امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲: صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را تلخ می گویی و من می بینمت از دور و بس زهر کی آید فرو، گر ننگرم تریاک را غنچه دل ته به ته بی گلرخان خونست از آنک بوستان زندان نماید، مردم غمناک را چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک بوستان زندان نماید، مردم غمناک را چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک کرد تردامن رخت این چشمهای پاک را گر به کویت خاک گردم نیست غم، لیکن غم است کز سر کویت بخواهد باد برد این خاک را شهسوارا، عیب فتراک است صید چون منی گاه بستن عذرخواهی کن ز من فتراک را چون دلم زو چاک شد، ای پندگو، راضی نیم از رگ جان خود اردوزی در این دل چاک را چشمه عمرست و خلقی در پیش، حیفی قویست آشنایی با چنان دریا، چنین خاشاک را ناله جانسوز خسرو کو به دلها شعله زد رحمتی ناموخت آن سنگین دل ناباک را امیر خسرو دهلوی