کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز بسکه‌کرد قصور نگاه مژگانی

    به خود شناسی ما ختم شد خدا دانی

    شرر گل است خزان و بهار امکانی

    ندارد آنهمه فرصت که رنگ گردانی

    ز خود بر آمدگان شوکتی دگر دارند

    غبار هم به هوا نیست بی‌سلیمانی

    به عجز کوش‌ گر از شرم جوهری داری

    مباد دعوی کاری کنی که نتوانی

    لباس بر تن آزادگان نمی‌زیبد

    بس است جوهر شمشیر موج، عریانی

    گشاده رویی ارباب دستگاه مخواه

    فلک به چین مه نو نهفته پیشانی

    فراغ دارد از اسلام و کفر غرهٔ جاه

    یکی‌ست سبحه و زنار در سلیمانی

    سواد مطلع ما نیست آنقدر روشن

    که انتظار نویسی به چشم قربانی

    کجاست گرد امیدی که دامنم گیرد

    چو صبح می‌دمد از پیکرم خود افشانی

    ز ابر گریهٔ دیده گر ایمنی می‌داشت

    نمی‌کشید ز مژگان کلاه بارانی

    چو خون بسملم ‌از دستگاه شوق مپرس

    بهار کرد طواف من از پریشانی

    درین هوسکده تا ممکنست بیدل باش

    مکار آینه تا حیرتی نرویانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha