به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
چه میشدگر نمیزد اینقدر رنج نفس هستی
مرا رسوای عالم کرد این شهرت هوس هستی
شرار جسته از سنگ انفعالش چشم میپوشد
به این هستیکه من دارم نمیخواهد نفس هستی
گر اقبال هوس را عزتی میبود در عالم
قضا از شرم کم میبست بر مور و مگس هستی
هوای عافیت صحرای مانوس عدم دارد
نمیسازد عزیزان، با مزاج هیچکس هستی
غریب است ازگرفتاران، غم تن پروری خوردن
حذر زبن دانه و آبیکه دارد در قفس هستی
تو بر جمعیت اسباب مغروری و زبن غافل
که آخر میبرد در آتشت زین خار و خس هستی
خروش الرحیلی بشنو و از جستجو بگذر
سراغکاروان دارد در آواز جرس هستی
نبودی، آمدی و میروی جایی که معدومی
زمانی شرم باید داشتن زین پیش و پس هستی
مزاری راکه میبینم دل از شوق آب میگردد
خوشا جمعیت جاوبد و ذوق بینفس هستی
تظلم در عدم بهر چه میبرد آدمی بیدل
درین حرمان سرا میداشت گر فریادرس هستی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.