بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۶۸: ز بسکهکرد قصور نگاه مژگانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بسکه کرد قصور نگاه مژگانی به خود شناسی ما ختم شد خدا دانی شرر گل است خزان و بهار امکانی ندارد آنهمه فرصت که رنگ گردانی ز خود بر آمدگان شوکتی دگر دارند غبار هم به هوا نیست بی سلیمانی به عجز کوش گر از شرم جوهری داری مباد دعوی کاری کنی که نتوانی لباس بر تن آزادگان نمی زیبد بس است جوهر شمشیر موج، عریانی گشاده رویی ارباب دستگاه مخواه فلک به چین مه نو نهفته پیشانی فراغ دارد از اسلام و کفر غرهٔ جاه یکی ست سبحه و زنار در سلیمانی سواد مطلع ما نیست آنقدر روشن که انتظار نویسی به چشم قربانی کجاست گرد امیدی که دامنم گیرد چو صبح می دمد از پیکرم خود افشانی ز ابر گریهٔ دیده گر ایمنی می داشت نمی کشید ز مژگان کلاه بارانی چو خون بسملم از دستگاه شوق مپرس بهار کرد طواف من از پریشانی درین هوسکده تا ممکنست بیدل باش مکار آینه تا حیرتی نرویانی بیدل دهلوی