کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می‌روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن

    همچو شمعم زاد راهی نیست غیر از سوختن

    زخم دل از چاره‌ جوییهای ما بی‌پرده شد

    این گریبان سخت رسوایی کشید از دوختن

    شعله گر ساغر زند از پهلوی خار و خس است

    بیش ازین روی سیه نتوان به ظلم افروختن

    این چمن‌گر حاصلی دارد همان دست تهی‌ست

    تا به کی چون غنچه خواهی رنگ و بو اندوختن

    دل اگر ارزد به داغی مفت سودای وفاست

    یوسف ما منفعل می‌گردد از نفروختن

    جاده‌گر پیچد به خویش آیینه‌دار منزل است

    می‌کند شمع بساط دل نفس را سوختن

    تار و پود هستی ما نیست بی پیوند خاک

    خرقهٔ صبحیم بر ما چشم نتوان دوختن

    اضطرابم عالمی را کرد پامال غبار

    خاک مجنون را نمی‌بایست وجد آموختن

    بی‌تو باید سوخت بیدل را به هررنگی ‌که هست

    داغ دل ‌گر نیست آتش می‌توان افروختن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha