کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جسم غافل را به اندوه رم فرصت چه‌کار

    کاروان هر سو رود بر خویش می‌بالد غبار

    عیش این‌گلشن دلیل طبع‌ خرسند است و بس

    ورنه ازکس بیدماغی برنمی‌داردبهار

    طاقت خودداری از امواج دریا برده‌اند

    داد ما را عشق در بی‌اختیاری اختیار

    همنوایی کو که از ما واکشد درد دلی

    آب هم در ناله می‌آید به ذوق کوهسار

    دیده نتوان یافتن روشن سواد جلوه‌اش

    تا غبارت برنمی‌خیزد ز راه انتظار

    دل به ذوق وصل نقشی می‌زند بر روی آب

    ای هوس آیینه بشکن سخت بیرنگ است یار

    بی‌نگاه واپسینی نیست از خود رفتنم

    چون رم آهوست گرد وحشتم دنباله‌دار

    عشرت گلزار بیرنگی مهیا کرده‌ام

    در خزانم رنگهای رفته می‌آید به‌کار

    نخل آهم‌، آبیار من‌گداز دل بس است

    بحر رحمت‌گو مجوش و ابر احسان‌گو مبار

    تا نباشم خجلت‌آلود زمینگیری چو سنگ

    محمل پرواز من بستند بر دوش شرار

    سر متاب از چاک جیب و دامن دیوانگی

    شانه‌ای در‌کار دارد ریشخند روزگار

    برق راحتهاست بیدل اعتبارات جهان

    نعل درآتش ز جوش رنگ می‌گردد بهار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha