ ۷۳۶: خشمگین یار مرا دل به رضا باز آمد 718شمارهٔ ۷۳۷: عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد 719شمارهٔ ۷۳۸: وه که باز این دل دیوانه گرفتار آم ...720شمارهٔ ۷۳۹: از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد 721شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد 722شمارهٔ ۷۴۱: گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد 723شمارهٔ ۷۴۲: دانم، ای دوست که در خانه شرابت با ...724شمارهٔ ۷۴۳: بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد 725شمارهٔ ۷۴۴: ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد 726شمارهٔ ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد 727شمارهٔ ۷۴۶: هر کسی روز وداع از پی محمل می شد 728شمارهٔ ۷۴۷: هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد 729شمارهٔ ۷۴۸: گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد 730شمارهٔ ۷۴۹: چشم من خنده شیرین تو گریان دارد 731شمارهٔ ۷۵۰: تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد 732شمارهٔ ۷۵۱: هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد 733شمارهٔ ۷۵۲: چشم گردنده او با همه کس می گردد 734شمارهٔ ۷۵۳: ای که از خاک درت دیده منور گردد 735شمارهٔ ۷۵۴: هر کسی سبزه و صحرا و گلستان خواهد 736شمارهٔ ۷۵۵: سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد 737شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد 738شمارهٔ ۷۵۷: من به یار خود و اغیار به خود می پ ...739شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند 740شمارهٔ ۷۵۹: اگر آن شاه دمی پیش گدا بنشیند 741شمارهٔ ۷۶۰: به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید 742شمارهٔ ۷۶۱: نه به بالای خوشت سرو خرامان روید 743شمارهٔ ۷۶۲: شب مرا در جگر سوخته مهمانی بود 744شمارهٔ ۷۶۳: وقتی آن کافر بی رحم از آن من بود 745شمارهٔ ۷۶۴: دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود 746شمارهٔ ۷۶۵: باز عشق تو مرا مژده رسوایی داد 747شمارهٔ ۷۶۶: دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد 748شمارهٔ ۷۶۷: چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتا ...749شمارهٔ ۷۶۸: آن عزیزان که همه شب به دل من گردن ...750شمارهٔ ۷۶۹: جان فدای پسرانی که نکورو باشند 751شمارهٔ ۷۷۰: یار زیبای مرا باز به من بنمایید 752شمارهٔ ۷۷۱: باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید 753شمارهٔ ۷۷۲: یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد 754شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند 755شمارهٔ ۷۷۴: منم امروز حدیث تو و مهمانی چند 756شمارهٔ ۷۷۵: باز بوی گل مرا دیوانه کرد 757شمارهٔ ۷۷۶: باز یاد آن شبم دیوانه کرد 758شمارهٔ ۷۷۷: باز زهره مطربی آغاز کرد 759شمارهٔ ۷۷۸: روی خوبت آفت جانی نمود 760شمارهٔ ۷۷۹: صبح چون از روی مشرق رو نمود 761شمارهٔ ۷۸۰: ابروی مانند ماهش بنگرید 762شمارهٔ ۷۸۱: خیمه نوروز بر صحرا زدند 763شمارهٔ ۷۸۲: عافیت را بر زمین گردی نماند 764شمارهٔ ۷۸۳: بزم ما را یک دو خواب آلوده اند 765شمارهٔ ۷۸۴: هر که را یاری چو تو سرکش بود 766شمارهٔ ۷۸۵: هر که را با تو سر و کاری بود 767شمارهٔ ۷۸۶: آنچه بتوان، در غمت جان می کشد 768شمارهٔ ۷۸۷: ترک من چون تیر مژگان برکشد 769شمارهٔ ۷۸۸: ای که بر من جور تو بسیار شد 770شمارهٔ ۷۸۹: آخر این دردم به درمان کی رسد 771شمارهٔ ۷۹۰: لعل شیرینی چو خندان می شود 772شمارهٔ ۷۹۱: شکل موزونت که در دل جا کند 773شمارهٔ ۷۹۲: گر کسی در عشق آهی می کند 774شمارهٔ ۷۹۳: بر رخت چون زلف پر خم بگذرد 775شمارهٔ ۷۹۴: هر که دل با دلربایی می نهد 776شمارهٔ ۷۹۵: مردمی نرگس او می داند 777شمارهٔ ۷۹۶: گل ز روی تو فرو می ریزد 778شمارهٔ ۷۹۷: دلم از بخت گهی شاد نبود 779شمارهٔ ۷۹۸: گر سخن زان لب چون نوش شود 780شمارهٔ ۷۹۹: زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد 781شمارهٔ ۸۰۰: یار قبا چست کرد، رخش به میدان بری ...782شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید 783شمارهٔ ۸۰۲: نیست به دست امید بخت مرا آن کمند 784شمارهٔ ۸۰۳: باز گرفتار شد دل که درین سینه بود 785شمارهٔ ۸۰۴: دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید 786شمارهٔ ۸۰۵: غمزه مردم کشی پرده صبرم درید 787شمارهٔ ۸۰۶: من نشنیدم که خط بر آن نویسند 788شمارهٔ ۸۰۷: صبح دمان بخت من ز خواب در آمد 789شمارهٔ ۸۰۸: از در من دوش کان نگار در آمد 790شمارهٔ ۸۰۹: روی نکو بی وجود ناز نباشد 791شمارهٔ ۸۱۰: دلبر من دوش که مهمان رسید 792شمارهٔ ۸۱۱: هر که به دنباله کامی بود 793شمارهٔ ۸۱۲: گل به تماشای چمن می رود 794شمارهٔ ۸۱۳: عشق تو هر لحظه فزون می شود 795شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد 796شمارهٔ ۸۱۵: سروی چو قامت تو در بوستان نباشد 797شمارهٔ ۸۱۶: من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد 798شمارهٔ ۸۱۷: چندان که یار ما را در حسن ناز باش ...799شمارهٔ ۸۱۸: ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد 800شمارهٔ ۸۱۹: در شهر فتنه ای شد، می دانم از که ...801شمارهٔ ۸۲۰: هر لحظه چشم شوخت ناز دگر فروشد 802شمارهٔ ۸۲۱: بر آسمان پریوش چون ماه ما برآید 803شمارهٔ ۸۲۲: چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آ ...804شمارهٔ ۸۲۳: هر بار کان پریوش در کوی من در آید 805شمارهٔ ۸۲۴: امروز چیست کز در جانان برون نیامد 806شمارهٔ ۸۲۵: گر بر عذار سیمین زلفش دوتو نماند 807شمارهٔ ۸۲۶: دل شد ز دست ما را با یار ما که گو ...808شمارهٔ ۸۲۷: مستان چشم اویم از ما خمار ناید 809شمارهٔ ۸۲۸: چشم ز دوری تو دور از تو خون فشاند 810شمارهٔ ۸۲۹: زلفت که هر خم از وی در شانه می نگ ...811شمارهٔ ۸۳۰: دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد 812شمارهٔ ۸۳۱: زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نب ...813شمارهٔ ۸۳۲: عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود 814شمارهٔ ۸۳۳: دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبو ...815شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود 816شمارهٔ ۸۳۵: دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود 817شمارهٔ ۸۳۶: یارب، چه بود امشب و مهمان من که ب ...818شمارهٔ ۸۳۷: یارب که دوش غایب من خانه که بود 819شمارهٔ ۸۳۸: آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود 820شمارهٔ ۸۳۹: اهل خرد که از همه عالم بریده اند 821شمارهٔ ۸۴۰: یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند 822شمارهٔ ۸۴۱: رندان پاکباز که از خود بریده اند 823شمارهٔ ۸۴۲: لعل شکروشت که به جلاب شسته اند 824شمارهٔ ۸۴۳: اهل خرد که دل به جهان در نبسته ان ...825شمارهٔ ۸۴۴: آن رهروان که گام به صدق و صفا زنن ...826شمارهٔ ۸۴۵: دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید 827شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشی ...828شمارهٔ ۸۴۷: ای از فروغ روی تو خورشید رو سفید 829شمارهٔ ۸۴۸: باد آمد و ز گمشده من خبر نداد 830شمارهٔ ۸۴۹: دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد 831شمارهٔ ۸۵۰: دل بی رخ تو در گل و گلشن نه ایستا ...832شمارهٔ ۸۵۱: ما را شکنج زلف تو در پیچ و تاب بر ...833شمارهٔ ۸۵۲: خوبان گمان مبر که ز اولاد آدمند 834شمارهٔ ۸۵۳: ای همرهان که آگه از آن رفته منید 835شمارهٔ ۸۵۴: دل در هوایت، ای بت عیار، جان دهد 836شمارهٔ ۸۵۵: دل باز سوی آن بت بدخو چه می رود 837شمارهٔ ۸۵۶: عمرم در آرزوی تو رفته ست و می رود 838شمارهٔ ۸۵۷: افسوس ازین حیات که بر باد می رود 839شمارهٔ ۸۵۸: باز آن سوار مست به نخچیر می رود 840شمارهٔ ۸۵۹: چشم تو خفته ایست که در خواب می رو ...841شمارهٔ ۸۶۰: دل می بری به رفتن و هر کو چنان زو ...842شمارهٔ ۸۶۱: این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود 843شمارهٔ ۸۶۲: سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود 844شمارهٔ ۸۶۳: شبها اسیر دردم و خوابم نمی برد 845شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد 846شمارهٔ ۸۶۵: آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد 847شمارهٔ ۸۶۶: عشقت خبر ز عالم بیهوشی آورد 848شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود 849شمارهٔ ۸۶۸: هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود 850شمارهٔ ۸۶۹: هر روز چشم من به جمالی فرو شود 851شمارهٔ ۸۷۰: دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود 852شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شو ...853شمارهٔ ۸۷۲: زان گل که اندکی بته مشک ناب شد 854شمارهٔ ۸۷۳: بر من کنون که بی تو جهان تیره فام ...855شمارهٔ ۸۷۴: باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد 856شمارهٔ ۸۷۵: گفتی دلت مرا شد و از من جدا نشد 857شمارهٔ ۸۷۶: از حال مات هیچ حکایت نمی رسد 858شمارهٔ ۸۷۷: باد صبا ز نافه چینت نمی رسد 859شمارهٔ ۸۷۸: یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود 860شمارهٔ ۸۷۹: ترکی و خوبروی، کسی کاینچنین بود 861شمارهٔ ۸۸۰: مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند 862شمارهٔ ۸۸۱: چشمت که قصد جان من ناتوان کند 863شمارهٔ ۸۸۲: شوخی نگر که آن بت عیار می کند 864شمارهٔ ۸۸۳: تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند 865شمارهٔ ۸۸۴: چون طره تو سلسله بر یاسمین نهد 866شمارهٔ ۸۸۵: چشم فسونگر تو که داد فسون دهد 867شمارهٔ ۸۸۶: هر گاه مرغی از سر شاخی نوا زند 868شمارهٔ ۸۸۷: یک روز یار اگر قدمی سوی من زند 869شمارهٔ ۸۸۸: آن خون که گاه مستی از آن مست ما چ ...870شمارهٔ ۸۸۹: شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآی ...871شمارهٔ ۸۹۰: به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآ ...872شمارهٔ ۸۹۱: چون آن بت از سر کو با هزار ناز بر ...873شمارهٔ ۸۹۲: چو ترک مست من آلوده شراب در آید 874شمارهٔ ۸۹۳: دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیاب ...875شمارهٔ ۸۹۴: مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد 876شمارهٔ ۸۹۵: کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد 877شمارهٔ ۸۹۶: مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نی ...878شمارهٔ ۸۹۷: از آنگهی که گشادم به رویت این نظر ...879شمارهٔ ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید 880شمارهٔ ۸۹۹: گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو ...881شمارهٔ ۹۰۰: ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود 882شمارهٔ ۹۰۱: مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود 883شمارهٔ ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود 884شمارهٔ ۹۰۳: گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه ...885شمارهٔ ۹۰۴: مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید 886شمارهٔ ۹۰۵: چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید 887شمارهٔ ۹۰۶: مبصران که مزاج جهان شناخته اند 888شمارهٔ ۹۰۷: به دیده و دل من دوست خانه می طلبد 889شمارهٔ ۹۰۸: اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد 890شمارهٔ ۹۰۹: در آن هجوم که یار تو پادشا باشد 891شمارهٔ ۹۱۰: کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد 892شمارهٔ ۹۱۱: چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد 893شمارهٔ ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد 894شمارهٔ ۹۱۳: فغان که جان من از عاشقی به جان آم ...895شمارهٔ ۹۱۴: گل رسید و هر کسی سوی گلستان می رو ...896شمارهٔ ۹۱۵: دل مرا چو ز روی تو یاد می آید 897شمارهٔ ۹۱۶: بیا نظاره کن، ای دل که یار می آید 898شمارهٔ ۹۱۷: بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید 899شمارهٔ ۹۱۸: لبالب آر قدح کز گلو فرود آید 900شمارهٔ ۹۱۹: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد 901شمارهٔ ۹۲۰: کسی که بهر تو جان باختن هوس دارد 902شمارهٔ ۹۲۱: کسی که یار وفادار و مهربان دارد 903شمارهٔ ۹۲۲: بتم چو روی سوی خانه کتاب آرد 904شمارهٔ ۹۲۳: صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد 905شمارهٔ ۹۲۴: نظر ز روی تو خورشید بر نمی گیرد 906شمارهٔ ۹۲۵: سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد 907شمارهٔ ۹۲۶: غمم بکشت به کار جهان که پردازد 908شمارهٔ ۹۲۷: جهان چه بینم، چون دیدنی نمی ارزد 909شمارهٔ ۹۲۸: به راه عشق سلامت چگونه در گنجد 910شمارهٔ ۹۲۹: خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد 911شمارهٔ ۹۳۰: سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد 912شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد 913شمارهٔ ۹۳۲: دلی که نرگس مستش به ناز بستاند 914شمارهٔ ۹۳۳: اگر نسیم صبا زلف او برافشاند 915شمارهٔ ۹۳۴: نسیم زلف تو دل را درون بجنباند 916شمارهٔ ۹۳۵: اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند 917شمارهٔ ۹۳۶: کسی که بوی تواش در دماغ می افتد 918شمارهٔ ۹۳۷: وفا ز یار جفاکار چون نمی آید 919شمارهٔ ۹۳۸: کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد 920شمارهٔ ۹۳۹: نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم ک ...921شمارهٔ ۹۴۰: اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد 922شمارهٔ ۹۴۱: مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد 923شمارهٔ ۹۴۲: شب اوفتاد و غمم باز کار خواهد کرد 924شمارهٔ ۹۴۳: منم که تا زیم از عشق مست خواهم بو ...925شمارهٔ ۹۴۴: نه پیش از این مژه زینگونه خونفشان ...926شمارهٔ ۹۴۵: صبا ز زلف تو بویی به عاشقان آورد 927شمارهٔ ۹۴۶: خطاب طلعت تو نامه زمین کردند 928شمارهٔ ۹۴۷: چو خط سبز تو بر آفتاب بنویسند 929شمارهٔ ۹۴۸: جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند 930شمارهٔ ۹۴۹: نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند 931شمارهٔ ۹۵۰: جوان و پیر که در بند مال و فرزندن ...932شمارهٔ ۹۵۱: فسرده را سخن از عاشقی نباید راند 933شمارهٔ ۹۵۲: چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد 934شمارهٔ ۹۵۳: دل ز تو بی غم نتوانیم کرد 935شمارهٔ ۹۵۴: تا رخ تو زلف ترا پیش کرد 936شمارهٔ ۹۵۵: در تو کسانی که نظر می کنند 937شمارهٔ ۹۵۶: مگر فتنه عشق بیدار شد 938شمارهٔ ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد 939شمارهٔ ۹۵۸: نافه چین ز خاک کوی تو زاد 940شمارهٔ ۹۵۹: داد من آن بت طراز نداد 941شمارهٔ ۹۶۰: داد خواهم، اگر بخواهی داد 942شمارهٔ ۹۶۱: زلف یار مرا به باد دهید 943شمارهٔ ۹۶۲: عاشقان را چو نامه باز کنید 944شمارهٔ ۹۶۳: جان سرانگشت آن نگارین دید 945شمارهٔ ۹۶۴: تا ترا جسم و جان شکار بود 946شمارهٔ ۹۶۵: پیش روی تو یاسمین که بود 947شمارهٔ ۹۶۶: دل که نز عشق پاره پاره بود 948شمارهٔ ۹۶۷: عشق تو هرگزم ز سر نرود 949شمارهٔ ۹۶۸: دل ز نادیدنت به جان نشود 950شمارهٔ ۹۶۹: یار ما را از آن خویش نشد 951شمارهٔ ۹۷۰: هر که بر گفته تو گوش نهاد 952شمارهٔ ۹۷۱: لاله پیش رخت کله بنهد 953شمارهٔ ۹۷۲: عاشقی مرد را سزای دهد 954شمارهٔ ۹۷۳: هر که دل با غم تو یار کند 955شمارهٔ ۹۷۴: صبح پیش رخ تو دم نزند 956شمارهٔ ۹۷۵: از دهانت سخن به کام رسد 957شمارهٔ ۹۷۶: وقت آن شد که گل شکفته شود 958شمارهٔ ۹۷۷: لب لعل تو جز به جان نبرد 959شمارهٔ ۹۷۸: از نکو بد نگو نمی آید 960شمارهٔ ۹۷۹: مدتی شد که یار می ناید 961شمارهٔ ۹۸۰: شب که بادم ز سوی یار آمد 962شمارهٔ ۹۸۱: هر کرا خال عنبرین باشد 963شمارهٔ ۹۸۲: هر که را یاریار می افتد 964شمارهٔ ۹۸۳: دیده با تو چو هم نظر گردد 965شمارهٔ ۹۸۴: عاشق از سینه جان برون گیرد 966شمارهٔ ۹۸۵: با تو در سینه جان نمی گنجد 967شمارهٔ ۹۸۶: شیوه کان ترک ماهرو داند 968شمارهٔ ۹۸۷: دیده در خون سزای می بیند 969شمارهٔ ۹۸۸: شحنه غم دواسپه می آید 970شمارهٔ ۹۸۹: دهنت را نفس نمی بیند 971شمارهٔ ۹۹۰: اگر آن ماه مهربان گردد 972شمارهٔ ۹۹۱: خم زلفت که مشک چین آمد 973شمارهٔ ۹۹۲: دل ز روی تو دور نتوان کرد 974شمارهٔ ۹۹۳: دلبرم بی وفاست، چتوان کرد 975شمارهٔ ۹۹۴: با رخت شب چراغ نتوان کرد 976شمارهٔ ۹۹۵: آنچه یک چند آب حیوان کرد 977شمارهٔ ۹۹۶: دل بدین و بدو نخواهم داد 978شمارهٔ ۹۹۷: دل با درد را کجا یابند 979شمارهٔ ۹۹۸: شکن زلف باز خواهی کرد 980شمارهٔ ۹۹۹: مناز، ای بت چین، که چین هم نماند 981شمارهٔ ۱۰۰۰: اگر دلبری چون تو جایی برآید 982شمارهٔ ۱۰۰۱: چو آن شوخ شب در دل زار گردد 983شمارهٔ ۱۰۰۲: بدان دلفریبی که گیتی نماید 984شمارهٔ ۱۰۰۳: بر آن است جانم که ناگه برآید 985شمارهٔ ۱۰۰۴: ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیز ...986شمارهٔ ۱۰۰۵: خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود 987شمارهٔ ۱۰۰۶: تو گر خویشتن را بخواهی نمود 988شمارهٔ ۱۰۰۷: دو چشمت که تیر بلا می زند 989شمارهٔ ۱۰۰۸: لبش در شکر خنده جان می برد 990شمارهٔ ۱۰۰۹: دل از بند زلفت رها کی شود 991شمارهٔ ۱۰۱۰: شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طر ...992شمارهٔ ۱۰۱۱: تو رفته ای و ز تو نامه ای به من ...993شمارهٔ ۱۰۱۲: از اشک من به کویت جز سرخ گل نروی ...994شمارهٔ ۱۰۱۳: زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند 995شمارهٔ ۱۰۱۴: اگر سرو من در چمن جا بگیرد 996شمارهٔ ۱۰۱۵: به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگ ...997شمارهٔ ۱۰۱۶: بیا ساقی و می در ده که گل در بوس ...998شمارهٔ ۱۰۱۷: هوایی خرم است و هر طرف باران همی ...999شمارهٔ ۱۰۱۸: هوایی خرم است و ابر لولوبار می ب ...1000شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگ ...1001شمارهٔ ۱۰۲۰: سفیده دم چو در از ابر درفشان بچک ...1002شمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف ج ...1003شمارهٔ ۱۰۲۲: دل از رخ تو به گل های تازه رو نر ...1004شمارهٔ ۱۰۲۳: رسید موسم عید و صلای می درداد 1005شمارهٔ ۱۰۲۴: آنی که از کرشمه و نازت سرشته اند 1006شمارهٔ ۱۰۲۵: به کوی عاشقی از عافیت نشان ندهند 1007شمارهٔ ۱۰۲۶: باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی ک ...1008شمارهٔ ۱۰۲۷: حد حسنت گر اهل دل بدانند 1009شمارهٔ ۱۰۲۸: خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بم ...1010شمارهٔ ۱۰۲۹: دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان ...1011شمارهٔ ۱۰۳۰: عشاق دل غمزده را شاد نخواهند 1012شمارهٔ ۱۰۳۱: عشاق هر شب از تو به خوناب خفته ا ...1013شمارهٔ ۱۰۳۲: غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببر ...1014شمارهٔ ۱۰۳۳: گر چه خوبان ز مه فزون باشند 1015شمارهٔ ۱۰۳۴: یاران که بوده اند ندانم کجا شدند 1016شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود 1017شمارهٔ ۱۰۳۶: ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنی ...1018شمارهٔ ۱۰۳۷: ببار باده روشن که صبح روی نمود 1019شمارهٔ ۱۰۳۸: پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد 1020شمارهٔ ۱۰۳۹: تنها غم خود گفتن با یار چه خوب آ ...1021شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاسای ...1022شمارهٔ ۱۰۴۱: ترکی که جست و جوی دل من جز او نب ...1023شمارهٔ ۱۰۴۲: چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شو ...1024شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگش ...1025شمارهٔ ۱۰۴۴: دلدار مرا بهره بجز غم نفرستاد 1026شمارهٔ ۱۰۴۵: دست ز کار شد مرا، دست به یار در ...1027شمارهٔ ۱۰۴۶: تو کز سوزم نه ای واقف، دلت بر من ...1028شمارهٔ ۱۰۴۷: ز هجر سوخته شد جان من سپند تو با ...1029شمارهٔ ۱۰۴۸: صبا چو در سر آن زلف نیم تاب شود 1030شمارهٔ ۱۰۴۹: غم کشت مرا آن بت نوشاد نیامد 1031شمارهٔ ۱۰۵۰: کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد 1032شمارهٔ ۱۰۵۱: گل آمد و ز دوست صبایی نمی رسد 1033شمارهٔ ۱۰۵۲: کسی که دیدن آن ترک باده نوش رود 1034شمارهٔ ۱۰۵۳: کسی که دیدن آن چشم خوابناک رود 1035شمارهٔ ۱۰۵۴: گذشت مجلس عیش و خمار می نرود 1036شمارهٔ ۱۰۵۵: ز من به خاطر آن نازنین که یاد ده ...1037شمارهٔ ۱۰۵۶: هوایی در سرم افتاده، جانم خاک خو ...1038شمارهٔ ۱۰۵۷: همیشه از نمکت شور در جگر باشد 1039شمارهٔ ۱۰۵۸: از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد 1040شمارهٔ ۱۰۵۹: در گریه خون عاشقی کو خان و مان ر ...1041شمارهٔ ۱۰۶۰: ز دوری تو چو خونابه من افزون شد 1042شمارهٔ ۱۰۶۱: شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد 1043شمارهٔ ۱۰۶۲: گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد 1044شمارهٔ ۱۰۶۳: چون گشادی دهان شکر خند 1045شمارهٔ ۱۰۶۴: به ره جولان که دی سلطان من زد 1046شمارهٔ ۱۰۶۵: حدیث حسن تو زین پس کفایتی برسد 1047شمارهٔ ۱۰۶۶: اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد 1048شمارهٔ ۱۰۶۷: مهری که بود با منت، آن گوییا نبو ...1049شمارهٔ ۱۰۶۸: سوار چابک من پیش چشم من مگذر 1050شمارهٔ ۱۰۶۹: امروز که از باران شد سبزه رعنا ت ...1051شمارهٔ ۱۰۷۰: بیا، جانا، رضای من نگهدار 1052شمارهٔ ۱۰۷۱: نگارا، چشم رحمت سوی من دار 1053شمارهٔ ۱۰۷۲: مسلمانان، گرفتارم گرفتار 1054شمارهٔ ۱۰۷۳: چنان چشمی ز رویم دور می دار 1055شمارهٔ ۱۰۷۴: ای دل، ز بتان دو دیده برگیر 1056شمارهٔ ۱۰۷۵: ای لعل لبت چو بر شکر شیر 1057شمارهٔ ۱۰۷۶: ای بر دلم از فراق صدبار 1058شمارهٔ ۱۰۷۷: ای شمع، رخ تو مطلع نور 1059شمارهٔ ۱۰۷۸: در سینه دارم کوه غم، داند اگر یا ...1060شمارهٔ ۱۰۷۹: جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ...1061شمارهٔ ۱۰۸۰: صبح است و دهر از خرمی چون روضه ر ...1062شمارهٔ ۱۰۸۱: ای از تو خوبان خوردن خون تو از ه ...1063شمارهٔ ۱۰۸۲: ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من ...1064شمارهٔ ۱۰۸۳: ای به تپیدن از تو دل، هوش که می ...1065شمارهٔ ۱۰۸۴: گر تو کلاه کج نهی، هوش ز ما شود ...1066شمارهٔ ۱۰۸۵: ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنا ...1067شمارهٔ ۱۰۸۶: ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دا ...1068شمارهٔ ۱۰۸۷: یا رب، این ماییم از آن جان و جها ...1069شمارهٔ ۱۰۸۸: گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ...1070شمارهٔ ۱۰۸۹: یا رب، آن رویست یا گلبرگ خندان د ...1071شمارهٔ ۱۰۹۰: ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر 1072شمارهٔ ۱۰۹۱: پرتو خورشید بین تابنده از روی قم ...1073شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر 1074شمارهٔ ۱۰۹۳: خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار 1075شمارهٔ ۱۰۹۴: یکی امروز سر زلف پریشان بگذار 1076شمارهٔ ۱۰۹۵: زلفت از باد دگر باشد و از شانه د ...1077شمارهٔ ۱۰۹۶: گر زمین جان برود، باد هوایی کم گ ...1078شمارهٔ ۱۰۹۷: سر به کوی عشق غلتانیده گیر 1079شمارهٔ ۱۰۹۸: ای رخت از مه جهان آرای تر 1080شمارهٔ ۱۰۹۹: با تو در سینه نفس را چه گذر 1081شمارهٔ ۱۱۰۰: در عشق باز خود را دیوانه کردم از ...1082شمارهٔ ۱۱۰۱: جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگ ...1083شمارهٔ ۱۱۰۲: ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار 1084شمارهٔ ۱۱۰۳: ای دل، ازین خرابه وحشت کرانه گیر 1085شمارهٔ ۱۱۰۴: ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر 1086شمارهٔ ۱۱۰۵: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر 1087شمارهٔ ۱۱۰۶: هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر 1088شمارهٔ ۱۱۰۷: نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده ج ...1089شمارهٔ ۱۱۰۸: رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر 1090شمارهٔ ۱۱۰۹: قمر برید ز من مهر و من خراب قمر 1091شمارهٔ ۱۱۱۰: منم به خانه، تن اینجا و جان به ج ...1092شمارهٔ ۱۱۱۱: رخ گل خوش است و از وی رخت، ای نگ ...1093شمارهٔ ۱۱۱۲: سپیده دم که گهربار بر در گلزار 1094شمارهٔ ۱۱۱۳: آراست همه عرصه آفاق به زیور 1095شمارهٔ ۱۱۱۴: ای سرم را به خاک پات نیاز 1096شمارهٔ ۱۱۱۵: فزون شد عشق جانان روز تا روز 1097شمارهٔ ۱۱۱۶: ز من چو دل ربودی رفت جان نیز 1098شمارهٔ ۱۱۱۷: گشادی چشم خواب آلود را باز 1099شمارهٔ ۱۱۱۸: بر جان من شکسته دل باز 1100شمارهٔ ۱۱۱۹: مبتلا شد چون دل مسکین به زلف یار ...1101شمارهٔ ۱۱۲۰: در فراقش رود خون از دیده می بارم ...1102شمارهٔ ۱۱۲۱: مست من چون جرعه نوشی، باده ای بر ...1103شمارهٔ ۱۱۲۲: سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز 1104شمارهٔ ۱۱۲۳: رویت از خوی همه پر در خوشاب است ...1105شمارهٔ ۱۱۲۴: دل ز تن بردی و در جانی هنوز 1106شمارهٔ ۱۱۲۵: تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز 1107شمارهٔ ۱۱۲۶: افتادگان راه توییم از سر نیاز 1108شمارهٔ ۱۱۲۷: کجا بود من مدهوش را حضور نماز 1109شمارهٔ ۱۱۲۸: خیال دوست به چشم من اندر آمد باز 1110شمارهٔ ۱۱۲۹: دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز 1111شمارهٔ ۱۱۳۰: نازنینان و چاربالش ناز 1112شمارهٔ ۱۱۳۱: شب زلف تو شد نشانه روز 1113شمارهٔ ۱۱۳۲: باد نوروز آمد و درهای بستان کرده ...1114شمارهٔ ۱۱۳۳: بوستان بشکفت و روی لاله خندان گش ...1115شمارهٔ ۱۱۳۴: یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ س ...1116شمارهٔ ۱۱۳۵: بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنو ...1117شمارهٔ ۱۱۳۶: با پسته میگون تو شکر چه کند کس 1118شمارهٔ ۱۱۳۷: کار دلم از دست شد، ای دلربا، فری ...1119شمارهٔ ۱۱۳۸: بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس 1120شمارهٔ ۱۱۳۹: خرابی من از آن چشم پر خماری پرس 1121شمارهٔ ۱۱۴۰: دل ببردی به جنگجویی و بس 1122شمارهٔ ۱۱۴۱: ای ز تو کارسازی همه کس 1123شمارهٔ ۱۱۴۲: تعالی الله، چه دولت داشتم دوش 1124شمارهٔ ۱۱۴۳: مرا کاری ست مشکل با دل خویش 1125شمارهٔ ۱۱۴۴: دل من برد، نتوان یافت بازش 1126شمارهٔ ۱۱۴۵: دل من چون شود دور از وثاقش 1127شمارهٔ ۱۱۴۶: اگر چه پرسش من نیست رایش 1128شمارهٔ ۱۱۴۷: ماییم و شبی و یار در پیش 1129شمارهٔ ۱۱۴۸: دزدانه در آمد از درم دوش 1130شمارهٔ ۱۱۴۹: ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چا ...1131شمارهٔ ۱۱۵۰: پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم س ...1132شمارهٔ ۱۱۵۱: گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنا ...1133شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سام ...1134شمارهٔ ۱۱۵۳: ای جفا آموخته، از غمزه بدخوی خوی ...1135شمارهٔ ۱۱۵۴: گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز ...1136شمارهٔ ۱۱۵۵: مست و لایعقل گذشتم از در میخانه ...1137شمارهٔ ۱۱۵۶: دل که برد از ما اگر چه مبتلا می ...1138شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می ...1139شمارهٔ ۱۱۵۸: مشک تر بر مه پراگندی و شب می خوا ...1140شمارهٔ ۱۱۵۹: دوش ما بودیم و جام باده و مهتاب ...1141شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می ...1142شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا ...1143شمارهٔ ۱۱۶۲: شد دل من خون ز داغ هجر او یارب ک ...1144شمارهٔ ۱۱۶۳: صبح دولت می دمد از روی آن خورشید ...1145شمارهٔ ۱۱۶۴: نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش 1146شمارهٔ ۱۱۶۵: آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش 1147شمارهٔ ۱۱۶۶: از خدنگ غمزه دلدوز خویش 1148شمارهٔ ۱۱۶۷: زلف تو هر موی و بادی در سرش 1149شمارهٔ ۱۱۶۸: آنکه از جان دوست تر می دارمش 1150شمارهٔ ۱۱۶۹: ای لب چون شکرت چشمه نوش 1151شمارهٔ ۱۱۷۰: شاد باش، ای شب فرخنده دوش 1152شمارهٔ ۱۱۷۱: رغم آن دل که نگهدارندش 1153شمارهٔ ۱۱۷۲: خلق به هر کار و من برسر سودای خو ...1154شمارهٔ ۱۱۷۳: مستی گرفت شیوه آن چشم پر خمارش 1155شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش 1156شمارهٔ ۱۱۷۵: دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش 1157شمارهٔ ۱۱۷۶: چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش 1158شمارهٔ ۱۱۷۷: شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش 1159شمارهٔ ۱۱۷۸: ابر خوش است و وقت خوش است و هوای ...1160شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خوا ...1161شمارهٔ ۱۱۸۰: هر بامداد تا به شبم بر سر رهش 1162شمارهٔ ۱۱۸۱: فرشته می ننویسد گناه دم به دمش 1163شمارهٔ ۱۱۸۲: گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرم ...1164شمارهٔ ۱۱۸۳: ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش 1165شمارهٔ ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش 1166شمارهٔ ۱۱۸۵: کرشمه های سر زلف در بنا گوشش 1167شمارهٔ ۱۱۸۶: کسی که هست نظر بر جمال میمونش 1168شمارهٔ ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش 1169شمارهٔ ۱۱۸۸: شد آن که پای مرا بوسه می زند او ...1170شمارهٔ ۱۱۸۹: ترک من، سر مکش ز پرده خویش 1171شمارهٔ ۱۱۹۰: باغ بشکفت و سوری و سمنش 1172شمارهٔ ۱۱۹۱: رفت دل، نیست روشنم حالش 1173شمارهٔ ۱۱۹۲: لب نگر وان دهان خندانش 1174شمارهٔ ۱۱۹۳: سوار من از من عنان در مکش 1175شمارهٔ ۱۱۹۴: آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش 1176شمارهٔ ۱۱۹۵: او می رود و عاشق مسکین گرانش 1177شمارهٔ ۱۱۹۶: به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز ...1178شمارهٔ ۱۱۹۷: خضر در کوی او ره گم کند زان شکل ...1179شمارهٔ ۱۱۹۸: دل من دست بازی می کند هر لحظه با ...1180شمارهٔ ۱۱۹۹: زلفت که باد از هر طرف گه گه پریش ...1181شمارهٔ ۱۲۰۰: گه گه نظری باز مدار از من درویش 1182شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان ...1183شمارهٔ ۱۲۰۲: گرم روزی به دست افتد کمند زلف دل ...1184شمارهٔ ۱۲۰۳: هر کس نشسته شاد به کام و هوای خو ...1185شمارهٔ ۱۲۰۴: دیده را زان سبزه نو رسته نوروزی ...1186شمارهٔ ۱۲۰۵: غم دل زان خورم کانجاست آن بالای ...1187شمارهٔ ۱۲۰۶: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش 1188شمارهٔ ۱۲۰۷: چون سبزه بر دمید ز گلزار یار خط 1189شمارهٔ ۱۲۰۸: تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع 1190شمارهٔ ۱۲۰۹: چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع 1191شمارهٔ ۱۲۱۰: گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چر ...1192شمارهٔ ۱۲۱۱: شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فرا ...1193شمارهٔ ۱۲۱۲: دی می گذشت و سوی او دلها روان از ...1194شمارهٔ ۱۲۱۳: دی مست می رفتی، بتا، رو کرده از ...1195شمارهٔ ۱۲۱۴: ای ز سودای تو در دل رونق بازار ع ...1196شمارهٔ ۱۲۱۵: رسید دوش ندایی ازین بلند رواق 1197شمارهٔ ۱۲۱۶: دو چشمت آفت دلهاست هر یک 1198شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ...1199شمارهٔ ۱۲۱۸: بوستان جلوه در گرفت اینک 1200شمارهٔ ۱۲۱۹: ترک سفید روی و سیه چشم و لاله رن ...1201شمارهٔ ۱۲۲۰: دل رفت ز تن بیرون دلدار همان در ...1202شمارهٔ ۱۲۲۱: خهی در هر نظر چون خویش مقبول 1203شمارهٔ ۱۲۲۲: مرا بهرت خصومتهاست با دل 1204شمارهٔ ۱۲۲۳: نگارا، صحبت از اغیار بگسل 1205شمارهٔ ۱۲۲۴: زهی زلفت شکسته نرخ سنبل 1206شمارهٔ ۱۲۲۵: مسلمانان برفت از دست من دل 1207شمارهٔ ۱۲۲۶: خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گ ...1208شمارهٔ ۱۲۲۷: ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ...1209شمارهٔ ۱۲۲۸: می رود یار و مرا آزار می ماند به ...1210شمارهٔ ۱۲۲۹: من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم ...1211شمارهٔ ۱۲۳۰: رسته بودم مه من چندگه از زاری دل 1212شمارهٔ ۱۲۳۱: ای فرق تا به پای همه آرزوی دل 1213شمارهٔ ۱۲۳۲: من نخواهم برد جان از دست دل 1214شمارهٔ ۱۲۳۳: مده پندم که من در سینه سودایی دگ ...1215شمارهٔ ۱۲۳۴: همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که ...1216شمارهٔ ۱۲۳۵: من این آه جگر سوز از دل پیمان شک ...1217شمارهٔ ۱۲۳۶: برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو ...1218شمارهٔ ۱۲۳۷: به یاد دیدن روی تو گلزار آرزو دا ...1219شمارهٔ ۱۲۳۸: من آن خاکم که در راه وفا رو بر ز ...1220شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ...1221شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دا ...1222شمارهٔ ۱۲۴۱: به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می ...1223شمارهٔ ۱۲۴۲: من و شبها و یاد آن سرکویی که من ...1224شمارهٔ ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین ...1225شمارهٔ ۱۲۴۴: چو خواهم با تو حال خود بگویم، جا ...1226شمارهٔ ۱۲۴۵: همیشه در فراقت با دل افگار می گر ...1227شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می ...1228شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ...1229شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بر ...1230شمارهٔ ۱۲۴۹: تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با ...1231شمارهٔ ۱۲۵۰: نیارم تاب دیدن، دیر دیرت بهر آن ...1232شمارهٔ ۱۲۵۱: چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چ ...1233شمارهٔ ۱۲۵۲: سواره آمدی و صید خود کردی دل و ت ...1234شمارهٔ ۱۲۵۳: ندانم کیست اندر دل که در جان می ...1235شمارهٔ ۱۲۵۴: ز هجران روز من شب گشت و کی بودی ...1236شمارهٔ ۱۲۵۵: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که ...1237شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگویی ...1238شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پای ...1239شمارهٔ ۱۲۵۸: چو دادی مژده این نعمتم کت روی بن ...1240شمارهٔ ۱۲۵۹: سرو منی و از دل بستان خودت خوانم 1241شمارهٔ ۱۲۶۰: سودای سر زلفت کاندر دل و جان دار ...1242شمارهٔ ۱۲۶۱: ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم 1243شمارهٔ ۱۲۶۲: در دیده چه کار آید؟ این اشک چو ب ...1244شمارهٔ ۱۲۶۳: نبض دل شوریده رنجور گرفتیم 1245شمارهٔ ۱۲۶۴: ما ترک رضای دل خودکام گرفتیم 1246شمارهٔ ۱۲۶۵: آن نرگس پر ناز و جفا را ز که دان ...1247شمارهٔ ۱۲۶۶: ما از هوس روی بتان باز نیاییم 1248شمارهٔ ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسی ...1249شمارهٔ ۱۲۶۸: عمری شد و ما عاشق و دیوانه بماند ...1250شمارهٔ ۱۲۶۹: صافی مده، ای دوست که ما درد کشان ...1251شمارهٔ ۱۲۷۰: ای از نظرم رفته، نظر سوی که دارم 1252شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم 1253شمارهٔ ۱۲۷۲: گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرس ...1254شمارهٔ ۱۲۷۳: یارب، غم آن سرو خرامان به که گوی ...1255شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم 1256شمارهٔ ۱۲۷۵: زین پای ادب نیست که در کوی تو آی ...1257شمارهٔ ۱۲۷۶: بیا ساقی که ما در می فتادیم 1258شمارهٔ ۱۲۷۷: به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم 1259شمارهٔ ۱۲۷۸: همی دزدی ز من اندام چون سیم 1260شمارهٔ ۱۲۷۹: سفر کردند یاران جان ما هم 1261شمارهٔ ۱۲۸۰: ببستی چشم من ز افسون زبان هم 1262شمارهٔ ۱۲۸۱: بتی هر روز بر دل میر سازم 1263شمارهٔ ۱۲۸۲: خیالت بر دل خود شاه سازم 1264شمارهٔ ۱۲۸۳: ز هر موی تو دل در بند دارم 1265شمارهٔ ۱۲۸۴: مرا دل ده که من سنگی ندارم 1266شمارهٔ ۱۲۸۵: غمت با این و با آن گفتم، نگفتم 1267شمارهٔ ۱۲۸۶: شبی در کوی آن مه روی رفتم 1268شمارهٔ ۱۲۸۷: به دست باد، کان سو جان فرستم 1269شمارهٔ ۱۲۸۸: پری رویی که من حیران اویم 1270شمارهٔ ۱۲۸۹: دل بی عشق را من دل نگویم 1271شمارهٔ ۱۲۹۰: ز عشقت بیقرارم، با که گویم 1272شمارهٔ ۱۲۹۱: نهانی چند سوی یار بینم 1273شمارهٔ ۱۲۹۲: منت هر شب که گرد کوی گردم 1274شمارهٔ ۱۲۹۳: ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم 1275شمارهٔ ۱۲۹۴: لبالب کن قدح ساقی که مستم 1276شمارهٔ ۱۲۹۵: بیا، جانا، که جانت را بمیرم 1277شمارهٔ ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم 1278شمارهٔ ۱۲۹۷: امشب سوی دوست راه گیریم 1279شمارهٔ ۱۲۹۸: ما دلشدگان بیقراریم 1280شمارهٔ ۱۲۹۹: از دست غمت به ناله ماییم 1281شمارهٔ ۱۳۰۰: ما عاشق روی نیکوانیم 1282شمارهٔ ۱۳۰۱: آن مرغ که بود زیرکش نام 1283شمارهٔ ۱۳۰۲: نه دست رسی به یار دارم 1284شمارهٔ ۱۳۰۳: من کشته روی یار خویشم 1285شمارهٔ ۱۳۰۴: ای روی تو عمر جاودانم 1286شمارهٔ ۱۳۰۵: من عاشق آن رخ چو ماهم 1287شمارهٔ ۱۳۰۶: ای گریه، ترا چه شکر گویم 1288شمارهٔ ۱۳۰۷: زان غمزه خونخوار جان افگار خوش م ...1289شمارهٔ ۱۳۰۸: یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغ ...1290شمارهٔ ۱۳۰۹: مستم که امشب گوییا میهای پنهان خ ...1291شمارهٔ ۱۳۱۰: امشب میان نوخطان سرمست و غلتان ب ...1292شمارهٔ ۱۳۱۱: اینک به کوی یار خود من بهر مردن ...1293شمارهٔ ۱۳۱۲: از غمزه ناوک زن شدی، آماج گاهت د ...1294شمارهٔ ۱۳۱۳: بسیار خواهم از نظر تا روی او یکس ...1295شمارهٔ ۱۳۱۴: هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا ب ...1296شمارهٔ ۱۳۱۵: جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان ...1297شمارهٔ ۱۳۱۶: خواهم دل خون گشته را از دست تو د ...1298شمارهٔ ۱۳۱۷: یک شب اگر من دور از آن گیسوی در ...1299شمارهٔ ۱۳۱۸: باز آمد آن وقتی که من از گریه در ...1300شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوان ...1301شمارهٔ ۱۳۲۰: هر سحری به کوی تو شعله وای خود ک ...1302شمارهٔ ۱۳۲۱: بر در تو ز دشمنان گر چه که صد جف ...1303شمارهٔ ۱۳۲۲: آن نه منم که از جفا دست ز یار در ...1304شمارهٔ ۱۳۲۳: ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم 1305شمارهٔ ۱۳۲۴: گر گلی ندهی ز باغ خود به خاری هم ...1306شمارهٔ ۱۳۲۵: ای خوش آن روزی که ما با یار خود ...1307شمارهٔ ۱۳۲۶: ما گرفتار غم و از خویشتن وامانده ...1308شمارهٔ ۱۳۲۷: باده در ره، ساقیا، تا جای در جان ...1309شمارهٔ ۱۳۲۸: ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی ...1310شمارهٔ ۱۳۲۹: گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای ...1311شمارهٔ ۱۳۳۰: هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری ک ...1312شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی ک ...1313شمارهٔ ۱۳۳۲: بخت اگر یاری دهد چون جان در آغوش ...1314شمارهٔ ۱۳۳۳: منزل عشقت که من پوشیده در جان می ...1315شمارهٔ ۱۳۳۴: سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چ ...1316شمارهٔ ۱۳۳۵: عزم آن دارم که از دل نقد جان بیر ...1317شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون ک ...1318شمارهٔ ۱۳۳۷: نی مجال آن که او را از دل خود بر ...1319شمارهٔ ۱۳۳۸: ای خوش آن شبها که من در دیده خوا ...1320شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری د ...1321شمارهٔ ۱۳۴۰: یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی د ...1322شمارهٔ ۱۳۴۱: دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام 1323شمارهٔ ۱۳۴۲: من که دور از دوستان وز یار دور ا ...1324شمارهٔ ۱۳۴۳: این منم، یارب که با دلدار هم زان ...1325شمارهٔ ۱۳۴۴: باز وقت آمد که من سر در پریشانی ...1326شمارهٔ ۱۳۴۵: نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم 1327شمارهٔ ۱۳۴۶: شب من سیه شد از غم، مه من کجات ج ...1328شمارهٔ ۱۳۴۷: ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و ...1329شمارهٔ ۱۳۴۸: نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم 1330شمارهٔ ۱۳۴۹: وقت آنست که ما رو به خرابان نهیم 1331شمارهٔ ۱۳۵۰: عهدها را گه آن شد که ز سر تازه ک ...1332شمارهٔ ۱۳۵۱: ما به کوی تو سگانیم و به راه تو ...1333شمارهٔ ۱۳۵۲: فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کن ...1334شمارهٔ ۱۳۵۳: ای خوش آن دم که سخنهای تو در گوش ...1335شمارهٔ ۱۳۵۴: پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم 1336شمارهٔ ۱۳۵۵: من اگر بر در تو هر شبی افغان نکن ...1337شمارهٔ ۱۳۵۶: بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، ...1338شمارهٔ ۱۳۵۷: التفاتی به من آن ماه ندارد، چه ک ...1339شمارهٔ ۱۳۵۸: هر شب از دست غمت دیده و دل خون ش ...1340شمارهٔ ۱۳۵۹: سوی من بین که ز هجرت به گداز آمد ...1341شمارهٔ ۱۳۶۰: بی تو امید ندارم که زمانی بزیم 1342شمارهٔ ۱۳۶۱: بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم 1343شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم ت ...1344شمارهٔ ۱۳۶۳: خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم 1345شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم 1346شمارهٔ ۱۳۶۵: حال خود باز بر آیین دگر می بینم 1347شمارهٔ ۱۳۶۶: می گذشتی و به سویت نگران می دیدم 1348شمارهٔ ۱۳۶۷: مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم 1349شمارهٔ ۱۳۶۸: گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم 1350شمارهٔ ۱۳۶۹: کس بدین روز مبادا که من بد روزم 1351شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دان ...1352شمارهٔ ۱۳۷۱: دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم 1353شمارهٔ ۱۳۷۲: سبزه ها نو می دمد بیرون رویم 1354شمارهٔ ۱۳۷۳: ای به چشم تو خمار و خواب هم 1355شمارهٔ ۱۳۷۴: ای رخت چون ماه و از مه بیش هم 1356شمارهٔ ۱۳۷۵: در فراقت زندگانی چون کنم 1357شمارهٔ ۱۳۷۶: باز با درد جدایی چون کنم 1358شمارهٔ ۱۳۷۷: بر جمالت مبتلایم، چون کنم 1359شمارهٔ ۱۳۷۸: میزنی تو غمزه، من جان می کنم 1360شمارهٔ ۱۳۷۹: راز دل پوشیده با جانان برم 1361شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام 1362شمارهٔ ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم 1363شمارهٔ ۱۳۸۲: توبه دیرینه را می بشکنم 1364شمارهٔ ۱۳۸۳: دلبرا، در جان نشین، فی العین هم 1365شمارهٔ ۱۳۸۴: از دو زلف تو شکن وام کنم 1366شمارهٔ ۱۳۸۵: خم آن طره دلبند کشم 1367شمارهٔ ۱۳۸۶: گر سخن زان قد رعنا گویم 1368شمارهٔ ۱۳۸۷: روی تو ماه سما می گوییم 1369شمارهٔ ۱۳۸۸: من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خ ...1370شمارهٔ ۱۳۸۹: ابر بهار باران، وین چشم خونفشان ...1371شمارهٔ ۱۳۹۰: از دل پیام دارم، بر دوست چون رسا ...1372شمارهٔ ۱۳۹۱: جانا، بر آستانت روزی که جا بگیرم 1373شمارهٔ ۱۳۹۲: از دست دل بر آنم کز جان خود بشور ...1374شمارهٔ ۱۳۹۳: چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریز ...1375شمارهٔ ۱۳۹۴: کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم 1376شمارهٔ ۱۳۹۵: رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم 1377شمارهٔ ۱۳۹۶: هر دم گذر به کوی و سرایی که ما ک ...1378شمارهٔ ۱۳۹۷: هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کن ...1379شمارهٔ ۱۳۹۸: ما عافیت نثار ره درد کرده ایم 1380شمارهٔ ۱۳۹۹: رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام 1381شمارهٔ ۱۴۰۰: تا دامن از بساط جهان در کشیده ای ...1382شمارهٔ ۱۴۰۱: خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشست ...1383شمارهٔ ۱۴۰۲: بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم 1384شمارهٔ ۱۴۰۳: می خواستم که روزه گشایم نماز شام 1385شمارهٔ ۱۴۰۴: از طره تو جز ره سودا نیافتم 1386شمارهٔ ۱۴۰۵: عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم 1387شمارهٔ ۱۴۰۶: هرگز ز دور چرخ وفایی نیافتم 1388شمارهٔ ۱۴۰۷: شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام 1389شمارهٔ ۱۴۰۸: اول به سینه بهر غمت جای کرده ام 1390شمارهٔ ۱۴۰۹: هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم 1391شمارهٔ ۱۴۱۰: تلخاب حسرت است هر آبی که من خورم 1392شمارهٔ ۱۴۱۱: امشب من آن نیم که فغان را فرو بر ...1393شمارهٔ ۱۴۱۲: هر شب به دل تصور نازش فرو برم 1394شمارهٔ ۱۴۱۳: فریاد از این جفا که من از یار می ...1395شمارهٔ ۱۴۱۴: چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم 1396شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم 1397شمارهٔ ۱۴۱۶: هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم 1398شمارهٔ ۱۴۱۷: با تو چه روز بود که من آشنا شدم 1399شمارهٔ ۱۴۱۸: ای دیده، پای شو که بر یار می روم 1400شمارهٔ ۱۴۱۹: دل داده ام به دلبر و جانی خریده ...1401شمارهٔ ۱۴۲۰: گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم 1402شمارهٔ ۱۴۲۱: رو زردی از من است ز چشم سیه گرم 1403شمارهٔ ۱۴۲۲: اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب ن ...1404شمارهٔ ۱۴۲۳: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندا ...1405شمارهٔ ۱۴۲۴: برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم 1406شمارهٔ ۱۴۲۵: خراب کرد به یک بار خواب نرگس مست ...1407شمارهٔ ۱۴۲۶: گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندید ...1408شمارهٔ ۱۴۲۷: اگر ز من بروی، تاب دوری تو ندارم 1409شمارهٔ ۱۴۲۸: کجایی، ای به فدای تو گشته جان و ...1410شمارهٔ ۱۴۲۹: دلم ز دست تو خون شد، ندانم این ب ...1411شمارهٔ ۱۴۳۰: بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سوی ...1412شمارهٔ ۱۴۳۱: نهفته خورد می آن شوخ و منکر است ...1413شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه ...1414شمارهٔ ۱۴۳۳: برونم از دل پر خون نمی شوی، چه ک ...1415شمارهٔ ۱۴۳۴: گذشت یار و نسازم به خوی او، چه ک ...1416شمارهٔ ۱۴۳۵: برابر لب او انگبین چگونه کنم 1417شمارهٔ ۱۴۳۶: گر آشکار حدیث نهان خویش کنم 1418شمارهٔ ۱۴۳۷: نه بخت آن که به سوی تو جان خویش ...1419شمارهٔ ۱۴۳۸: نه یار وعده بوس و کنار می کندم 1420شمارهٔ ۱۴۳۹: من آن نیم که به عمر از وفای خود ...1421شمارهٔ ۱۴۴۰: ببین که باز به دست تو اوفتاد دلم 1422شمارهٔ ۱۴۴۱: شکست پشت من از بار غم، چه چاره ک ...1423شمارهٔ ۱۴۴۲: گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم 1424شمارهٔ ۱۴۴۳: زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم 1425شمارهٔ ۱۴۴۴: کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم 1426شمارهٔ ۱۴۴۵: کدام سوی روم کز فراق امان یابم 1427شمارهٔ ۱۴۴۶: به جان رسیدم و از دل خبر نمی یاب ...1428شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم 1429شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم 1430شمارهٔ ۱۴۴۹: بیا که بهر تو جان در بلا گرو کرد ...1431شمارهٔ ۱۴۵۰: توانم از همه خوبان نظر بگردانم 1432شمارهٔ ۱۴۵۱: خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم 1433شمارهٔ ۱۴۵۲: منم که بی به تو صد گونه داغ می س ...1434شمارهٔ ۱۴۵۳: همه شب از تو به دیوار خانه غم گو ...1435شمارهٔ ۱۴۵۴: رخی که بر کف پای تو سیم تن مالم 1436شمارهٔ ۱۴۵۵: اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم 1437شمارهٔ ۱۴۵۶: نه یک دل، ار چه هزار است، آن او ...1438شمارهٔ ۱۴۵۷: نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم 1439شمارهٔ ۱۴۵۸: چنین که غمزه خوبان نشست در کینم 1440شمارهٔ ۱۴۵۹: چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم 1441شمارهٔ ۱۴۶۰: به دیده ای که ترا دیده ام نمی یا ...1442شمارهٔ ۱۴۶۱: به دیدنت که من خو گرفته می آیم 1443شمارهٔ ۱۴۶۲: ما که در راه غم قدم زده ایم 1444شمارهٔ ۱۴۶۳: ما در این شهر پای بند توایم 1445شمارهٔ ۱۴۶۴: غم کشی چند یار خویش کنم 1446شمارهٔ ۱۴۶۵: خیز تا باده در پیاله کنیم 1447شمارهٔ ۱۴۶۶: هر شب از شوق جامه پاره کنم 1448شمارهٔ ۱۴۶۷: چون شکر زان دو لعل تر بکنم 1449شمارهٔ ۱۴۶۸: جان من از غمت چنان شده ام 1450شمارهٔ ۱۴۶۹: گر در وصل را گشاد دهیم 1451شمارهٔ ۱۴۷۰: تیغ برکش که تا ز سر برهیم 1452شمارهٔ ۱۴۷۱: گل دل تازه گردد از دم خم 1453شمارهٔ ۱۴۷۲: این تویی تا به خواب می بینم 1454شمارهٔ ۱۴۷۳: رویت، ای نازنین، که می بینم 1455شمارهٔ ۱۴۷۴: دوش می رفت و آه می کردم 1456شمارهٔ ۱۴۷۵: دل به زلفت سپردم و رفتم 1457شمارهٔ ۱۴۷۶: دل ز مهر تو در که پیوندم 1458شمارهٔ ۱۴۷۷: من اگر دوستت همی دارم 1459شمارهٔ ۱۴۷۸: ای وجود تو دیده جانم 1460شمارهٔ ۱۴۷۹: سحرگه که بیدار گردیده بودم 1461شمارهٔ ۱۴۸۰: من از دست دل دوش دیوانه بودم 1462شمارهٔ ۱۴۸۱: من آن ترک طناز را می شناسم 1463شمارهٔ ۱۴۸۲: ز عشقت من خسته جان می خراشم 1464شمارهٔ ۱۴۸۳: گذشت آن که من صبر و دین داشتم 1465شمارهٔ ۱۴۸۴: چو نام تو در نامه ای دیده ام 1466شمارهٔ ۱۴۸۵: بیا تا بی گل و صهبا نباشیم 1467شمارهٔ ۱۴۸۶: بحل کن آن همه خونها که در غمت خو ...1468شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم 1469شمارهٔ ۱۴۸۸: گر رسم روزی به تو نوآشنایی ها کن ...1470شمارهٔ ۱۴۸۹: چون ز تو می نتوانم که شکیبا باشم 1471شمارهٔ ۱۴۹۰: ز عشقت خواستم از جان و یک دم با ...1472شمارهٔ ۱۴۹۱: عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم 1473شمارهٔ ۱۴۹۲: زین پس سر آن نیست که من زهد فروش ...1474شمارهٔ ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم 1475شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باش ...1476شمارهٔ ۱۴۹۵: عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم 1477شمارهٔ ۱۴۹۶: ماهی رود و من همه شب خواب ندانم 1478شمارهٔ ۱۴۹۷: دریاب که من طاقت هجر تو ندارم 1479شمارهٔ ۱۴۹۸: ابر می بارد و من بار سفر می بندم 1480شمارهٔ ۱۴۹۹: مرا بین کاندرین حالت سر و سامان ...1481شمارهٔ ۱۵۰۰: باز این دل من رو به که آورد، ندا ...1482شمارهٔ ۱۵۰۱: وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم 1483شمارهٔ ۱۵۰۲: بس به مویت اسیر شد جانم 1484شمارهٔ ۱۵۰۳: از پس عمر شبی هم نفس یار شدم 1485شمارهٔ ۱۵۰۴: از آن لب می وزد بویی و بوی خون ن ...1486شمارهٔ ۱۵۰۵: غبار مشک می خیزد، ندانم تا چه با ...1487شمارهٔ ۱۵۰۶: همی رفتی و می گفتند اندر حسن فرد ...1488شمارهٔ ۱۵۰۷: شب ست این وه چه بی پایان و یا خو ...1489شمارهٔ ۱۵۰۸: درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را ...1490شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توا ...1491شمارهٔ ۱۵۱۰: زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پرو ...1492شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گ ...1493شمارهٔ ۱۵۱۲: شبی با ما خیال خویشتن را میهمان ...1494شمارهٔ ۱۵۱۳: وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان ...1495شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه ...1496شمارهٔ ۱۵۱۵: مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ...1497شمارهٔ ۱۵۱۶: با چون تو مهی یک شب گر خواب توان ...1498شمارهٔ ۱۵۱۷: گیسوی ترا نسبت با شب نتوان کردن 1499شمارهٔ ۱۵۱۸: یوسف چو رخت ماهی در خواب ندیده س ...1500شمارهٔ ۱۵۱۹: مبارک باد، ماه روزه داران 1501شمارهٔ ۱۵۲۰: خمار و خواب و چشم کافرش بین 1502شمارهٔ ۱۵۲۱: برآمد ماه عید از اوج گردون 1503شمارهٔ ۱۵۲۲: شبی بخرام و مه را کار بشکن 1504شمارهٔ ۱۵۲۳: خوش آمد با توام دیدار کردن 1505شمارهٔ ۱۵۲۴: بر آن رویی که نتوان می گرفتن 1506شمارهٔ ۱۵۲۵: نه بی یادت برآید یک دم از من 1507شمارهٔ ۱۵۲۶: روزی که به عالم است شب دان 1508شمارهٔ ۱۵۲۷: از همچو تویی برید نتوان 1509شمارهٔ ۱۵۲۸: ای میر همه شکر فروشان 1510شمارهٔ ۱۵۲۹: زین خوش پسران و شکل ایشان 1511شمارهٔ ۱۵۳۰: ای آرزوی امیدواران 1512شمارهٔ ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان 1513شمارهٔ ۱۵۳۲: تا از بر تو جدا شدم من 1514شمارهٔ ۱۵۳۳: جانا، گذری به بوستان کن 1515شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری ...1516شمارهٔ ۱۵۳۵: سودای خوبان کم نشد، زین جان غم ف ...1517شمارهٔ ۱۵۳۶: ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بید ...1518شمارهٔ ۱۵۳۷: ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا م ...1519شمارهٔ ۱۵۳۸: مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو ...1520شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خوی ...1521شمارهٔ ۱۵۴۰: خونی ز چشمم می رود، در انتظار کی ...1522شمارهٔ ۱۵۴۱: آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها ...1523شمارهٔ ۱۵۴۲: بالای تست این پیش من یا سرو بستا ...1524شمارهٔ ۱۵۴۳: ز اندازه بگذشت آرزو، طاقت ندارم ...1525شمارهٔ ۱۵۴۴: خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانا ...1526شمارهٔ ۱۵۴۵: خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خو ...1527شمارهٔ ۱۵۴۶: آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار م ...1528شمارهٔ ۱۵۴۷: گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان ...1529شمارهٔ ۱۵۴۸: تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم ...1530شمارهٔ ۱۵۴۹: رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی ...1531شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخو ...1532شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببی ...1533شمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانس ...1534شمارهٔ ۱۵۵۳: ای به کویت هر سحرگه جای تنها مان ...1535شمارهٔ ۱۵۵۴: باش تا مشکت ز برگ یاسمین آید برو ...1536شمارهٔ ۱۵۵۵: دوش سرمست آن نگار نازنین آمد برو ...1537شمارهٔ ۱۵۵۶: نام گل بردن به پیشت بر زبان آید ...1538شمارهٔ ۱۵۵۷: عافیت را در همه عالم نمی یابم نش ...1539شمارهٔ ۱۵۵۸: آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد ...1540شمارهٔ ۱۵۵۹: جان من از بیدلان، آخر گهی یادی ب ...1541شمارهٔ ۱۵۶۰: چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن 1542شمارهٔ ۱۵۶۱: عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تاز ...1543شمارهٔ ۱۵۶۲: ترک من بر عزم رفتن تیر در ترکش م ...1544شمارهٔ ۱۵۶۳: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مک ...1545شمارهٔ ۱۵۶۴: بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری ...1546شمارهٔ ۱۵۶۵: تا کی، ای مه روی، کین انگیختن 1547شمارهٔ ۱۵۶۶: خویش را در کوی بی خویشی فگن 1548شمارهٔ ۱۵۶۷: عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من 1549شمارهٔ ۱۵۶۸: ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی ...1550شمارهٔ ۱۵۶۹: از شب گیسوی تست روشنی روز من 1551شمارهٔ ۱۵۷۰: ای دل، به چشم عبرت نظاره جهان کن 1552شمارهٔ ۱۵۷۱: یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان ...1553شمارهٔ ۱۵۷۲: تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان 1554شمارهٔ ۱۵۷۳: ای دور مانده از نظر دورماندگان 1555شمارهٔ ۱۵۷۴: ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان 1556شمارهٔ ۱۵۷۵: ای بی خبر، ز دیده بی خواب عاشقان 1557شمارهٔ ۱۵۷۶: ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان 1558شمارهٔ ۱۵۷۷: برداشتن نظر ز نگاری نمی توان 1559شمارهٔ ۱۵۷۸: بنشست عشق یار به جانم چنان درون 1560شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن 1561شمارهٔ ۱۵۸۰: ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن 1562شمارهٔ ۱۵۸۱: عزم برون چو مست خماری شوی، مکن 1563شمارهٔ ۱۵۸۲: ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن 1564شمارهٔ ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن 1565شمارهٔ ۱۵۸۴: جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن 1566شمارهٔ ۱۵۸۵: امروز باز شکل دگرگشت یار من 1567شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من 1568شمارهٔ ۱۵۸۷: ای بوده در قفای تو دایم دعای من 1569شمارهٔ ۱۵۸۸: کم زان که جان به کوی تو دانیم سو ...1570شمارهٔ ۱۵۸۹: خوش است میکده، ساقی، به روی همنف ...1571شمارهٔ ۱۵۹۰: رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسا ...1572شمارهٔ ۱۵۹۱: نظر چگونه توان در همه جهان کردن 1573شمارهٔ ۱۵۹۲: صواب نیست به تو فکر حور عین کردن 1574شمارهٔ ۱۵۹۳: میسر ار شود از چون تو نخل برخورد ...1575شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن 1576شمارهٔ ۱۵۹۵: اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن 1577شمارهٔ ۱۵۹۶: ز زلف تو کمر فتنه بر میان بستن 1578شمارهٔ ۱۵۹۷: دلم که سوخت ز عشقش چراغ جان من ا ...1579شمارهٔ ۱۵۹۸: بیار ساقی و جام شراب در گردان 1580شمارهٔ ۱۵۹۹: دریغ صحبت دیرینه وفاداران 1581شمارهٔ ۱۶۰۰: آخر نگاهی بر حال ما کن 1582شمارهٔ ۱۶۰۱: سبزه همان و گل و صحرا همان 1583شمارهٔ ۱۶۰۲: روی ترش کرده به یاران مبین 1584شمارهٔ ۱۶۰۳: ای سمن نامه وفا بستان 1585شمارهٔ ۱۶۰۴: عالم از جام لب خراب مکن 1586شمارهٔ ۱۶۰۵: گواه جبین است بر درد من 1587شمارهٔ ۱۶۰۶: دل شکیبا نمی توان کردن 1588شمارهٔ ۱۶۰۷: من خسته را ز آن خود کن، ببین 1589شمارهٔ ۱۶۰۸: چه کنم کز دل من آن صنم آید بیرون 1590شمارهٔ ۱۶۰۹: ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان ...1591شمارهٔ ۱۶۱۰: چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کرد ...1592شمارهٔ ۱۶۱۱: گر ز شوخی نیستت پروای من 1593شمارهٔ ۱۶۱۲: یار بی فرمان و دل هم همچنان 1594شمارهٔ ۱۶۱۳: همی ریزی به بازی خون یاران 1595شمارهٔ ۱۶۱۴: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1596شمارهٔ ۱۶۱۵: دل گمگشته به بازار خریدن نتوان 1597شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیست ...1598شمارهٔ ۱۶۱۷: آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر ز ...1599شمارهٔ ۱۶۱۸: یک دگر خلق به سودای دل و جان گفت ...1600شمارهٔ ۱۶۱۹: جانا همان و دل همان درد من شیدا ...1601شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه ن ...1602شمارهٔ ۱۶۲۱: ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین 1603شمارهٔ ۱۶۲۲: خه از کجاها می رسی آلوده می همچن ...1604شمارهٔ ۱۶۲۳: از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن ...1605شمارهٔ ۱۶۲۴: آستان یار و آن گه خون من 1606شمارهٔ ۱۶۲۵: عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین ...1607شمارهٔ ۱۶۲۶: صد ره گذری هر دم بر جان خراب من 1608شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود ب ...1609شمارهٔ ۱۶۲۸: چشم است، یارب، آنچنان یا خود بلا ...1610شمارهٔ ۱۶۲۹: آه ازین تنگ قبایان شده تنگم داما ...1611شمارهٔ ۱۶۳۰: ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی ...1612شمارهٔ ۱۶۳۱: بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است ...1613شمارهٔ ۱۶۳۲: ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن 1614شمارهٔ ۱۶۳۳: چون همی دانی که تن چون جان نهان ...1615شمارهٔ ۱۶۳۴: ای غمت خوش تر ز شادی کسان 1616شمارهٔ ۱۶۳۵: یک شب، ای ماه جهان افروز من 1617شمارهٔ ۱۶۳۶: از آن خویش کنم من که جان دهم بست ...1618شمارهٔ ۱۶۳۷: گر هوس بردم به رویت چشم خود بر د ...1619شمارهٔ ۱۶۳۸: چون بستدی دل من، پرسشم کن به ازی ...1620شمارهٔ ۱۶۳۹: آخر بگو، ای نازنین، ناز تو تا کی ...1621شمارهٔ ۱۶۴۰: در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوا ...1622شمارهٔ ۱۶۴۱: امروز به نظاره آن سرو خرامان 1623شمارهٔ ۱۶۴۲: ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من ...1624شمارهٔ ۱۶۴۳: منم و خیال بازی شب و روز با جوان ...1625شمارهٔ ۱۶۴۴: دلم را کرد صد پاره به سینه خار خ ...1626شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلا ...1627شمارهٔ ۱۶۴۶: مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و ...1628شمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن ا ...1629شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زم ...1630شمارهٔ ۱۶۴۹: بیچاره دلم خون شد در پیش خیال تو 1631شمارهٔ ۱۶۵۰: ای جان من آویزان از بند قبای تو 1632شمارهٔ ۱۶۵۱: آن کیست که می آید صد لشکر دل با ...1633شمارهٔ ۱۶۵۲: از دوری خود، جانا، حال دل من بشن ...1634شمارهٔ ۱۶۵۳: ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو 1635شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر ...1636شمارهٔ ۱۶۵۵: ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو 1637شمارهٔ ۱۶۵۶: من اینجا و دل گمره در آن کو 1638شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکاران ...1639شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دن ...1640شمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و س ...1641شمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشو ...1642شمارهٔ ۱۶۶۱: ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار ...1643شمارهٔ ۱۶۶۲: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار ...1644شمارهٔ ۱۶۶۳: تا به زمانه شد خبر از مه با کمال ...1645شمارهٔ ۱۶۶۴: باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو 1646شمارهٔ ۱۶۶۵: نیست گشاده چشم من جز به خیال روی ...1647شمارهٔ ۱۶۶۶: روی یار از سبزه تر بوستانی یافت ...1648شمارهٔ ۱۶۶۷: مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان ...1649شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو 1650شمارهٔ ۱۶۶۹: از من، ای ساده پسر، دور مشو 1651شمارهٔ ۱۶۷۰: پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو 1652شمارهٔ ۱۶۷۱: پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو 1653شمارهٔ ۱۶۷۲: گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو 1654شمارهٔ ۱۶۷۳: نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو 1655شمارهٔ ۱۶۷۴: عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو 1656شمارهٔ ۱۶۷۵: خون گریم ار چه از ستم بیکران تو 1657شمارهٔ ۱۶۷۶: هر جا که لب به خنده گشاید دهان ت ...1658شمارهٔ ۱۶۷۷: کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو 1659شمارهٔ ۱۶۷۸: گر باده می خورم به سر من خمار تو 1660شمارهٔ ۱۶۷۹: هر شب منم فتاده به گرد سرای تو 1661شمارهٔ ۱۶۸۰: بوی وفا ز طره عنبرفشان تو 1662شمارهٔ ۱۶۸۱: مست آمد آن نگار که ما مست روی او 1663شمارهٔ ۱۶۸۲: عشق نوست و یار نوست و بهار نو 1664شمارهٔ ۱۶۸۳: سوی شکار، ای پسر نازنین، مرو 1665شمارهٔ ۱۶۸۴: ای خرد مست لعل چون می تو 1666شمارهٔ ۱۶۸۵: ای به بالا بلند و زیبا تو 1667شمارهٔ ۱۶۸۶: یا دلم را به راز محرم شو 1668شمارهٔ ۱۶۸۷: لاله دمد از خون شهیدان غم او 1669شمارهٔ ۱۶۸۸: تا شدم چشم آشنا با روی تو 1670شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی ...1671شمارهٔ ۱۶۹۰: دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرز ...1672شمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجدارا ...1673شمارهٔ ۱۶۹۲: ای گلستان ترا بالای سرو 1674شمارهٔ ۱۶۹۳: همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان م ...1675شمارهٔ ۱۶۹۴: بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو رو ...1676شمارهٔ ۱۶۹۵: امشب، ای باد، یکی جانب آن بستان ...1677شمارهٔ ۱۶۹۶: عارض همچون نگارستان تو 1678شمارهٔ ۱۶۹۷: کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو 1679شمارهٔ ۱۶۹۸: دلی دارم چو دامان گل از غم چاک گ ...1680شمارهٔ ۱۶۹۹: چه شکل است این که می آید سمند نا ...1681شمارهٔ ۱۷۰۰: من ار چه هر شب از شبهای هجرش می ...1682شمارهٔ ۱۷۰۱: تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق ...1683شمارهٔ ۱۷۰۲: ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده 1684شمارهٔ ۱۷۰۳: ای جان، چو سخن گویم مستانه و رند ...1685شمارهٔ ۱۷۰۴: ای رفته و ترک من بدنام گرفته 1686شمارهٔ ۱۷۰۵: دلی دارم ز هجران پاره پاره 1687شمارهٔ ۱۷۰۶: دلم در عشق جانان گشته پاره 1688شمارهٔ ۱۷۰۷: نسیم زلف بر دست صبا ده 1689شمارهٔ ۱۷۰۸: چو بنمایی رخ گلنار گونه 1690شمارهٔ ۱۷۰۹: گشادم دیده روی تو ناگه 1691شمارهٔ ۱۷۱۰: تا دل ز توام به غم نشسته 1692شمارهٔ ۱۷۱۱: در خون منم، ای صنم، نشسته 1693شمارهٔ ۱۷۱۲: ای در دل من مقیم گشته 1694شمارهٔ ۱۷۱۳: ای در دل من چو جان نشسته 1695شمارهٔ ۱۷۱۴: ای آرزوی دل شکسته 1696شمارهٔ ۱۷۱۵: ای آمده جان هر شکسته 1697شمارهٔ ۱۷۱۶: ای دهلی و ای بتان ساده 1698شمارهٔ ۱۷۱۷: ای غالیه گرد ماه سوده 1699شمارهٔ ۱۷۱۸: ای حسن، تو آفت زمانه 1700شمارهٔ ۱۷۱۹: ای آرزوی هزار سینه 1701شمارهٔ ۱۷۲۰: عید است خوبان نیم شب در کوی خمار ...1702شمارهٔ ۱۷۲۱: ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمد ...1703شمارهٔ ۱۷۲۲: عید است و ساقی در قدح جام مصفا د ...1704شمارهٔ ۱۷۲۳: جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان ...1705شمارهٔ ۱۷۲۴: ای غمزه خون ریز تو خونم به افسون ...1706شمارهٔ ۱۷۲۵: دوش در آمد از درم تازه چو باد صب ...1707شمارهٔ ۱۷۲۶: گر کنی گشت چمن با شوخ و با شنگی ...1708شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشست ...1709شمارهٔ ۱۷۲۸: مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظار ...1710شمارهٔ ۱۷۲۹: نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده 1711شمارهٔ ۱۷۳۰: ای به خشم از بر من رفته و تنها م ...1712شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده 1713شمارهٔ ۱۷۳۲: ای صبا، از زلف او بندی بخواه 1714شمارهٔ ۱۷۳۳: هر شب از سودای آن زلف سیاه 1715شمارهٔ ۱۷۳۴: ای جفایت بر من مسکین همه 1716شمارهٔ ۱۷۳۵: ای ترا جور و جفا آیین همه 1717شمارهٔ ۱۷۳۶: جان من بر دست بیدادم مده 1718شمارهٔ ۱۷۳۷: باغ بین فصل بهاری ساخته 1719شمارهٔ ۱۷۳۸: ای جهان چشم سیاهت بسته 1720شمارهٔ ۱۷۳۹: خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه 1721شمارهٔ ۱۷۴۰: از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده 1722شمارهٔ ۱۷۴۱: ای از گل تو ما را در دیده خار ما ...1723شمارهٔ ۱۷۴۲: مهر تو در دل من مانند جان نشسته 1724شمارهٔ ۱۷۴۳: ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده 1725شمارهٔ ۱۷۴۴: از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تی ...1726شمارهٔ ۱۷۴۵: روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با ...1727شمارهٔ ۱۷۴۶: شمع فلک برآید با آتشین زبانه 1728شمارهٔ ۱۷۴۷: من بهر تو به دیده و دل خانه ساخت ...1729شمارهٔ ۱۷۴۸: ای عشقت آتشی به همه شهر درزده 1730شمارهٔ ۱۷۴۹: بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده 1731شمارهٔ ۱۷۵۰: رسید وقت که هر روز بامداد پگه 1732شمارهٔ ۱۷۵۱: به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی ...1733شمارهٔ ۱۷۵۲: مدار جان من از بهر جان ما روزه 1734شمارهٔ ۱۷۵۳: مهی در آمده و در درونه جا کرده 1735شمارهٔ ۱۷۵۴: چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده 1736شمارهٔ ۱۷۵۵: بکش به گرد رخ خط دلربا پرده 1737شمارهٔ ۱۷۵۶: چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرد ...1738شمارهٔ ۱۷۵۷: مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده 1739شمارهٔ ۱۷۵۸: ای فراق تو یار دیرینه 1740شمارهٔ ۱۷۵۹: ای رخت شمع حسن برکرده 1741شمارهٔ ۱۷۶۰: مه به زلف تو گر شود بسته 1742شمارهٔ ۱۷۶۱: جهان تا مه روشنت ساخته 1743شمارهٔ ۱۷۶۲: لبت در سخن انگبین ریخته 1744شمارهٔ ۱۷۶۳: در اوصاف خود عقل را ره مده 1745شمارهٔ ۱۷۶۴: قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخان ...1746شمارهٔ ۱۷۶۵: جان بهانه طلب و شکل تو نازآلوده 1747شمارهٔ ۱۷۶۶: ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته 1748شمارهٔ ۱۷۶۷: ای دل، ار تو عاشقی، زین غم خلاص ...1749شمارهٔ ۱۷۶۸: به گردت باد سردی هر دم از عشاق د ...1750شمارهٔ ۱۷۶۹: به باغ سایه ابرست و آب در سایه 1751شمارهٔ ۱۷۷۰: ای لبت شهر پر شکر کرده 1752شمارهٔ ۱۷۷۱: قاصد نیامد کآورد زان نامسلمان نا ...1753شمارهٔ ۱۷۷۲: شهری ست معمور و درو از هر طرف مه ...1754شمارهٔ ۱۷۷۳: جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای 1755شمارهٔ ۱۷۷۴: هر روز کافتاب برآرد زبانه ای 1756شمارهٔ ۱۷۷۵: فریاد کاندر شهر ما خون می کند عی ...1757شمارهٔ ۱۷۷۶: خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، بر ...1758شمارهٔ ۱۷۷۷: دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خ ...1759شمارهٔ ۱۷۷۸: ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کر ...1760شمارهٔ ۱۷۷۹: ای که چشم من به روی خویش روشن کر ...1761شمارهٔ ۱۷۸۰: سینه ام را از غم عالم تو بی غم ک ...1762شمارهٔ ۱۷۸۱: ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ...1763شمارهٔ ۱۷۸۲: ای که در دیده درونی و در آغوش نه ...1764شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای 1765شمارهٔ ۱۷۸۴: آتش اندر آب هرگز دیده ای 1766شمارهٔ ۱۷۸۵: باز بر خونم کمر بربسته ای 1767شمارهٔ ۱۷۸۶: سر در خمار، شب به کنار که بوده ا ...1768شمارهٔ ۱۷۸۷: ای ده یکی ز خوبی تو مه، چگونه ای 1769شمارهٔ ۱۷۸۸: مشک بر اطراف مه آورده ای 1770شمارهٔ ۱۷۸۹: ز آب ملاحت که رخ آلوده ای 1771شمارهٔ ۱۷۹۰: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ...1772شمارهٔ ۱۷۹۱: تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای 1773شمارهٔ ۱۷۹۲: آن دل خراب شد که تو آباد دیده ای 1774شمارهٔ ۱۷۹۳: تو با آن رو بگو مه را، چه باشی 1775شمارهٔ ۱۷۹۴: چه بد کردیم کز ما برشکستی 1776شمارهٔ ۱۷۹۵: چون می نرسد دست به پایی که تو دا ...1777شمارهٔ ۱۷۹۶: رخساره مکن راست به جایی که تو با ...1778شمارهٔ ۱۷۹۷: مست آمده ای باز به مهمان که بودی 1779شمارهٔ ۱۷۹۸: دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی 1780شمارهٔ ۱۷۹۹: ای باد، حدیث دلم آنجاش بگویی 1781شمارهٔ ۱۸۰۰: ای باد، سلام دلم آنجا برسانی 1782شمارهٔ ۱۸۰۱: ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی 1783شمارهٔ ۱۸۰۲: شتربانا، دمی محمل میارای 1784شمارهٔ ۱۸۰۳: مرا زان میر خوبان نیست روزی 1785شمارهٔ ۱۸۰۴: چه کردم کآخرم فرمان نکردی 1786شمارهٔ ۱۸۰۵: چنین کان خنده شیرین تو کردی 1787شمارهٔ ۱۸۰۶: ز رحمت چشم بر چاکر نداری 1788شمارهٔ ۱۸۰۷: شکستی طره، تا در سر چه داری 1789شمارهٔ ۱۸۰۸: مرا چند آخر از خود دور داری 1790شمارهٔ ۱۸۰۹: دلا، با غمزه خوبان چه بازی 1791شمارهٔ ۱۸۱۰: رخساره چه می پوشی، در کینه چه می ...1792شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی 1793شمارهٔ ۱۸۱۲: نگارین مرا شد نوجوانی 1794شمارهٔ ۱۸۱۳: سزد گر نیکویی در من ببینی 1795شمارهٔ ۱۸۱۴: دیوانه شدم ز یار بدخوی 1796شمارهٔ ۱۸۱۵: بر لب اثر شراب داری 1797شمارهٔ ۱۸۱۶: جانا، تو زغم خبر نداری 1798شمارهٔ ۱۸۱۷: نی کار کسی ست عشقبازی 1799شمارهٔ ۱۸۱۸: ای برده دلم به دلستانی 1800شمارهٔ ۱۸۱۹: ای آنکه تمام هم چو ماهی 1801شمارهٔ ۱۸۲۰: ای مردم دیده نکویی 1802شمارهٔ ۱۸۲۱: بخرام، ای سرو روان کز باغ رضوان ...1803شمارهٔ ۱۸۲۲: ای قامت چون شاخ گل، از برگ گل خن ...1804شمارهٔ ۱۸۲۳: ای مه، بدین چابک روی، از آسمان ک ...1805شمارهٔ ۱۸۲۴: زینسان که از هر موی خود زنجیر صد ...1806شمارهٔ ۱۸۲۵: ای چهره زیبای تو رشک بتان آزری 1807شمارهٔ ۱۸۲۶: جان به فدات می کنم، بو که از آن ...1808شمارهٔ ۱۸۲۷: نیست دلی که هر دمش آفت دین نمی ش ...1809شمارهٔ ۱۸۲۸: قصد که داری، ای پسر، باز چنین که ...1810شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود ...1811شمارهٔ ۱۸۳۰: دست به گل نمی زنی، زانکه نگار من ...1812شمارهٔ ۱۸۳۱: کج کلها، کمان کشا، تنگ قبای کیست ...1813شمارهٔ ۱۸۳۲: ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشن ...1814شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و ...1815شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگ ...1816شمارهٔ ۱۸۳۵: باز این ابر بهاری از کجا آید همی 1817شمارهٔ ۱۸۳۶: سبزه نوخیز است و باران در فشان آ ...1818شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می ک ...1819شمارهٔ ۱۸۳۸: ای پریوش، هر چه رسم مردمی کم می ...1820شمارهٔ ۱۸۳۹: هر زمانی از کرشمه خویشتن بینی کن ...1821شمارهٔ ۱۸۴۰: چتر عنبروش کن از گیسو که سلطان م ...1822شمارهٔ ۱۸۴۱: گر تو سیمین سرو را شکل سرافرازی ...1823شمارهٔ ۱۸۴۲: جان شیرین منی، ای از لطافت چون پ ...1824شمارهٔ ۱۸۴۳: چه شدت که از کرشمه نظری به ما نک ...1825شمارهٔ ۱۸۴۴: ز نظر اگر چه دوری، شب و روز در ح ...1826شمارهٔ ۱۸۴۵: بسم از جمال ساقی و شراب ارغوانی 1827شمارهٔ ۱۸۴۶: نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی 1828شمارهٔ ۱۸۴۷: خنده ای کن شکرستان دهن بازگشای 1829شمارهٔ ۱۸۴۸: عالم آشوب تر از طره طراه خودی 1830شمارهٔ ۱۸۴۹: می به جام ار چه زخون من مسکین دا ...1831شمارهٔ ۱۸۵۰: بختم از خواب در آمد چو تو با من ...1832شمارهٔ ۱۸۵۱: گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی 1833شمارهٔ ۱۸۵۲: نوبهار است و گل و موسم عید، ای س ...1834شمارهٔ ۱۸۵۳: باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی 1835شمارهٔ ۱۸۵۴: آن نه روییست که ماهی ست بدان زیب ...1836شمارهٔ ۱۸۵۵: چو منی را مده از دست که کمتر یاب ...1837شمارهٔ ۱۸۵۶: جان من، بی من درمانده تنها چونی 1838شمارهٔ ۱۸۵۷: بی تو، ای بی تو به جان آمده جانم ...1839شمارهٔ ۱۸۵۸: دلها به غمزه دزدی، چون خنده برگش ...1840شمارهٔ ۱۸۵۹: ای بیغم از دل من، بسیار شد جدایی 1841شمارهٔ ۱۸۶۰: ای که تاراج دل و دین می دهی 1842شمارهٔ ۱۸۶۱: سرمه اندر چشم خودبین می کنی 1843شمارهٔ ۱۸۶۲: آنکه جان گویند خلقی، آن تویی 1844شمارهٔ ۱۸۶۳: ای ز رویت چشم جان را روشنی 1845شمارهٔ ۱۸۶۴: ترک من، بر شکل دیگر می روی 1846شمارهٔ ۱۸۶۵: تا فراقت تاخت بر من بارگی 1847شمارهٔ ۱۸۶۶: آمد آن شادی جان بر ما دی 1848شمارهٔ ۱۸۶۷: هر شب، ای ماه، کجا می گردی 1849شمارهٔ ۱۸۶۸: گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری 1850شمارهٔ ۱۸۶۹: ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و ...1851شمارهٔ ۱۸۷۰: ای باد باز بر سر کوی که می روی 1852شمارهٔ ۱۸۷۱: نامردم است، هر که درو نیست مردمی 1853شمارهٔ ۱۸۷۲: به بت نمای مرا ره، اگر به دین نت ...1854شمارهٔ ۱۸۷۳: هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کج ...1855شمارهٔ ۱۸۷۴: سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار ب ...1856شمارهٔ ۱۸۷۵: ای باد صبحگاه به من نام او بگوی 1857شمارهٔ ۱۸۷۶: گاهم ز غمزه ها هدف تیر می کنی 1858شمارهٔ ۱۸۷۷: ای یار پر نمک، جگرم ریش می کنی 1859شمارهٔ ۱۸۷۸: بت من، بت پرست را چه زنی 1860شمارهٔ ۱۸۷۹: هیچ شکر چو آن دهان دیدی 1861شمارهٔ ۱۸۸۰: گر منت می کنم عنان گیری 1862شمارهٔ ۱۸۸۱: تا تو روی چو ماه بنمایی 1863شمارهٔ ۱۸۸۲: چو کار جهان نیست جز بیوفایی 1864شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی 1865شمارهٔ ۱۸۸۴: ز من برشکستی به یکبارگی 1866شمارهٔ ۱۸۸۵: تو خود به غمزه سراسر کرشمه و ناز ...1867شمارهٔ ۱۸۸۶: ای شب تیره به گیسوی کسی می مانی 1868شمارهٔ ۱۸۸۷: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی 1869شمارهٔ ۱۸۸۸: سمن داری به زیر سبزه یا خود یاسم ...1870شمارهٔ ۱۸۸۹: تا داشت به جان طاقت، بودم به شکی ...1871شمارهٔ ۱۸۹۰: مگر، ای باد نوروزی، گذر بر یار م ...1872شمارهٔ ۱۸۹۱: دلا، آن ترک را دیدی، کنون سامان ...1873شمارهٔ ۱۸۹۲: عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خو ...1874شمارهٔ ۱۸۹۳: گهی بنما و گه پوشیده دار آن روی ...1875شمارهٔ ۱۸۹۴: ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجو ...1876شمارهٔ ۱۸۹۵: ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی 1877شمارهٔ ۱۸۹۶: نه از ره ست که گوییم کبک خوش گام ...1878شمارهٔ ۱۸۹۷: دلم که لاف زدی از کمال دانایی 1879شمارهٔ ۱۸۹۸: هر بار که تو در دل شب در دلم آیی 1880شمارهٔ ۱۸۹۹: تو، ای پسر، که از این سو سوار می ...1881شمارهٔ ۱۹۰۰: ما را در آرزویت بگذشت زندگانی 1882شمارهٔ ۱۹۰۱: هوس پخته ست این پروانه بهر خویشت ...1883شمارهٔ ۱۹۰۲: به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی 1884شمارهٔ ۱۹۰۳: ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آ ...1885شمارهٔ ۱۹۰۴: تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر ج ...1886شمارهٔ ۱۹۰۵: ز من برگشته ای، جانا، ندانم با ک ...1887شمارهٔ ۱۹۰۶: بدین صفت که تویی در زمانه، معذور ...1888شمارهٔ ۱۹۰۷: هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی 1889شمارهٔ ۱۹۰۸: چو لب زنی به می و در میان بگردان ...1890شمارهٔ ۱۹۰۹: گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی 1891شمارهٔ ۱۹۱۰: ای دل، مرا به هر کو افسانه چند خ ...1892شمارهٔ ۱۹۱۱: بدین صفت که ببستی کمر به خونخوار ...1893شمارهٔ ۱۹۱۲: سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی 1894شمارهٔ ۱۹۱۳: نشان آن دهن از من چه پرسی 1895شمارهٔ ۱۹۱۴: به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی 1896شمارهٔ ۱۹۱۵: به خوبی همچو مه تابنده باشی 1897شمارهٔ ۱۹۱۶: ای که امروز به زیبایی او می نازی 1898شمارهٔ ۱۹۱۷: در تو، ای دوست به خون ریختنم دار ...1899شمارهٔ ۱۹۱۸: فسون چشمش ار خوابم نبستی 1900شمارهٔ ۱۹۱۹: دلی دارم در او دردی و داغی 1901شمارهٔ ۱۹۲۰: ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی 1902شمارهٔ ۱۹۲۱: گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی 1903شمارهٔ ۱۹۲۲: امید نبود ار چه مرا یک نظر از وی 1904شمارهٔ ۱۹۲۳: من باد نخواهم که وزد بر چو تو با ...1905شمارهٔ ۱۹۲۴: صبا زلف ترا گر دم ندادی 1906شمارهٔ ۱۹۲۵: زهی رویت شکفته لاله زاری 1907شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی 1908شمارهٔ ۱۹۲۷: گل آمد و هر مرغی زد نغمه به هر ب ...1909شمارهٔ ۱۹۲۸: عشق آتشم در جان زد و جانان ازان ...1910شمارهٔ ۱۹۲۹: فراهم کرد شکل کج کلاهی 1911شمارهٔ ۱۹۳۰: مرا دل با یکی مانده ست جایی 1912شمارهٔ ۱۹۳۱: ای زلف تو هر گره گشادی 1913شمارهٔ ۱۹۳۲: ای فتنه ز چشم تو نشانی 1914شمارهٔ ۱۹۳۳: گر چشم من در روی آن خورشید رخسار ...1915شمارهٔ ۱۹۳۴: بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خم ...1916شمارهٔ ۱۹۳۵: ای ننهاده هیچ گه تن به رضای چون ...1917شمارهٔ ۱۹۳۶: سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمی 1918شمارهٔ ۱۹۳۷: گر به کمند زلف تو من نه چنین اسی ...1919شمارهٔ ۱۹۳۸: پیش از این من با جوانان آشنایی ک ...1920شمارهٔ ۱۹۳۹: پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورز ...1921شمارهٔ ۱۹۴۰: همه شب فرو نیاید به دلم کرشمه سا ...1922شمارهٔ ۱۹۴۱: پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاه ...1923شمارهٔ ۱۹۴۲: به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی 1924شمارهٔ ۱۹۴۳: من ترا دارم و جز لطف توام نیست ک ...1925شمارهٔ ۱۹۴۴: در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، ...1926شمارهٔ ۱۹۴۵: بسیار باشد، ای جان، از همچو من غ ...1927شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بل ...1928شمارهٔ ۱۹۴۷: هر شبم کآهم به عالم دم زدی 1929شمارهٔ ۱۹۴۸: من ندیدم چون تو هرگز دلبری 1930شمارهٔ ۱۹۴۹: آنکه مرا در دل است گر به کنار آم ...1931شمارهٔ ۱۹۵۰: یک ره بکن ز غمزه خونین اشارتی 1932شمارهٔ ۱۹۵۱: آمد بهار و سرو بر آراست قامتی 1933شمارهٔ ۱۹۵۲: مردانه می کشد به جفایم ستمگری 1934شمارهٔ ۱۹۵۳: ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی 1935شمارهٔ ۱۹۵۴: ساقی بیا که موسم عیش است و میم و ...1936شمارهٔ ۱۹۵۵: تو می روی و به نظاره تو چشم جهان ...1937شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غری ...1938شمارهٔ ۱۹۵۷: یار است و صد کرشمه، شهر است و خو ...1939شمارهٔ ۱۹۵۸: ای که به چشم تو نیایم همی 1940شمارهٔ ۱۹۵۹: هر کسی را هوای سیم و زری 1941شمارهٔ ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی 1942شمارهٔ ۱۹۶۱: ای ز زلف تو مشک تر بویی 1943شمارهٔ ۱۹۶۲: دلی دارم، اما جز افگار نی 1944شمارهٔ ۱۹۶۳: مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلما ...1945شمارهٔ ۱۹۶۴: ای گل، دهن تنگت صد تنگ شکر چیزی 1946شمارهٔ ۱۹۶۵: لعل است چنان با لب یا هست ز جان ...1947شمارهٔ ۱۹۶۶: بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل ...1948شمارهٔ ۱۹۶۷: دو چشم مست ترا نیست از جهان خبری 1949شمارهٔ ۱۹۶۸: من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم ...1950شمارهٔ ۱۹۶۹: صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بای ...1951شمارهٔ ۱۹۷۰: نیست در شهر گرفتارتر از من دگری 1952شمارهٔ ۱۹۷۱: سخن چون زان دو لب گویی، چه گوید ...1953شمارهٔ ۱۹۷۲: گل آمد و همه در باغ با می و جامی 1954شمارهٔ ۱۹۷۳: کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی 1955شمارهٔ ۱۹۷۴: گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک ...1956شمارهٔ ۱۹۷۵: خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان ...1957شمارهٔ ۱۹۷۶: نبود یار من آن را که یار داشتمی 1958شمارهٔ ۱۹۷۷: ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دها ...1959شمارهٔ ۱۹۷۸: شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فرا ...1960شمارهٔ ۱۹۷۹: نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی 1961شمارهٔ ۱۹۸۰: ای معدن ناز، ناز تا کی 1962شمارهٔ ۱۹۸۱: ای که به غمزه می کنی قصد شکار دی ...1963شمارهٔ ۱۹۸۲: باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر ...1964شمارهٔ ۱۹۸۳: فتح می آید در دهلیز دولت باز کن 1965شمارهٔ ۱۹۸۴: ای به هر موی شده بسته زلف دل من 1966شمارهٔ ۱۹۸۵: گر حقیقت نشدت واقعه جانی من 1967شمارهٔ ۱۹۸۶: ترک من ای من غلام روی تو 1968شمارهٔ ۱۹۸۷: مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو 1969شمارهٔ ۱۹۸۸: سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی ...1970شمارهٔ ۱۹۸۹: نشدت دل که به این دل شده مهمان آ ...1971شمارهٔ ۱۹۹۰: هزار شکر خدا را که چون تو دلداری 1972شمارهٔ ۱۹۹۱: رفت سرما و صبا می دهد از گل خبری 1973شمارهٔ ۱۹۹۲: ترک من خونابه من بین و دست از من ...1974شمارهٔ ۱۹۹۳: جهانی به خواب خوشست و من از غم ب ...1975شمارهٔ ۱۹۹۴: خیالی کرده ام وین از خیال خود نم ...1976شمارهٔ ۱۹۹۵: گر تو یک ناوک از آن چشم سیه بستا ...1977شمارهٔ ۱۹۹۶: می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ