بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۱۵: میروم هر جا به ذوق عافیت اندوختن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می روم هر جا به ذوق عافیت اندوختن همچو شمعم زاد راهی نیست غیر از سوختن زخم دل از چاره جوییهای ما بی پرده شد این گریبان سخت رسوایی کشید از دوختن شعله گر ساغر زند از پهلوی خار و خس است بیش ازین روی سیه نتوان به ظلم افروختن این چمن گر حاصلی دارد همان دست تهی ست تا به کی چون غنچه خواهی رنگ و بو اندوختن دل اگر ارزد به داغی مفت سودای وفاست یوسف ما منفعل می گردد از نفروختن جاده گر پیچد به خویش آیینه دار منزل است می کند شمع بساط دل نفس را سوختن تار و پود هستی ما نیست بی پیوند خاک خرقهٔ صبحیم بر ما چشم نتوان دوختن اضطرابم عالمی را کرد پامال غبار خاک مجنون را نمی بایست وجد آموختن بی تو باید سوخت بیدل را به هررنگی که هست داغ دل گر نیست آتش می توان افروختن بیدل دهلوی