کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تبسم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

    نسیم از طره‌ات چون فتنه در محشر کند بازی

    فلک بر مهره‌های ثابت و سیار می‌لرزد

    مبادا گردش آن چشم شوخ ابتر کند بازی

    قدح لبریز حیرت‌ گردد و مینا به رقص آید

    در آن محفل‌ که آن شوخ پری پیکر کند بازی

    بجز مشاطهٔ جادوکه دارد نبض‌ گیسویش‌

    چنین ماری مگر در دست افسونگر کند بازی

    شهید ناز او خون‌ گرمیی دارد که از شوقش

    چو نبض موج جوهر در دم خنجرکند بازی

    بضاعت نیست بیش از مشت خونی ‌بسمل ما را

    گل آخر رنگ خواهد باختن‌ گر سر کند بازی

    زگرد اضطراب دل نفس در سینه‌ام خون شد

    بگو این طفل شوخ از خانه بیرونتر کند بازی

    نگه را محرم دل ساز و فارغ‌کن ز افلاکش

    چو طفلان تا به‌کی با حلقه‌های درکند بازی

    فضای پرزدن تنگ‌ست در جولانگه امکان

    شرار ما مگر در عالم دیگرکند بازی

    به زیر چرخ از انسان‌، هرزه جولانی نمی‌آید

    مگر بوزینه‌ای باشد که در چنبر کند بازی

    دل خرسند بر هرکس ز شوق افسون دمد بیدل

    در آتش هم همان چون شمع ‌گل بر سر کند بازی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha