کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جای آن است‌که بالد گهر شان صدف

    بحر در قطرگی اینجا شده مهمان صدف

    عزلت از حادثهٔ دهر برون تاختن است

    موج دریا نشود دست و گریبان صدف

    نیست در عالم بی‌مطلبی اسباب دویی

    دل صافیست همان دیدهٔ حیران صدف

    ظرف بیتابی یک قطره ندارد این بحر

    موج‌گوهر شو و میتاز به میدان صدف

    جهد افسوس طلب آبله‌واری دارد

    سودن دست‌گهر ریخت به دامان صدف

    قسمتت گر دم آبی‌ست غنیمت می‌دان

    بحر بیجا نشکسته‌ست لب نان صدف

    بر یتیمان چقدر سایه فکن خواهد بود

    به دو دیوار نگون‌خانهٔ وبران صدف

    صحبت مرده‌دلان سخت سرایت دارد

    آب‌گوهر همه وقت است به زندان صدف

    زلهٔ مائدهٔ حرص نیندوخته‌ایم

    استخوان خشکی مغز است در انبان صدف

    جوش یاسی‌ست بهار طرب ما بیدل

    می‌دمد چشم پر آب از لب خندان صدف

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha