به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دمی ز عبرت اگر خم کند حیا گردن
سر غرور نبندد به دوش ما گردن
ز سر خیال رعونت برآر و ایمن باش
رگیست آنکه ز تن میکند جدا گردن
ز خود نمایی طاقت نمیتوان برخاست
بهحکم خجلت اگر بشکند عصاگردن
چه ممکنست که ظالم رسد به اوجِ کمال
مگرکشیدن دارش کند رسا گردن
رگی که ساز تو دارد گسستن آهنگ است
چوگردباد مده تاب بر هوا گردن
به جسمت از رگ و پی آن قدر گرفتاریست
که سرکشیده به چندین کمندها گردن
به هر که وانگری هستی ستم ایجاد
ز پشت پاش کشیدهست پوست تا گردن
به رنگ دانه درین کشتزار دعوی خیز
فتاده است سر و میکشد ز پاگردن
فکندهایم سپر تا قضا چه پیش آرد
ستمگران دم تیغند و عجز ما گردن
تو از حلاوت تسلیم غافلی ورنه
چو نیشکر همه بند است جابجاگردن
اگر نه در دم تیغ محبت اعجازست
سر بریدهٔ قمریکه دوخت با گردن
فغانکه حق حضوری بجا نیاوردیم
چو شمع سر به هوا رفت زیر پا گردن
کسی مباد هوس میهمان خوان غرور
ز اشتهای سری، میخورد قفا گردن
ز ساز قلقل مینا شنیدهام بیدل
که سنگ اگر شکنی نیست بیصدا گردن
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.