کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را

    عرض یک‌خمیازه صحرا می‌کند مخمور را

    درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد

    از تحیر خشک بندی‌کرده‌ام ناسور را

    چاره‌سازان در صلاح کار خود بیچاره‌اند

    به نسازد موم، زخم خانهٔ زنبور را

    ما ضعیفان را ملایم طینتی دام بلاست

    مشکل است از روی خاکسترگذشتن مور را

    زندگانی شیوهٔ عجز است باید پیش برد

    نیست سر دزدیدن ازپشت دوتا مزدور را

    عشرتی‌گر نیست می‌باید به کلفت ساختن

    درد هم‌صاف است بهرسرخوشی‌مخموررا

    غفلت سرشار مستغنی‌ست از اسباب جهل

    خواب گو مژگان نبندد دیده‌های کور را

    در نظر داریم مرگ و از امل فارغ نه‌ایم

    پیش پا دیدن نشد مانع خیال دور را

    اعتبار درد عشق از وصل برهم می‌خورد

    زنگ باشد التیام آیینهٔ ناسور را

    زندگی وحشی‌ست از ضبط نفس غافل مباش

    بوی‌، آرامیده دارد در قفس‌کافور را

    در تنعم ذکر احسانها بلند آوازه نیست

    چینی خالی مگر یادی‌کند فغفور را

    بیدل از اندیشهٔ اوهام باطل سوختم

    بر سر داغم فشان خاکستر منصور را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha