کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری

    گره گشایی ناخن کشد به سر خاری

    میان آگهی و راحتست بیزاری

    ز جوهر آینه‌ها راست دام بیداری

    دمیده است ز زنجیر بال وحشت موج

    بود رهایی ما در خور گرفتاری

    کسی مباد اسیر شکنجهٔ افلاس

    که آدمی به سر دار به زناداری

    ز لوح سایه جز این حرف سر خطی ندمید

    که پایمال جهانند اهل بیکاری

    چو برگ لاله سیاهی ز داغ ما نرود

    به چشم اختر ما نیست رنگ بیداری

    بقدر تفرقهٔ دل شکفتن آهنگیم

    جنون بهاری ما داشت رنگ دشواری

    مقیم عالم تسلیم باش و راحت ‌کن

    بلند و پست جهان سایه است همواری

    چنان مباش‌ که در چشم مردم از حسدت

    مژه به کژدمی افتد، نگه کند ماری

    چو گل بهار نشاطت دلیل بیدردی‌ست

    خوش آنکه خون شوی و رنگ درد برداری

    چو ذره هستی من ‌کاش بی‌نشان بودی

    خجل ز نیستی‌ام کرد هیچ مقداری

    به گریه عرض رموز وفا مبر بیدل

    برات دیده مکن فضلهٔ جگر خواری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha