بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۹۵: دمی که عجز شود دستگاه بیکاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دمی که عجز شود دستگاه بیکاری گره گشایی ناخن کشد به سر خاری میان آگهی و راحتست بیزاری ز جوهر آینه ها راست دام بیداری دمیده است ز زنجیر بال وحشت موج بود رهایی ما در خور گرفتاری کسی مباد اسیر شکنجهٔ افلاس که آدمی به سر دار به زناداری ز لوح سایه جز این حرف سر خطی ندمید که پایمال جهانند اهل بیکاری چو برگ لاله سیاهی ز داغ ما نرود به چشم اختر ما نیست رنگ بیداری بقدر تفرقهٔ دل شکفتن آهنگیم جنون بهاری ما داشت رنگ دشواری مقیم عالم تسلیم باش و راحت کن بلند و پست جهان سایه است همواری چنان مباش که در چشم مردم از حسدت مژه به کژدمی افتد، نگه کند ماری چو گل بهار نشاطت دلیل بیدردی ست خوش آنکه خون شوی و رنگ درد برداری چو ذره هستی من کاش بی نشان بودی خجل ز نیستی ام کرد هیچ مقداری به گریه عرض رموز وفا مبر بیدل برات دیده مکن فضلهٔ جگر خواری بیدل دهلوی